هر خواننده ای که برای یکبار " می نویسم اندیکا را مرور کند خود را همسفری احساس می کند که همه ی سرزمین های لرُ را مشتاقانه باید سفر کند و خواهد دید که همه ی سرزمینها خود یک اندیکایی ست که همه در یک چیز مشترکند در بود ها و نبود ها ، نبودها و کمبودها ، داشتنها و نداشتنها ، غمها و شادیانه ها، ووو یکسانی شگفت آوری است که سرتاسر این خاک پاله پاله را در برمی گیرد از کاسه ی هُمسا بهری دیروز گله مند و نالان و از کاسه براربهری امروزین به دور. انتخاب این نام به دلایلی که نام اندیکا در شناسنامه ی دولتی مادری ثبت شده و نیز وقتی به اندیکا و اندیکاهای این چنین که فقط تابلو شهر را نصیب شده اند هرگز تصورات شهر را در این مناطق و مناطق مشابه در سراسر کشور نخواهی دید این تشابه را وقتی خواهیم دید که خواننده ی لُر و لک نورآباد دلفان در جنوب کرمانشاه منطقه خود را اندیکا خواهد دید ولُر اهل نورآباد ممسنی همچنین ، و از این روست که برخی عزیزان می نویسم اندیکا را با توجه به اینکه بیشترین بهره وری را از واژگان لرُی بختیاری داشته از آن خود می دانند . چرا که در آنجایی که بهره گیری از فرهنگ فولکلور مناطق شده است همه ی مردم لَُر را در بر دارد .
چرا در سُروده هایتان تعهدگرایی ویژه ای بومی که بیشتر از دل طبیعت برخاسته می توان دید ، چرا که طبیعت همیشه در سروده هایتان بعنوان یک همراه نفس می کشد ، همچنین زیبا شناسی خاصی در زبان گفتاریتان به شعر می دهد ؟
انسان گذشته از بخش وراثت( که بی تاثیر از محیط نیست)عمده بهره گیری را از پیرامونش دریافت می کند که ما محیط ش می نامیم مردمانی که در دشتها زندگی طولانی و کهنی داشتند با مردمانی که در کوهها و کوهپایه ها عمری کوهیار بوده اند حتماً متفاوتند اگر تفاوتهای پیکری و نژادی را به دور بیاندازیم در خصوصیات اخلاقی با هم متفاوتند و هرگز نمی توانی یکسانی هایی ببینیم گرچه به خاطر نوع زندگانی همسانی هایی دیده شود .اشراف داشتن یک کوه نشین هرگز با مردمانی که در سرزمینهای پست جغرافیایی زندگی می کنند به ندرت یکی میشود . کودکی که در دامان طبیعت زاده میشود ، در سایه یک سنگ ، یا درکنار بافه های گندم در واقع در یک دانشگاه متولد شده است . بویژه جنینی که با طبیعت ملموس شده و بوی خاک و عطر گلها و صدای بُرش داس و صدای آبشار و سُم ستوران و ریزش برگ و بوییدن گوسفند بره ی تازه زای خود را ووو به نظر بنده امتحانات وترمهایی است که گام به گام با رشد جننین پاس می شود و در واقع خداشناسی را در جلوه هایی که پرتوی از نور خداوند در هسته خود دارند را چه زیبا نهادینه می کند چرا که :
اَفتو زنون ئی گُله زار ، اَر جلوه داره صدهزار ، داره به دل هر سوزه زار ، پرتو ز نور کِردِگار.
و زندگی مردمان لُر با طبیعت آشتی که نه بلکه در دامان رسولانی پرورش یافته که بی هیچ زحمتی خداشناسی را پیش از خود شناسی دریافته اند
این چنین است که :
اردیبهشت
بوی خوشه های تَر
وارستنی ناخواسته از جننین
پیش از چشم گشایی
آغازیدم
در سایه ی بافه های جو زرین
تا شاعری
به مسلخگاه داس روزگار معرفی شود
چه دلتنگ و تنها
توامان با صدای بُرش ساقه های جو
با جهان آشنا شدم
پدر !
