تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۶
کد خبر: ۶۹۸۶۰
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
گفت‌وگو با نخستین اهداکننده عضو در ایذه:
فرزندم را به خدا بخشیدم؛ در مقابل 3 پاداش از خدا گرفتم
میرزاعلی کیانی فرزندش را به خدایش بخشید و در مقابل سه پاداش از خدایش گرفت.

وقتی که به دستان پینه بسته و پیکر به‌ غم نشسته‌اش خیره می‌شدی، فریادی از درون او شنیده می‌شد، هرچند که به واسطه غرور مردانه‌اش آرام در گوشه‌ای از مجلس دیدار نشسته بود، اما با هر تلنگر حرف، مروارید اشک در چشمش غلتان می‌شود و بغض در گلویش سخت آرام می‌گیرد، در صحبت با ما شمرده و باصفا سخن می‌گوید، می‌گوید بعد از سقوط یاسین از ارتفاع 12 متری درخت او را به قایق رساندم و این بود پایان و خداحافظی یاسین با روستای با‌صفای اجدادی‌اش...

کلمه‌ها را به سنگینی می‌گفت تا اشک‌هایش روانه نشود، در این سخن گفتن او شاید برای یکبار هم به چهره‌اش نگاه نکردم که شاید بغض لرزانش بارانی شود.

گفت‌و‌گوی ما در فضای آرام آغاز شد، با آنکه ساده و صمیمی بود، دل بزرگی داشت و به‌ راستی دل‌های بزرگ برای آدم‌های پولدار نیست...

گفت: فرزندش را به خدایش بخشید، اما سه پاداش از خدایش گرفت، سه عمر و سه زندگی با اعضای زنده فرزندش به آینده امیدوار شدند.

*لطفا خودتان را معرفی کنید و از انگیزه خود برای این کار بگوئید؟

میرزاعلی کیانی هستم ساکن روستای شیوند از توابع شهرستان ایذه، هنگامی که با اعلام مرگ مغزی، فرزندم را از دست دادم، دردی به وسعت تمام دنیا بر گلویم نشست و فقدان جوان و امید زندگی‌ام غیرقابل تحمل بود، اما دیدن چهره اندوهگین کسانی که با اقدام من می‌توانستند به زندگی بازگردند و داغدار شدن خانواده‌شان به مانند من بسیار سخت‌تر بود، تصمیم گرفتم که با بازگشت امید به زندگی آنها رضای خداوند و شادی روح فرزندم این کار را انجام دهم و اهدای عضو را قبول کردم.

*خانواده شما چند نفر هستند و یاسین فرزند چندم شما بود؟

ما خانواده‌ای هفت نفره، با پنج فرزند پسر بودیم و یاسین فرزند دوم خانواده ما بود.

*لحظه‌ای که تصمیم به اهدای اعضای بدن فرزندتان گرفتید چه احساسی داشتید؟

هر‌چه از حس آن لحظات و سختی نبود فرزندم، خود را نمی‌شناختم، اما حس رضایت و آرامشی از جانب خداوند و صفای جان بخشیدن به همنوع و حس انسان‌دوستی‌ علاقه‌ام را برای این کار چندین برابر کرد.

*آیا در منطقه، قبل از شما افراد دیگری نیز چنین کار بزرگی انجام داده بوده‌اند؟

ظاهراً خیر، از اینکه جزو اولین عاملان ایجاد فرهنگ در راستای این امور خیر در شهرستان و اولین فرد اقدام‌کننده در این راستا در منطقه دهدز بوده‌ام بسیار خوشحال هستم.

*برای کسانی که ماه‌ها و یا سالهاست که بیماران مرگ مغزی دارند چه پیشنهادی دارید؟

برای من قسمت بر این بود و در برابر تقدیر خداوند باید صبر پیشه کرد، در برابر این اتفاقات غیرقابل درمان و برگشت، باید آن‌گونه برخورد کرد که آرامش روح عزیز از دست رفته را با رضای خداوند در ‌پی داشته باشد و از همه این خانواده‌ها می‌خواهم، با اهدای زندگی به ‌دیگران عضو و اعضای بدن عزیز خود را زنده نگه دارند.

*چه خواسته‌ای از گیرندگان این اعضا دارید؟

غیر از سلامتی برای آنها توقع هیچ چیز دیگری را ندارم و امیدوارم با نثار فاتحه به روح این عزیز از دست رفته و دیدار با ما، آرامش و حس بودن فرزندمان را به نزد ما آورند.

*از مسئولان شهرستان و استان چه خواسته‌ای دارید؟

مشکلات من، مشکلات سایر مردم مناطق اطراف دهدز و شیوند است، برای تزریق یک آمپول باید چندین کیلومتر راه آبی را در دو ساعت طی کنیم و این مورد برای موارد اورژانسی این روستا شاید اقدامی بسیار دیر باشد، مشکلاتی نظیر نبود درمانگاه و خانه بهداشت، پزشک و بهیار، جاده مناسب حتی از نوع خاکی، اسکله خاکی، غیراستاندارد و بدون نور، عدم پوشش شبکه موبایل در این منطقه جزو عمده مشکلات منطقه ماست که هرکدام در صورت عدم پیگیری و بهبود نیافتن، می‌تواند مرگ و به سوگ نشستن برای فرد دیگری از اهالی آسیب دیده و نیازمند را در پی داشته باشد.
مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار