در روزهایی که زمین اندیکا لرزید و خانهها بر سر مردم فرو ریخت، او آرام و بیهیاهو راهی زاگرس شد؛ نه برای بازدید، که برای همدلی. شهید آیتالله رئیسی در میان ویرانیها، کنار زلزلهزدگان ایستاد و از دردشان شنید. سفری که به روایت امام جمعه مسجدسلیمان، هنوز عطر حضورش در دل خوزستان مانده است.

در مهرماه سال ۱۴۰۰، وقوع پنج زمینلرزه پیاپی در مرز استانهای خوزستان و چهارمحالوبختیاری حوالی شهرستان چلگرد، شهرستان اندیکا را بهشدت لرزاند؛ زمینلرزههایی که بزرگترین آن با قدرت ۵.۷ ریشتر به ثبت رسید. به گفته استاندار وقت خوزستان، این زلزلهها بیش از پنجهزار میلیارد ریال خسارت به مناطق مختلف اندیکا وارد کرد و چهره شهرستان را دگرگون ساخت.بیش از ۱۳۰ روستای شهرستان اندیکا در شمالشرق خوزستان بر اثر این زمینلرزهها آسیب جدی دیدند و خانههای بسیاری فرو ریخت. شدت خسارتها در این شهرستان با جمعیتی حدود ۸۰ هزار نفر بهقدری بود که در همان ماههای ابتدایی آغاز به کار دولت سیزدهم، مناطق زلزلهزده اندیکا میزبان رئیسجمهور مردمی و شهید ملت، آیتالله سید ابراهیم رئیسی، در فاصله ۲۴۰ کیلومتری مرکز استان خوزستان شد.حجتالاسلام والمسلمین سید اکبر موسوی، امام جمعه فعلی مسجدسلیمان و امام جمعه وقت اندیکا، در گفتوگویی صمیمی، پرده از خاطرهای برمیدارد که در دل مردم اندیکا جاودانه شده است؛ روزی که رئیسجمهور شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی، به میان مردم زلزلهزده آمد و با حضورش مرهمی بر دلهای شکسته نهاد.
وقتی خبر آمد "مهمانی بزرگ" در راه است...
ضمن گرامیداشت سالروز حضور رئیسجمهور محبوب و مردمیمان، شهید آیتالله رئیسی، در شهرستان اندیکا، باید بگویم آن روز یکی از ماندگارترین روزهای زندگی مردم ما بود. سفری که نشان از نگاه ویژه و پدرانهی دولت ایشان به مناطق محروم داشت.بعد از زلزلههای پیدرپی مهرماه ۱۴۰۰، اندیکا زخمی بود و دل مردمش پر از دلتنگی. روزی از روزهای آبان همان سال، به ما اطلاع دادند که برنامهای در روستای سرشط برگزار خواهد شد، اما هیچکس نمیدانست مهمان اصلی کیست.ما در محل حاضر شدیم. چند بالگرد بر زمین نشستند و مردم با چشمانی منتظر به آسمان خیره بودند.لحظاتی بعد، در میان غبار بالگردها، چهرهای نورانی و آشنا پدیدار شد... رئیسجمهور محبوب و شهیدمان آیتالله رئیسی، به همراه معاون اولش آقای مخبر، قدم به خاک اندیکا گذاشتند.وقتی مردم فهمیدند رئیسجمهورشان آمده، فریاد شادی در روستا پیچید. گوسفند قربانی کردند، اشک شوق ریختند و یکی از عشایر با صدایی از ته دل گفت:آقای رئیسجمهور! وقتی شما را دیدیم، همه دردهایمان فراموش شد...آن جمله، هنوز در گوشم میپیچد.
نماز جمعهای زیر سایه درخت بلوط
بعد از بازدید از خانههای تخریبشده، به کنار درختی کهنسال از بلوط رفتیم. همانجا، ظهر جمعه بود و وقت نماز رسید. آیتالله رئیسی فرمودند که نماز را من بخوانم، اما گفتم مردم انتظار دارند پشت سر شما نماز بخوانند. لبخند زدند و فرمودند: بسیار خوب. و آن نماز، در سکوت و اشک و عشق اقامه شد.
شهید رئیسی هیچ پنجشنبه و جمعهای را به استراحت نمیگذراند. آن روز هم، روز تعطیل بود، اما ایشان ترجیح دادند به میان مردم زلزلهزده بیایند. در کنار همان درخت بلوط، با همان عبای ساده، سجاده پهن کردند و با مردم نماز خواندند... لحظهای که هرگز از خاطرمان نمیرود.
جلسهای ساده، اما از دل برای دل
پس از نماز، جلسهای کوتاه تشکیل شد. طبق برنامه فقط قرار بود فرماندار صحبت کند، اما آیتالله رئیسی با مهربانی گفتند: بگذارید امام جمعه هم سخن بگوید.در چند دقیقه، از مشکلات مردم گفتم. آقای مخبر، نکات را مو به مو یادداشت میکردند. چند روز بعد، در نهاد ریاست جمهوری جلسهای ویژه برای اندیکا تشکیل شد. آقای مخبر با احترام گفتند: چرا آنجا نشستید؟ شما رئیس جلسهاید. مرا کنار خود نشاند و وزرا پایینتر نشستند. این یعنی احترام واقعی به مردم.خروجی آن جلسه، هفده مصوبه مهم برای اندیکا بود؛ از ساخت نزدیک به هزار واحد مسکونی گرفته تا طرحهای عمرانی، راهسازی و زیرساختی.یکی از مصوبات مهم، احداث بیمارستان ۶۴ تختخوابی اندیکا بود که آرزوی دیرینه مردم محسوب میشد و با دستور شهید رئیسی کلید خورد.بخشی از کارها انجام شد، بخشی هم نیمهتمام ماند؛ اما روح آن روز در دل مردم زنده است. مردم میدانند کسی بود که دردشان را فهمید.
او رئیسجمهور نبود، پدر ملت بود
آنچه از آیتالله رئیسی در ذهنم مانده، سادگی، خلوص و مردمداری است. او با مردم زندگی میکرد. در میانشان مینشست، بیتکلف، بیفاصله. وقتی دست پیرمردی را گرفت و گفت "دعای خیرتان بدرقه راه ماست"، همه گریه کردند.وی با چشمانی نمناک میگوید: شهید رئیسی برای ما فقط رئیسجمهور نبود؛ او پناه دلهای شکسته بود. آمد، دید، گوش داد، یادداشت کرد و عمل کرد. سفرش به اندیکا فقط یک بازدید نبود، یک درس انسانیت بود.
یاد آن روز هنوز زنده است...
چهار سال گذشته است، اما مردم اندیکا هنوز هر هفتم آبان کنار همان درخت بلوط جمع میشوند، از آن روز میگویند و از مردی یاد میکنند که در خاک محرومیت زانو زد تا درد دل مردم را بشنود.یاد آن روز، آن لبخند و آن نگاه مهربان هیچوقت از دل مردم نمیرود. امیدوارم مسئولان امروز نیز همان مسیر را ادامه دهند و مصوبات آن سفر پربرکت را به سرانجام برسانند؛ چون مردم اندیکا هنوز چشمانتظارند.