به گزارش خوزنیوز به نقل از برنا، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر فرزانه انقلاب
اسلامی 14 خرداد سال گذشته در جمع زائران و عزاداران امام خمینی(ره)
بیاناتی را ایراد فرمودند که با توجه به اهمیت فرمایشات ایشان گزیده ای از
آن را بازخوانی می کنیم.
*رعایت تقوای الهی در رفتار، گفتار و حتی پندار
تقواى
الهى را در رفتار، در گفتار، حتّى در پندار خود باید رعایت كنیم؛ یعنى
مراقب باشیم در رفتار خود، در كردار خود، در گفتار خود، ذرهاى از رضاى
الهى و حق، تعدى و تجاوز نكنیم.
*نگاه به امام از منظر یك شاخص
این
نگاه از این جهت اهمیت پیدا میكند كه چالش اصلى همهى تحولات بزرگ اجتماعى
- از جمله انقلابها - صیانت از جهت گیرىهاى اصلى این انقلاب یا این تحول
است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است كه هدفهائى دارد و به سمت
آن هدفها حركت و دعوت میكند. این جهت گیرى باید حفظ شود. اگر جهت گیرى به
سمت هدفها در یك انقلاب، در یك حركت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن
انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عكس اهداف خود عمل خواهد كرد.
تغییر
جهتگیرىها و منحرف شدن از راه اصلى - كه هویت اصلى هر انقلابى به آن
جهتگیرىهاست و در واقع، سیرت انقلابها همین جهت گیرىهاى اصلى است - بكلى
راه را عوض میكند و این انقلاب به هدفهاى خود نمیرسد. اهمیت این قضیه از
این باب است كه تغییر جهت گیرىها تدریجى است، نامحسوس است؛ اینجور نیست كه
از اول كار، این تغییر جهت گیرى با 180 درجه اتفاق بیفتد؛ اول با
زاویههاى خیلى كوچكتر، این تغییر شروع میشود؛ هرچه ادامه پیدا میكند،
فاصلهى راه اصلى - كه صراط مستقیم است - با این انحراف، روزبهروز بیشتر
میشود. این یك جهت است.
جهت دیگر این است كه آن كسانى كه در پى
تغییر هویت انقلاب بر مىآیند، معمولاً با پرچم رسمى و با تابلو جلو
نمىآیند؛ آنچنانى حركت نمیكنند كه معلوم بشود اینها دارند با این حركت
مخالفت میكنند؛ حتّى گاهى به عنوان طرفدارى از حركت انقلاب، یك اقدامى
میكنند، یك اظهارى میكنند، كارى میكنند، زاویه ایجاد میكنند؛ انقلاب از
جهتگیرى خود بكلى دور مىافتد، بركنار میشود.
براى اینكه این
جهتگیرى غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهاى معینى هست. باید
سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر این شاخصها بود، روشن بود، واضح
بود، در معرض دید مردم بود، انحراف اتفاق نمىافتد؛ اگر كسى هم در جهت
انحراف كار كند، از نظر تودهى مردم شناخته میشود؛ اما اگر شاخصى وجود
نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.
*شاخص در انقلاب ما چیست؟
این
خیلى مهم است. سى سال است كه ما در جهت این انقلاب حركت میكنیم. ملت ما
بصیرت به خرج دادند، شجاعت به خرج دادند، حقاً و انصافاً لیاقت به خرج
دادند. این انقلاب را سى سال است شما دارید جلو میبرید؛ اما خطر وجود دارد.
دشمن انقلاب، دشمن امام بیكار نمىنشیند؛ سعى میكند این انقلاب را از پا
در بیاورد. چه جور؟ با منحرف كردن راه انقلاب. بنابراین لازم است ما شاخص
داشته باشیم.
من عرض میكنم بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است.
امام بهترین شاخص براى ماست. خود امام برجستهترین شاخصهاست؛ رفتار امام،
گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است.
