تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۹
کد خبر: ۳۱۸۷۷۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

منوچهر، شهیدِ بی‌نام در کوچه‌های بی‌نشان

پانزده ساله بود که در عملیات خیبر هورالعظیم به شهادت رسید و حالا پس از چهل و دو سال برادرش، با زخم‌های تن و داغ دل، روایتش را زنده نگه می‌دارد تا نامش در غبار نرود.

  گاهی تاریخ، نام‌هایی را در دل خود جاودانه می‌کند، نام‌هایی که نه با سنگ و فلز، بلکه با خون و ایمان برصفحات سرنوشت حک شده‌اند. تاریخ دفاع مقدس ایران، حکایت مردانی است که در تاریک‌ترین شب‌های نبرد، چراغی از امید برافروختند، با دستانی خالی و قلبی مملو از عشق به وطن، راهی میدان رزم شدند و در دل تاریخ جاودان ماندند. 

در میان این نام‌های درخشان، نوجوانی ایستاده است که با 15 سال سن، پا به کارزار نهاد، نه از مرگ هراسید، نه از خون عقب نشست و نه از سختی‌ها گریخت. "شهید منوچهر عباسی لرکی" که در نوجوانی راهی میدان شد با اراده‌ای پولادین در صف اول ایستاد و درعملیات خیبر، دعوت حق را لبیک گفت.

در کنار او، برادریست که هنوز زخم‌های نبرد را بر تن دارد، اما روایت‌هایش را همچون پرچمی در دست گرفته تا فراموش نشوند.

حاج‌قاسم عباسی لرکی، جانباز 25 درصد، راوی خاطرات مردانی است که شجاعت‌شان فراتر از مرزهای زندگی و مرگ بود. او از روزهایی سخن می‌گوید که در میان گلوله‌ها، امید را می‌جستند، از لحظاتی که با دوستانش برای اعزام دست به هرکاری زد و از دردی که پس از جنگ، سال‌ها همراهش باقی ماند. اما این روایت فقط از رشادت‌ها نیست، بلکه گلایه هم هست. حاج قاسم از فراموشی می‌گوید، از اینکه خانواده‌های شهدا و جانبازان چنانکه باید مورد توجه قرار نگرفته‌اند و جوانان امروز، حتی نام شهدایی چون منوچهر را نمی‌دانند و اذعان دارد که خاطرات شهدا نباید به دست فراموشی سپرده شوند.

این داستان یک جنگ نیست، بلکه ماجرای یک نسل است، نسلی که برای ایمان، خاک و آرمان‌هایش جنگید، اما حالا برخی از آن‌ها درسکوت با دردهای خود تنها مانده‌اند.

جنگی که سن و سال نمی‌شناخت

روایت حاج قاسم در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم از اولین تصمیم خودش برای اعزام به جبهه‌های نبرد آغاز می‌شود؛ درست از سال 1364 در آن روزها سپاه اجازه اعزام به او را نمی‌داد، چون برادری شهید داشت، دو برادر دیگرش در جبهه بودند و خودش کم‌سن و سال بود.

به گفته این ایثارگر دوران دفاع مقدس، برای اعزام به جبهه ناچار به تغییر تاریخ تولدش از 1349 به 1347 شد اما باز هم سپاه متوجه این دستکاری شد و از اعزامش جلوگیری کرد.
 وی با اشاره به ماجرای اعزامش به جبهه‌های دفاع مقدس می‌گوید: ما به همراه چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم راهی دیگر پیدا کنیم. رفتیم رامهرمز، سپاه رامهرمز پذیرفت که اعزاممان کند. بالاخره، در سال 1364 راهی جبهه شدیم، ابتدا در تیپ امام حسن، گردان امیرالمومنین(ع) بودیم. سه ماه آنجا ماندیم، پدافند انجام دادیم و جنگ را از نزدیک دیدیم. وقتی برگشتیم، سپاه گفت که دیگر اعزاممان نمی‌کند،چون سنمان کم است و خانواده شهید هستیم. اما دوباره راهی پیدا کردیم، رفتیم لشکر هفت ولیعصر، به جبهه بازگشتیم.