از گناه این لٌُر بچه ات در گذر
که نتوانست به هنگام زادن
برجهان بخندد
اما یکبار برای همیشه
فریاد گریه برجهان را برگزید
و دیگر هیچ…
چه زیبا بود – وجه تمایز این کتاب (می نویسم اندیکا ) با دیگر کتابهایتان در چیست و چه تعریفی برایش دارید ؟
تمایز را باید در دهها نقد و بررسی که از گوشه و کنار شاعران و نویسندگانی که پی بُرده اند خواهم گفت که از نظر تعهدگرایی واژگانی و موضوعی چندان دگرگونی دیده نمی شود بلکه هرچه پیش تر برویم دامنه مکشوفات کاربری واژگان لُری بختیاری جسارت بیشتری در جانمایی و خودنمایی بروز داده اند که نهایت بهروری می شود تنها وجه تمایز این کتاب از سبک احیا شده ی " فارسلُری " است - اگر فرصت شده در خصوص این سبک خواهم گفت - ویژه مناطق لُرنشین است با تن پوشی از لباس نیمایی .
چرا در "می نویسم اندیکا" از 20 دندال استفاده شده ؟ چرا 20؟ چرا دُندال؟!:
به جستار زیبایی اشاره نموده اید ! جناب آقای احمدی ! من نمی خواستم کلید صندوق این 20 و دُندال را نشان بدهم در واقع می توان گفت یک نوع قافل گیری شده در نقدهایی که بر می نویسم اندیکا شده یک جا فقط این سوال شما را جناب اقای استاد علی بداغی از خود پرسیده بود و با یک چرا؟ ختمش کرد.
ببینید دو مقوله ی متضاد عدد 20 و دُندال در تمام زندگانی مردمان لُر با شاخه های در برگیرنده اش در بر دارد همانگونه که می دانیم رقم 20 در حداقل مناطق آسیایی و شرقی بعنوان یک رقم برتر و شادی آفرین یا بهتر بگویم بهترین و آخرین رقم در انجام کاری که همان مدال افتخاری است تا بهترین ها آفرینش شود. همین رقم 20 را اگر بخواهیم بشکافیم از دو متضاد دیگر شکل گرفته از صفر (0) و عدد دو (2) ، صفر نابودی مطلق و (2) از گِرد آمدن 1+1 که جان میگیرد و زایش و آفرینش را می سازد چون مَش و مشیانه و آدم و حوا و همگرایی دو نیروی نرینه و مادینه در جانداران . پس از (20) که تعداد دُندال ها را نشانه رفته به خود واژه ی دُندال که باز واژه ای دوگانه است از ریشه ی دُنگ یعنی صدا و دال یعنی کرکس که در واقع ضجه و لیکه ی و شیون کرکس بر لاش و کواری را تداعی می کند که در زبان بختیاری شعروآواز غمگنانه سرودن در نغمه ای از آواز گاگریوه ی بختیاری است یعنی آرام خوانی برای دل خویشتن از غم ازدست دادن عزیزان که با صدا و ضجه های کرکس منافات دارد و انتخاب آن در زبان لربختیاری بیشتر تداعی صدا و شباهات صدا که در میان آوازهای دندال افرادی تازه به مجلس عزا وارد شده از خود سر می دهند . دال (د) در برخی از شاخه های زبان لُری حذف شده و " اَل – اَلو که معنی کرکس را می دهد بکار می رود که ریشه ی پهلوی آن "ده اَله" و "اَله"( عقاب هم آمده است ) بوده است چون "اَلموت " نام کوه و قلعه ای در قزوین که از ترکیب واژه اَله + آموت یعنی " کرکس آموخت " است. و این 20 دندال ترکیبی از زندگانی این مردم در سفر روزها یی هستند که غم و شادی ها را بر خورجین خود به دوش می کشند در تمام اندیکاهای دنیا و مردمان لر در هرکجا که بوده اند با همان ساز بیست که در شادیانه ها شاد بودند در دندالها و غم ازدست دادن ها باز از همان سازی که نمره بیست زندگانی را برای نوعروسان و تازه دامادان می نوازد برای مرگ نوعروسان و نودامادان دوشین با نغمه ای چپ ساز چپی نواخته می شود بدون اینکه دستگاه و آلت موسیقی تغییر دهد پس می بینیم دندال و تراژدی زندگانی خود را چگونه دوش به دوش شادیانه ها چون ریلهای قطار تا ناکجاهای این اندیکاهای جهان کشان اند .