وصیتنامهى امام آشكارا همهى مافىالضمیر امام را براى آیندهى انقلاب
تبیین میكند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند،
یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین كردیم، غلط ارائه دادیم،
مثل این است كه یك قطبنما را در یك راه از دست بدهیم، یا قطبنما از كار
بیفتد. فرض كنید در یك مسیر دریائى یا در یك بیابان كه جادهاى هم وجود
ندارد، قطبنماى انسان آسیب ببیند و از كار بیفتد؛ انسان متحیر میماند. اگر
نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است كه قطبنما از كار
بیفتد، راه گم میشود؛ هر كسى به سلیقهى خود، به میل خود حرفى میزند.
بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده میكنند، راه را جورى تبیین میكنند
كه ملت به اشتباه بیفتد.
مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح -
همان طور كه خود او گفت، همان طور كه خود او نوشت - تبیین شود؛ این ملاك
راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یك نفر صریح میگوید من امام
را قبول ندارم - این بحث دیگرى است - خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران
امام با كسى كه صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط میدانم،
حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشارهى انگشت امام،
این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان
بدرستى تبیین شود.
*مواضع حقیقی امام را نباید برای خوشامد این و آن انکار کرد
نباید
براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انكار كرد، یا مخفى
نگه داشت. بعضى اینجور فكر میكنند - و این فكر غلطى است - كه براى اینكه
امام پیروان بیشترى پیدا كند، كسانى كه مخالف امام هستند، آنها هم به امام
علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان كنیم یا
نگوئیم یا كمرنگ كنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است كه خود
او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و كلمات، آنها را بیان كرد.
همینها بود كه دنیا را تكان داد. همین مواضع صریح بود كه تودههاى عظیم را
مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران كرد. این نهضت عظیم جهانى كه
شما امروز در گوشه و كنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این
طریق به راه افتاد.
امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر
علیه استكبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموكراسى غرب،
مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. كسانى كه تحت تأثیر
آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به
خاطر اینكه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان كنیم
یا پوشیده كنیم یا آن چیزهائى كه به نظرمان تند مىآید، كمرنگ كنیم. عدهاى
در یك دورانى - كه ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما -
براى اینكه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا كند، بعضى از احكام اسلام
را كمرنگ میكردند، ندیده میگرفتند؛ حكم قصاص را، حكم جهاد را، حكم حجاب را
انكار و پنهان میكردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست،
جهاد از اسلام نیست، براى اینكه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از
اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با كلیتش بایستى بیان كرد.
*متاسفانه برخی کسانی که جزو مروجان افکار امام بودند، دچار کج اندیشی شده اند
امام
منهاى خط امام، آن امامى نیست كه ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان
را كف دست گرفتند، فرزندانشان را به كام مرگ فرستادند، از جان و مالشان
دریغ نكردند و بزرگترین حركت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود
آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به
امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. این مبانى - اگر كسى نخواهد
مجامله كند، تعارف كند - در كلمات امام، در بیانات امام، در نامههاى امام،
و بخصوص در وصیتنامهى امام - كه كوتاه شدهى همهى آن مواضع است - منعكس
است. این مبانى فكرى همان چیزى است كه آن موج عظیم و سهمگین را علیه
غارتگرىهاى غرب و یكهتازىهاى آمریكا در دنیا به وجود آورد. شما خیال
میكنید اینكه رئیس جمهورهاى گوناگون آمریكا به هر كشورى از این كشورهاى
آسیا و خاورمیانه سفر كردند، حتّى در بعضى از كشورهاى اروپائى مردم جمع
شدند و علیه آنها شعار دادند، همیشه اینجور بود؟ نه، این حركت امام بود،
افشاگرى امام بود، موضعگیرى امام بود كه استكبار را رسوا كرد، صهیونیسم را
رسوا كرد، و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامى زنده كرد.
این
كجاندیشى است كه ما مواضع امام را انكار كنیم. این كجاندیشى را هم
متأسفانه بعضاً كسانى انجام میدهند كه یك وقتى خودشان جزو مروجان افكار
امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها كج میشود،
هدفها گم میشود، یك عدهاى برمیگردند؛ بعد از آنكه سالهاى متمادى براى امام
و براى این هدفها حرف زدند و حركت كردند، در مقابل این اهداف و این مبانى
مىایستند و آن حرفها را میزنند!
*توصیه رهبر انقلاب به جوانان: بروید وصیتنامه امام را بخوانید
خوب،
خط امام اجزائى دارد. مهمترینِ آنچه كه در مورد خط امام و راه امام میشود
گفت، چند نكته است كه من عرض میكنم. و بخصوص به جوانها عرض میكنم: بروید
وصیتنامهى امام را بخوانید. امامى كه دنیا را تكان داد، امامى است كه در
این وصیتنامه منعكس است، در این آثار و گفتار منعكس است.
*اسلام آمریکایی یعنی چه؟
اولین
و اصلىترین نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئلهى اسلام ناب محمدى
است؛ یعنى اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار
محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این
اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریكائى» را در فرهنگ سیاسى ما وارد كرد.
اسلام آمریكائى یعنى اسلام تشریفاتى، اسلام بىتفاوت در مقابل ظلم، در
مقابل زیادهخواهى، اسلام بىتفاوت در مقابل دستاندازى به حقوق مظلومان،
اسلام كمك به زورگویان، اسلام كمك به اقویا، اسلامى كه با همهى اینها
میسازد. این اسلام را امام نامگذارى كرد: اسلام آمریكائى.
*واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است
فكر
اسلام ناب، فكر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى
نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاكمیت اسلام و تشكیل نظام اسلامى
امكانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى كشور بر پایهى شریعت اسلامى و تفكر اسلامى
نباشد، امكان ندارد كه اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم،
با زورگویان یك جامعه، مبارزهى واقعى و حقیقى بكند. لذا امام حراست و
صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات میدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب
واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام -
به معناى حقیقى كلمه - وابستهى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون
نظام سیاسى، امكان ندارد.
*مدل جمهوری اسلامی را امام به دنیا عرضه کرد
امام
جمهورى اسلامى را مظهر حاكمیت اسلام میدانست. براى همین، امام جمهورى
اسلامى را دنبال كرد، در راهش آن همه تلاش كرد و با آن شدت و حدت و اقتدار
پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام كه دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این
نبود كه خودش بتواند قدرتى پیدا كند. مسئلهى امام، مسئلهى اسلام بود؛ لذا
پاى جمهورى اسلامى ایستاد. این مدل نو را امام به دنیا عرضه كرد؛ یعنى مدل
جمهورى اسلامى.
اساسىترین مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با
حاكمیتهاى زورگویانه و اقتدارطلب دنیاست كه در شكلهاى مختلف خودش را نشان
میدهد. حكومت دیكتاتورى و اقتدارطلب، فقط حكومت پادشاهان نیست؛ این یكى از
انواع حكومت دیكتاتورى است. آن زمان دیكتاتورىهاى چپ وجود داشت، كه
دیكتاتورى یكحزبى در كشورها بود؛ هر كار میخواستند، با آحاد ملت میكردند؛
كسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست یك اقلیت محدودى زندانى بود.
این هم یك نوع دیكتاتورى بود. یك نوع دیكتاتورى هم دیكتاتورى سرمایهداران
است كه در نظامهاى بظاهر مردمسالار - نظامهاى لیبرال دموكراسى - تجلى پیدا
میكند. این هم نوعى دیكتاتورى است، منتها دیكتاتورى بسیار هوشمندانه و غیر
مستقیم؛ در واقع دیكتاتورى سرمایهدارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است.
امام
جمهورى اسلامى را در مقابل این طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را - كه
در دل اسلامیت، تكیهى به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد - معیار
اصلى این نظام قرار داد. بنابراین جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، یعنى
متكى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، یعنى متكى به شریعت الهى است. این
یك مدل نو است؛ این یكى از شاخصهاى عمدهى در خط امام است. هر كسى دربارهى
حاكمیت نظام جمهورى اسلامى برخلاف این فكر كند، برخلاف فكر امام است؛ مدعى
نشود كه او دنبالهروِ امام است، در عین حال این فكر را دارد؛ نه، فكر
امام این است. این واضحترین خط از خطوط اندیشهى امام است.
*معیار جاذبه و دافعه تماشایی امام،اسلام بود
یك
شاخص دیگر در برنامهى امام و خط امام و راه مستقیم امام، مسئلهى جاذبه و
دافعهى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم میدان وسیع و
گستردهاى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، یكى را به
خودتان علاقهمند و متمایل میكنید، یكى هم از شما میرنجد؛ این جاذبه و
دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبهشان یك طیف وسیعى را به وجود مىآورد؛
دافعهى آنها هم همین طور، یك طیف عظیمى را به وجود مىآورد. جاذبه و
دافعهى امام تماشایى است.
آنچه كه مبنا و معیار جاذبهى امام و
دافعهى امام بود، باز مكتب بود، اسلام بود؛ امام دشمنىِ شخصى با كسى
نداشت. اگر كدورتهاى شخصىاى هم بود، امام زیر پا میگذاشت؛ اما دشمنى به
خاطر مكتب، براى امام بسیار جدى بود. همان امامى كه از اول شروع نهضت در
سال 1341 روى تودهى مردم، انواع و اقسام افكار گوناگون در میان مردم،
اینجور آغوش باز كرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و
مذهبى، با آغوش باز میپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یك مجموعههایى را
از خود طرد كرد.
كمونیستها را صریح طرد كرد. آن روز براى خیلى از
ماها كه در اول انقلاب دستاندركار مبارزه بودیم، این كار امام عجیب بود.
در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل كمونیستها موضعگیرى كرد و اینها
را از خودش جدا كرد. در مقابل لیبرالمسلكها و دلباختگان به نظامهاى غربى و
فرهنگ غربى، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور كرد، از خود جدا
كرد؛ هیچ رودربایستى و ملاحظهاى نكرد. مرتجعین را - كسانى كه حاضر نبودند
حقائق الهى و روح قرآنى احكام اسلامى را قبول كنند و تحول عظیم را بپذیرند -
از خودش طرد كرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محكوم كرد،
از خود دور كرد. در تبرّى از افرادى كه در دائرهى فكرى و مبانى اسلامى او
قرار نمیگرفتند، امام تأمل نكرد؛ در حالى كه با آنها هم دشمنى شخصى نداشت.
*محوری که آمریكا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر آن توافق دارند؛خط امام نیست
با
این روشى كه امام در پیش گرفته بود و در گفتار و كردار او منعكس بود،
نمیشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با
كسانى كه صریحاً پرچم معارضهى با امام و اسلام را بلند میكنند، خودش را در
یك جبهه تعریف كند. نمیشود قبول كرد كه آمریكا و انگلیس و سیا و موساد و
سلطنتطلب و منافق بر روى یك محورى توافق كنند، حول یك محورى جمع بشوند،
بعد آن محور باز ادعا كند كه من خط امامم! این نمیشود، این قابل قبول نیست.
نمیشود
با هر كس و ناكسى ائتلاف كرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما
چه موضعى میگیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است كه آمریكاى مستكبر،
صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و
انقلاب از ما تجلیل میكنند، احترام میكنند، بایستى در مواضعمان شك كنیم؛
باید بدانیم كه راه درست و مستقیم را نمیرویم. این معیار است، این یك ملاك
است. امام هم بارها بر همین تكیه میكرد. امام میفرمود - در نوشتهجات امام
وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست - كه اگر از ما تعریف
كردند، بدانیم كه خیانتكاریم. این خیلى مهم است.
كسانى بیایند درست
در خط مقابل امام حركت كنند، دربارهى مسئلهى قدس در روز قدس آنجور
موضعگیرى كنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با كسانى
كه با اساس مبناى امام و حركت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى كنیم،
خودمان را در كنار اینها قرار بدهیم و تعریف كنیم، یا در مقابل اینها سكوت
كنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امكان ندارد، این قابل
قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، میداند،
میشناسد، میفهمد.