حاج قاسم با اشاره به مجروحیتش و شهادت جمعی از دوستان و همرزمانش در عملیات کربلای 5، افزود: 23 دی سال 1365 در عملیات کربلای 5 شلمچه، زخمی شدم. خیلی از دوستانم که با من بودند، شهید، زخمی و اسیر شدند. همان گروه ده نفره‌ای که از رامهرمز اعزام شده بودیم، خیلی‌ها دیگر زنده نماندند.

این جانباز دوران دفاع مقدس با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر که نشانی از افتخار به آن روزها را دارد، ادامه می‌دهد: پس از مجروحیت، بدون اطلاع خانواده به یزد اعزام شدم. خانواده طی چند روز جستجو مرا یافتند، چون تلفن همراه نبود، ارتباط سخت بود. بعد مرا به بیمارستان نمازی شیراز فرستادند و سپس به اهواز برای طی کردن طول درمان. پنج شش ماه طول کشید تا زخم‌هایم بهتر شود،اما دوباره به جبهه بازگشتم. این بار، گردان سیدالشهداء بودم، در جاده حمیدیه.

وی تأکید کرد: سال 1367 که جنگ به روزهای پایانی‌اش رسیده بود. گردان سیدالشهداء آماده اعزام به جزیره مجنون شد، آخرین مأموریت، آخرین نبرد. آن روز مرخصی 48 ساعته گرفتم به آغاجاری برگشتم تا سری به مادرم بزنم، اما درست همان لحظات عراق عملیات هوایی سنگینی انجام داد، گردان سیدالشهداء به جزیره رفت و دیگر بازنگشت.

به گفته حاج قاسم؛ سردار هاشمی، در همان عملیات مفقود و بعدها شهید اعلام شد. بچه‌های گردان، همه شهید، زخمی و یا اسیرشدند. آن روز گردان 150 نفره رفت و کمتر از 10 نفر بازگشتند. بیمارستان‌های اهواز پر شده بود از بچه‌هایی که ترکشی، از دست رفته و مجروح بودند اما این، پایان نبود، آن روز آغاز دردهای بی‌پایان جانبازانی بود که زنده ماندند اما هر روز با زخم‌هایشان زندگی کردند.

خاطرات خاک خورده!

وی با نگاهی مملو از عشق به برادر شهیدش ادامه می‌دهد: منوچهر، برادرم، متولد شهریور 1346 بود، سال 62 در عملیات خیبر وقتی هنوز 15 سال داشت به شهادت رسید. اولین بار که به جبهه اعزام شد، حتی به ما نگفت که زخمی شده است، بعدها دوستانش خبر دادند. عملیات خیبر،12 اسفند 1362، آن لحظه‌ای که منوچهر برای همیشه از میان ما پرکشید.

حاج قاسم می‌گوید: شهید منوچهر عباسی لرکی، نوجوانی 15 ساله بود که زندگی‌اش در میان سه مسیر موازی شکل گرفته بود؛ درس،کار و جهاد. در روزهای سخت جنگ، او نه‌تنها سنگر علم را رها نکرد، بلکه مسئولیت‌های زندگی را نیز با جدیت پذیرفت و در کنار آن به جبهه رفت تا از وطن دفاع کند.

وی به سیره زندگی شهید منوچهر عباسی لرکی، اشاره کرده و می‌افزاید: منوچهر از همان کودکی سختکوش بود. تابستان‌ها برای کمک به خانواده کار می‌کرد. یادم می‌آید که در مغازه‌های محلی یا در ساختمان‌سازی دستیار می‌شد، با اینکه هنوز نوجوان بود. پدرمان کارگر بود و وضعیت مالی خانواده‌مان چندان خوب نبود، اما منوچهر همیشه سعی می‌کرد که سهمی در رفع مشکلات داشته باشد.