تامل این دو گرایش (واژگان فارسی و لُری) در سبک " فارسلُری " که در می نویسم اندیکا عریانش کردید به چه شکل انجام شد و تحول فکری و جهان بینی شما نسبت به این کتاب به چه شکل است ؟ : به نظر بنده این پرسش جنابعالی دو سوال جداگانه اند . نخست در خصوص سبک و کارنامه آن بگویم که در قرن پنجم هجری این سبک با دوبیتی های عرفانی بابا طاهرتولد یافت و در دیگر دیوانهای لُری چون شاعر قدر و خوش ذوق لُر "میر نوروز" که خود باز صاحب سبک در شعر و موسیقی است تا عصر صفویه به حیات خود ادامه می داده همچنین در دیوانهای ، ملا فرج ، فانی بختیاری ، ملا صیفور، فایز دشتی ، تا قرن سیزدهم در دیگر آثار شاعران بنام و گُمنام لُری خواهیم دید و از پیشکسوتان معاصر این سبک در خطه ی لری بختیاری و لرستان می توان از استاد فرخ منش و استاد ایرج رحمانپور یاد کرد و همچنین کارهای زیبایی از جناب آقای یونس شفیعی (آریا) ، دکتر فتح اله شفیع زاده ، استاد هرمز علی پور شاعر اهل خرم آباد (همنام با استاد هرمز علی پورشاعر ساکن اهواز) جناب هوشنگ رئوف، جناب ساسان والی زاده و سایر عزیزانی که از قلم افتاده اند و پژوهشی که از کارهای این عزیزان در در دست اقدام دارم در آینده با تازه های شعرنوپردازان این موج بهتر آشنا خواهیم شد و چه بسا شاعرانی تازه به این جمع افزوده شوند ویا هستند بنده سعادت دسترسی به کارایشان نداشتم . اما استفاده از واژه های کلیدی لُری در کنار واژگان فارسی در زبان " می نویسم اندیکا " با وسواس و همخوانی واژه و مضمون برگزیده شده اند به گونه ای که با وجودی واژگان فارسی به مهمانی واژگان لُری آمده اند آنچنان سازگاری دارند که موضوع و مضامین شعری با اینکه در واژگان کلیدی لُری خلاصه می شود ولی خواننده هر کدام از این دو زبان را مکمل هم می بیند که یکی بی دیگری در بیان زبان می نویسم اندیکا نقص محض است یا اگر نیست آن شکر ریزی صور خیال حلاوت واقعی اش را از دست می دهد . و در می نویسم اندیکا آنگونه عمل شده است که خواننده حس یک زبانه را در دریافتها دارد و حتا خواننده غیر لُر هم متوجه دوزبانه بودن کمتر می شود .
اما ادامه پرسش تان از ابتدا تا انتها روح سرگردان شاعری جستجوگر سرزمینهای پاله پاله را می بینی که بار این سرگردانی را به دنبال گُمشده ای به دوش می کشد شاید آن گُمشده خود شما باشید ، شاید خواننده این سطور که به دنبالش کشان است/ اما هرگز ندانستی / سرگردون وابید دلِ خومه نادون/ و گریز از این راه همان " تهله مَرگی " است/ زیرا/پشتم که پیشُم کمر دورم صیادون ... یا به قول دلنوشته های آقای مرتضا طاهری در خصوص این کتاب ، ره گم کرده ای از دیار کُتک ، که تارسیدن به آن و همراه شدنش در این سفر بین هَمرَهی و هَمبُویی فروهشتن پلکی فاصله ی زمانی و مکانی وجود دارد . ولی وقتی که در بن بست کوهها این انسان گرفتار می شود راهی نمی بیند که با طبیعت بجنگدد همان طبیعتی که چون دایه پرورشش داده بود " هرگز طعمه ی منقارت نخواهم شد / ای رَشه دال چرا که نیاکانم/ در این هنگام/ درختی خواهند شد/ تا به بازویشان فرا بندد/ وسوسه ی " دارگلوش " دخترکی/ که رها کرده است/ بَره های " ریوَرِ" دلهره را ... و این درد ناچاری و گرفتاری را در این بن بست به چالش می کشد .
در اینجا کلید کار را به خوانندگانی می سپارم که واقف ترند به اصطلاحی آیینی ِ " کُه گرهدُن" (کوه گرفتگی) در زبان لُری بختیاری. و آن بیان آشکارای انسان درختی در عادی ترین سخن روزمره ی مردمان سرزمینهای اندیکایی است .