*هدف امام کسب پیروزی و قدرت نبود
یك
شاخص دیگر در مشى امام و خط امام كه خیلى مهم است، مسئلهى محاسبات معنوى و
الهى است. امام در تصمیمگیرىهاى خود، در تدابیر خود، محاسبات معنوى را
در درجهى اول قرار میداد. یعنى چه؟ یعنى انسان براى هر كارى كه میخواهد
بكند، در درجهى اول هدفش كسب رضاى الهى باشد؛ كسب پیروزى نباشد، به دست
گرفتن قدرت نباشد، كسب وجاهت پیش زید و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى
باشد. این یك. بعد هم به وعدهى الهى اطمینان و اعتماد داشته باشد. وقتى
انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعدهى الهى هم اعتماد و اطمینان داشت، آن وقت
دیگر یأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.
امام
آن وقتى كه تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به یأس نشد؛ آن وقتى هم
كه همهى ملت ایران یكصدا نام او را فریاد زدند، بلكه ملتهاى دیگر هم به او
عشق ورزیدند و این را ابراز كردند، دچار غرور نشد. آن وقتى كه خرمشهر به
وسیلهى متجاوزین عراقى از دست رفت، امام مأیوس نشد؛ آن وقتى هم كه خرمشهر
را رزمندگان ما با دلاورى و فداكارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود
«خرمشهر را خدا آزاد كرد»؛ یعنى ما هیچكارهایم. در همهى حوادث گوناگون
دوران زعامت آن بزرگوار، امام همینجور بود. آن وقتى كه تنها بود، وحشت
نكرد؛ آن وقتى كه غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نكرد. این
اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضیه این است.
*مردم سالاری دینی از خطوط اصلی امام بود
یكى
دیگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات كه امام در این
كار واقعاً یك حركت عظیمى انجام داد، هم در غیر انتخابات، در مسائل گوناگون
اجتماعى. در هیچ انقلابى در دوران انقلابها - كه نیمهى اول قرن بیستم،
دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنیا انقلابهاى مختلفى با
شكلهاى مختلف به وجود آمد - سابقه ندارد كه دو ماه بعد از پیروزى انقلاب،
یك رفراندوم عمومى براى انتخاب شیوهى حكومت و نظام حكومتى انجام بگیرد؛
اما به همت امام در ایران این اتفاق افتاد. هنوز یك سال از انقلاب نگذشته
بود كه قانون اساسى تدوین و تصویب شد. در آن ماههاى اول كه تدوین قانون
اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخیر افتاده بود، یادم هست یك روز امام ماها
را خواستند، رفتیم قم - آن وقت ایشان هنوز قم بودند - با اوقات تلخى گفتند
كه قانون اساسى را زودتر تدوین كنید. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه
افتاد و مردم خبرگان را براى تدوین قانون اساسى انتخاب كردند؛ بعد هم كه
قانون اساسى تدوین شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم
قانون اساسى را انتخاب كردند. بعد هم انتخابات ریاست جمهورى و مجلس برگزار
شد. در سختترین دوران جنگ كه تهران زیر بمباران دشمن بود، انتخابات تعطیل
نشد؛ حتّى تا امروز یك روز انتخابات در ایران تأخیر نیفتاده است. كدام
دموكراسى را در دنیا شما سراغ دارید؟ انقلابها كه هیچ؛ در هیچ دموكراسىاى،
با این دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ریخته نمیشود. این خط امام
است.
در غیر مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار
گرفتند و امام به نقش آنها اشارهى روشن كردند، گاهى تصریح كردند؛ در یك
جاهائى گفتند: اگر مسئولین فلان كار را كه باید انجام بدهند، انجام ندهند،
مردم خودشان وارد میشوند و انجام میدهند.