این برادر شهید تصریح می‌کند: منوچهر با تمام این سختی‌ها، هرگز درس را رها نکرد و همیشه شاگرد ممتاز بود. می‌خواست در آینده فردی تأثیرگذار باشد و با علم و آگاهی برای کشورش مفید واقع شود. شب‌ها پس از ساعت‌ها کار، زیر نور کم چراغ خانه مشق‌هایش را می‌نوشت و خستگی هیچ‌گاه مانع تلاشش نشد.

حاج قاسم به حضور برادر نوجوانش در جبهه‌های نبرد و عشق او به امام خمینی (ره) اشاره داشت و خاطرنشان کرد: برای منوچهر 15 ساله چیزی جز لبیک ندای امام مهم نبود؛ او تصمیم گرفت به جنگ برود و لحظه‌ای تردید نکرد. نه‌تنها خودش را برای این مسیر آماده کرده بود، بلکه دوستانش را نیز تشویق می‌کرد که به این میدان بپیوندند. خانواده ابتدا نمی‌خواستند اجازه دهند، اما او قاطعانه گفت: این وظیفه من است، مثل همه کسانی که از این خاک دفاع کردند.

آخرین روزها، آخرین حرف‌ها

این برادر شهید تأکید کرد: در روزهای آخر، قبل از اعزام به عملیات خیبر، منوچهر آرام‌تر شده بود. گویی حس کرده بود که رفتنش بی‌بازگشت است. شب‌های زیادی را در مسجد می‌گذراند، در جلسات مذهبی شرکت می‌کرد. بارها گفت که آرزو دارد مثل یاران امام حسین (ع) شهید شود. روز اعزام، انگار نگاهی دیگر داشت، نگاهی که با دنیا خداحافظی می‌کرد، رفت و بعد در عملیات خیبر میان آب‌های هورالهویزه، به شهادت رسید.

یادگاری‌هایی که باقی ماند

حاج قاسم ادامه داد: از منوچهر دست‌نوشته‌هایش مانده، وصیت‌نامه‌ای که برای خواهران و برادرانش نوشته بود، چند عکس کوچک درجیبش که خون‌آلود شده بودند، کفش‌هایش، لباس‌هایی که به خاک و خون آغشته بودند. همه این‌ها را حفظ کردیم، اما هنوز هیچ خیابانی، هیچ مدرسه‌ای، هیچ یادمانی به نام او نیست، انگار که تاریخ، این نوجوان رشید را فراموش کرده است.

وی با گلایه گفت: چندین بار به بنیاد شهید، شورای شهر، شهرداری گفتیم که حداقل خیابانی، مکان عمومی‌ای را در آغاجاری به نام این شهید 15 ساله ثبت کنند. وعده دادند، گفتند برنامه‌ریزی دارند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. 1342 سال گذشته و ما همچنان منتظریم.

این برادر شهید تصریح کرد: مشکل فقط شهید منوچهر نیست، بسیاری از شهدای شهر، گمنامند؛ باید در خیابان‌ها، مدارس، مساجد و مراکز عمومی، نشانی از آن‌ها باشد، اما نیست، گویی که تاریخ آن‌ها را فراموش کرده‌ است.

حاج قاسم با اشاره به ضعف نهادهای مربوطه، مطبوعات و رسانه‌ ملی در معرفی شهدا و دعوت از جانبازان و ایثارگران به عنوان اسناد زنده تاریخی دفاع مقدس در محافل مختلف برای یادآوری رشادت‌های رزمندگان ابراز داشت:  نسل جوان امروز دیگر چیزی از آن دوران نمی‌داند. اگر با یک نوجوان صحبت کنید، اصلاً نمی‌داند جنگ چه بود، چه اتفاقی افتاد، چند نفر جانشان را برای این کشور دادند.