*امام انقلاب اسلامی را جهانی می دانست
یك
نقطهى دیگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را
جهانى میدانست و این انقلاب را متعلق به همهى ملتهاى مسلمان، بلكه غیر
مسلمان معرفى میكرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور
كشورهاست، كه ما نمیكنیم؛ این غیر از صادر كردن انقلاب به سبك استعمارگران
دیروز است، كه ما این كار را نمیكنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است كه
بوى خوش این پدیدهى رحمانى باید در دنیا پراكنده شود، ملتها بفهمند كه
وظیفهشان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند كه هویتشان چگونه است و كجاست. یك
نمونهى این نگاه جهانى، موضعگیرى امام در باب فلسطین است. امام صریحاً
فرمود: اسرائیل یك غدهى سرطانى است. خوب، غدهى سرطانى را چه كار میكنند؟
غیر از قطع غده، چه علاجى میتوان براى آن كرد؟ امام ملاحظهى كسى را نكرد.
منطق امام این بود. این حرف شعارى نیست؛ این منطقى است. فلسطین یك كشور
تاریخى است. در طول تاریخ، كشورى وجود داشته است به نام فلسطین. یك عدهاى
با پشتیبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمدهاند با عنیفترین و شدیدترین وجهى این
ملت را از این كشور بیرون كردهاند؛ كشتند، تبعید كردند، شكنجه كردند،
اهانت كردند، این ملت را بیرون كردند - كه امروز چند میلیون آوارهى
فلسطینى در كشورهاى همجوار فلسطین اشغالى و در كشورهاى دیگر زندگى میكنند؛
اغلب هم توى اردوگاهها - در واقع آمدند كشور را از صحنهى جغرافیا حذف
كردند، ملت را بكلى از هستى ساقط كردند، یك واحد جغرافیائى جعلى و جدیدى به
جاى آن تحمیل كردند و اسمش را گذاشتند اسرائیل. ببینید منطق چه اقتضاء
میكند؟ حرفى كه ما در مورد مسئلهى فلسطین داریم، یك حرف شعارى نیست؛ یك
حرف صددرصد منطقى است.
یك عده قدرتمند كه در رأس آنها اول انگلیس
بود، بعد هم آمریكا ملحق شد، دنبالهروِ آنها هم كشورهاى غربى، آمدهاند
میگویند كشور فلسطین و ملت فلسطین باید حذف بشوند تا به جاى آن، كشورى به
نام اسرائیل و ملت جعلىاى به نام ملت اسرائیل به وجود بیاید. این یك حرف؛
یك حرف دیگر هم در مقابلش هست كه حرف امام است؛ میگوید: نه، این واحد جعلى و
تحمیلى باید حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و كشور اصلى و واحد جغرافیائى
اصلى سر كار بیاید. از این دو حرف، كدام منطقى است؟ آن حرفى كه متكى به
سرنیزه و سركوب است و میخواهد یك نظام سیاسى را، یك واحد جغرافیائىِ تاریخى
را با چند هزار سال سابقه، بكلى از صحنهى جغرافیا حذف كند، این منطقى است
یا آن حرفى كه میگوید نه، این واحد اصلى جغرافیائى باید بماند، آن واحد
جعلى و تحمیلى باید از بین برود؟ امام این را میگفت. این منطقىترین حرفى
است كه در باب اسرائیل غاصب و در باب مسئلهى فلسطین میشود گفت. امام این
را گفت؛ صریح هم این را بیان كرد. حالا اگر كسى این حرف را به اشاره هم
بیان كند، یك عدهاى كه مدعى خط امامند، میگویند آقا چرا این حرف گفته شد؟!
خوب، این حرف امام است؛ این منطق امام است؛ این منطق صحیح است؛ همهى
مسلمانان عالم، همهى آزادگان عالم، ملتهاى بىطرف باید این حرف را قبول
كنند و بپذیرند. این، درست است. این، موضع امام است.
*امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال كنونى اشخاص باشد
یك
نكتهى اساسى دیگر در مورد خط امام و راه امام این است كه امام بارها
فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال كنونى اشخاص باشد. گذشتهى
اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتى است كه حال فعلى معلوم نباشد.