وی با انتقاد از عملکرد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بیان می‌کند: شهدا را نباید فقط در سالگردشان یاد کرد، آن‌ها باید دردل این جامعه همیشه زنده باشند؛ شهدا فراموش‌شدگان جنگ نیستند، این‌ها کسانی هستند که امنیت امروزمان را مدیونشان هستیم؛ باید نامشان نه روی سنگ قبر بلکه در هر گوشه شهر و قلب مردم همیشه زنده بماند.

ترکش‌ها هنوز حرف می‌زنند

برادر شهید منوچهر عباسی لرکی خاطرنشان کرد: جنگ تنها خاطره نیست، چیزی است که هنوز در زخم‌های جانبازان، تنهایی خانواده‌های شهدا و نگاه مادران داغ‌دیده باقی مانده است. برخی تصور می‌کنند جانبازان دیگر نیازی به توجه ندارند، اما مگر می‌توان کسی که هنوز آثار جنگ را بر تن دارد، فراموش کرد؟

حاج قاسم با بیان اینکه جانبازان شهیدان زنده‌ای هستند که هنوز با عوارض جنگ دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ عنوان می‌کند: ترکش‌های بدنشان، زخم‌هایی که خوب نمی‌شوند و مشکلات پزشکی که سال‌ها بعد تازه خود را نشان می‌دهند. جانبازی این است و متأسفانه بسیاری از مردم نمی‌دانند، جانبازان چه زجری می‌کشند، همان‌هایی که برای این خاک جان داده‌اند. ما فقط یک سهمیه دانشگاه یا استخدام نمی‌خواهیم، ما احترام، رسیدگی و حفظ یاد رشادت‌های جنگ را می‌خواهیم.

وی ادامه داد: در کشورهای دیگر، کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم، احترام ویژه دارند، تا آخر عمرشان حقوق دریافت می‌کنند، خدمات پزشکی دارند و حمایت دولت متوجه آن‌هاست اما در ایران، جانبازان باید برای یک دارو یا درمان بجنگند، برای حقوقی که حتی کفاف زندگی را نمی‌دهد و خانواده‌ای که از کمبود حمایت رنج می‌برد.

این برادر شهید، جانباز بودن را زنده‌ماندن با زخم‌هایی دانست که هیچ‌وقت التیام پیدا نمی‌کنند.

به گفته حاج قاسم، جانبازی یعنی هر روز صبح، بیدار شدن با درد استخوان‌هایی که 40 سال پیش شکستند، خاطرات رفقایی که دیگر نیستند و آرزوی برگشتن به روزهای سلامت. مردم فکر می‌کنند جنگ تمام شده، اما برای ما، آن زخم‌ها هنوز ادامه دارند.

تاریخ را خاک نکنید

وی خاطرنشان کرد: روایت‌ها را با ساخت مستند و ثبت خاطرات می‌توان زنده نگهداشت، باید جانبازان را دعوت کرد تا در مدارس،دانشگاه‌ها، مساجد، درباره آن روزها حرف بزنند؛ اما چقدر این اتفاق افتاده؟ چقدر این کار را کرده‌ایم؟ کم، خیلی کم.

حاج قاسم تأکید کرد: خانواده‌های شهدا، جانبازان، آزادگان، نسل‌هایی که جنگ را دیده‌اند، نباید اجازه دهند این رشادت‌ها فراموش شود. شهدا فقط عکس‌های قاب‌شده روی دیوار نیستند، آن‌ها برای همیشه در این خاک نفس می‌کشند، اما این جامعه هم باید یادشان باشد، نه فقط در سالگردها و مناسبت‌ها.

وی ادامه داد: از رسانه‌ها، مطبوعات، مسئولان و مردم؛ انتظار داریم که یاد شهدا را زنده نگه دارند با نامگذاری خیابانی به نام آنان،کتابی از وصیت‌نامه‌هایشان، فیلمی از خاطراتشان و مستندی از رشادت‌هایشان؛ این، کمترین حق آن‌هاست.

به گفته این جانباز دوران دفاع مقدس، تاریخ نباید فراموش شود، ما باید کاری کنیم تا نسل‌های بعد بدانند چه کسانی از این وطن دفاع کردند، چه کسانی با جانشان این کشور را حفظ کردند و این، وظیفه همه ماست.

این برادر شهید می‌افزاید: نسل جنگ و ایثار، هنوز زنده است. پرتوان‌تر از همیشه هستیم و درباره آن روزها حرف داریم و همچنان دردهای جنگ را با خود حمل می‌کنیم. اما اگر سکوت کنیم و حرف نزنیم، همه‌چیز به دست فراموشی سپرده می‌شود.

حاج قاسم ادامه می‌دهد: ما انتظار نداریم که برایمان بزرگداشت برگزار کنند، نمی‌خواهیم که فقط در مناسبت‌ها درباره ما صحبت شود. ما یک خواسته ساده داریم؛ نام شهدا را زنده نگه دارید، جانبازان را دریابید، اجازه ندهید که رشادت‌های این نسل از حافظه تاریخ پاک شود.

وی با اشاره به آثار جراحات ناشی از جنگ تحمیلی بر پیکر جانبازان و ایثارگران خاطرنشان کرد: جنگ برای من و امثال من تمام نشده است. هنوز نفس‌های سنگین آن لحظات را احساس می‌کنیم. اما اگر قرار باشد این همه فداکاری نادیده گرفته شود، پس ما چه کردیم و چه به‌جا گذاشتیم؟

این جانباز دوران دفاع مقدس تأکید کرد: تا زمانی که هستیم، تا زمانی که می‌توانیم حرف بزنیم، این حق را مطالبه می‌کنیم. برای نوجوانانی که به عشق وطن رفتند، برای جانبازانی که زنده‌اند اما با درد زندگی می‌کنند، برای مادرانی که هنوز چشمانشان منتظر یک خبر ازفرزندانشان است.

حفظ نام شهدا، حق نه لطف 

حاج قاسم گفت: ما رفقایمان را در جنگ جا گذاشتیم، برادرانمان را به خاک سپردیم، زخم‌هایشان را بر دوش کشیدیم. این‌ها خاطره نیست، بلکه تاریخ زنده‌ای است که در قلب و زندگی ما جریان دارد.

وی در پایان با بیان اینکه شهدای این کشور، تنها چهره‌هایی برای مراسم‌های رسمی نیستند، تصریح کرد: امیدوارم روزی برسد که نیازی نباشد برای نام‌گذاری یک خیابان، ثبت یک یادمان، انتشار وصیت‌نامه‌های شهدا، سال‌ها دوندگی کنیم.

یادِ بی‌تابِ خاک

نام شهدا، تنها یک واژه نیست؛ روایت ایستادگی‌ست، ردّ روشنایی بر تاریکیِ روزگار. اما گاه، در هیاهوی وعده‌ها و فراموشیِ نهادها، این نام‌ها بی‌صدا می‌مانند.

جانبازان، شهیدانِ زنده‌ای که با دردهای پنهان،  سال‌هاست در سکوت زندگی می‌کنند، نباید برای ابتدایی‌ترین حقوق خود در صف‌های بی‌پایانِ پیگیری بمانند.

فراموشی، نه فقط بی‌عملی‌ست که زخمی‌ست بر حافظه‌ی جمعی ما و این زخم بر دل خانواده‌هایی نشسته که عزیزان‌شان را بی‌ادعا، تقدیم این سرزمین کرده‌اند.

اکنون زمان برخاستن است؛ پاسداشت نام شهدا،  نه لطف است، نه شعار؛ دینی‌ست بر گردنِ همه‌ی ما و اگر امروز کاری نکنیم، فردا شاید دیگر دیر باشد.

گفت وگو از مینوفرچراغی

:
:
:
آخرین اخبار