انسان به آن گذشته تمسك كند و بگوید: خوب، قبلاً اینجورى بوده، حالا هم
لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطهى مقابل آن گذشته بود، آن
گذشته دیگر كارائى ندارد. این همان قضاوتى بود كه امام امیرالمؤمنین (علیه
الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر كرد.
شما باید بدانید
طلحه و زبیر مردمان كوچكى نبودند. جناب زبیر سوابقى درخشان دارد كه نظیر
آن را كمتر كسى از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب
ابىبكر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابىبكر چند نفر از صحابه بلند
شدند، اظهار مخالفت كردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علىبنابىطالب
است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائى نیست كه شیعه نقل كرده
باشد؛ نه، این در همهى كتب تواریخ ذكر شده است. یكى از آن اشخاصى كه پاى
منبر جناب ابىبكر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع كرد، زبیر است. این
سابقهى زبیر است. مابین آن روز و روزى كه زبیر روى امیرالمؤمنین شمشیر
كشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر
اعتذار میكنند، میگویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهى شد؛ خیلى خوب، حالا
هر چى. ما راجع به اینكه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در
مقام آن نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین با اینها چه كرد؟ جنگید. امیرالمؤمنین از
مدینه لشكر كشید، رفت طرف كوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبیر. یعنى آن
سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاكش این بود، معیارش این بود.
بعضىها
با امام از پاریس در هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به
خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى كه امام در نجف بود و بعد كه به
پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار
گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد كه امام اینها را
طرد كرد، از خودش دور كرد. میزان، وضعى است كه امروز بنده دارم. اگر خداى
نكرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف كردند، قضاوت چیز دیگرى
خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل كرد.
* هر ضربه ای که دشمن وارد کرده به استحکام بیشتر جمهورى اسلامى انجامیده است
همه،
بخصوص جوانهاى عزیز ما این را بدانند؛ آنچه كه بعد از رحلت امام تا امروز
اتفاق افتاده است، از دشمنىها، كارشكنىها، هر كارى كه كردند، از هر نوعى
كه انجام دادند، نتوانسته است در پایههاى این نظام اندك تزلزل و تكانى
ایجاد كند؛ بلكه بعكس، هر ضربهاى كه دشمن حوالهى جمهورى اسلامى كرده است،
در نتیجه به استحكام بیشتر جمهورى اسلامى انجامیده است؛ درست مثل هشت سال
جنگ تحمیلى. هشت سال همهى قدرتهاى سیاسى و نظامى و مالى بزرگ دنیا پشت سر
رژیم بعثى عراق ایستادند، با ایران اسلامى جنگیدند، همهى توان خودشان را
به میدان آوردند تا جمهورى اسلامى را شكست بدهند یا تضعیف كنند؛ نتیجه چه
شد؟ وقتى كه این هشت سال تمام شد، دنیا با كمال حیرت، ناظر به پا خاستن
جمهورى اسلامى با یك قدرت دفاعى و نظامى بمراتب قوىتر و عظیمتر از هنگام
جنگ شد. قدرت جمهورى اسلامى بعد از جنگ آنچنان در دنیا طلوع كرد كه چشمها
را خیره كرد. امروز هم همین جور است. هر اتفاقى كه دشمنان برنامهریزى
كنند، افراد سادهدل و خام و غافل به هر نحوى با دشمنان همراهى كنند، با
ایستادگى ملت ایران، نتیجهاش تقویت بیشتر جمهورى اسلامى است.
شما
دیدید فتنهاى به وجود آمد، كارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریكا از فتنهگران
دفاع كرد، انگلیس دفاع كرد، قدرتهاى غربى دفاع كردند، منافقین دفاع كردند،
سلطنتطلبها دفاع كردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه در مقابل همهى این
اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز
بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند كه دنیا را خیره كرد.
ایران امروز، جوان امروز، تحصیلكردهى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان
وضعیتى دارند كه هر توطئهاى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینهچینى
كند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میكنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید
تقوا پیشه كنیم. آنچه ما را قوى میكند، تقواست؛ آنچه ما را آسیبناپذیر
میكند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامهى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه
امیدوار میكند، تقواست.