یافته های کتاب نشان می دهد که شما به فضای بیرونی شهر توجه ویژه ای دارید و با فرآیند معنایی خود در جهت همبسته کردن عناصر نمادین با فضا توجه خاصی نشان می دهید . اما این مثبت اندیشی در شعرهایتان نسبت به شهر اصلن دیده نمی شود. :
به گفته ی مولانا جلال الدین بلخی " ما از اینجا و از آنجا نیستیم / ما ز بالائیم و بالا می رویم " این پرسش جنابعالی به گونه ای پیرو پرسش شماره 2 شماست و باید گواهی کنم که بخشی از پرسش تان را گرفته اید اما همانطوری که قبلن هم گفتم مردمی که در دامان طبیعت نشو نما کرده اند به گونه ای خود را بخشی از این طبیعت می بینند و در دامن فرهنگی بزرگ می شوند که همزادی با طبیعت دارد از این رو آنگونه که جناب آقای ابراهیم خدایی در خصوص شعر بنده کشف کرده ، بنده کوشیده ام تا زلالی شعرو سبک لُری نباید دل به پنجره های شهر خوش کند و دنیای بیرون را فقط و فقط از چهار چوب یک پنجره نبیند . شهر شعر لُری باید دیواری نداشته باشد هرچند که شاعرش بایسته است همه ی پیچیدگی های دنیای مدرنیته و تکنولوژیک شهری و فرهنگ متغیر شهری را بعنوان یک واقعیت حتمی و ممکن قبول داشته باشد و این امکان را هم داشته باشد که ورای این هیاهوی شهر هم زندگی به گونه ی دیگر خودش در حال گذران است و ما را زندگی شهر از آن غافل کرده است و آن پاسداشته های دیروزین مردمان این شعرند که احترام به طبیعت را در شعری لُری اینگونه بیان می کند : چویل و برفئو هردون به کِنارُم / دس نی نُم دس نی زنُم عهدی که مو دارُم./ تصویری که پای بندی و عهد به نابود نکردن طبیعت در یک شعر فولکلوربیان و نمایان می کند هرگز شعارهای خشک پوسترهای تشریفاتی سازمانهای منابع طبیعی و سازمانهای مشابه نتوانسته اند به تصویر بکشند .
میدان دید ادبی شما و حس زیباشناسی تان در کتاب " می نویسم اندیکا " را در چه می بینید چون خلق تصاویر زیبا و بدیع این کتاب ذهن آدمی را تا " فونتامارای – اینیاتسیو سیلونه نویسنده ی ایتالیایی " به پیش می کشاند .
آنچه که در نهاد تک تک نوع بشر می گذرد اگر نیاز به بیداری داشته باشد خلاقیت ها زاده می شود و بیداری این نهاد و جان بخشی و پرورش اش نیاز به آراستن و پیراستن ندارد بلکه بیداری اش خود خلق یک زیبایی است بی هیچ آرایشی چون چشمانی شهلایی که نیاز به سورمه کشی ندارند و بدون سورمه هم رشید و شوخ اند به قول این مَثل " مکش سورمه که بی سورمه رشیدی/ کبابم کِرده ای سیخم کشیدی " فکر کنم منظور شما با دُندال سیزدهم کتاب باشد که ویژه مسجد سلیمانی هاست اشاره به یکسانی های جغرافیایی و انسانی که بلای صنعت مقطعی به روزگارمردم و سرزمینی وارد می کند ، چون فونتامارا و مسجدسلیمان که گویی سرنوشت یکسانی داشتند و آن با شعرفولکلور لکی می آغازد " یاران بَه نِشیم بَکیم درده دل/هرکُم خریوه بَنشی وَه گِل"- یاران من بیایید درد دل کنیم و از شمایان آنکه غریبت تر است بنشیند – آمدم که غریب ترینم / از فراسوی کَوَر کوه (کبیرکوه) .... و این قصه غربت از لَندر می گذر و به روستای بزرگی که روزی دروازه پایتخت بود می انجامد یعنی شهر اولین ها ،شهری که در دندال سیزدهم اینگونه توصیف می شود : یاد چله بُری های مادرم بخیر/ این شهر حتی چله بُری هم ندارد/ و از آبادی " آدی " ش را / در کلگه زری های باستانی / می توان عادی تر دید/ رگ خواب این سرزمین را/ که روزگاری / در زیر بَرنشانده های غیرت می جوشید/ به " سالی دوماه " های بی رَشن/پیوند زده اند/ و تپه ماهورهای نفس تنگی اش " فونتامارا" ئی ست "کیمند" / که دیریست شاه ورهرام را / از خاطر برده است...
چرا در برخی محافل ادبی از" می نویسم اندیکا" به نام " مانیفست لُری " یادکرده اند؟
البته این عنوان تا اندازه ای برایم خاطرآزار است واگر شکسته نفسی تلقی نشود این کار را درخور این همه که این عزیزان بذل توجه داشته اند قاصر می دانم . شاید دلیل دیگرش هم این باشد که پیش از چاپ"می نویسم اندیکا" نسخه هایی از آن به مناطق لرنشین نزد اساتید فن فرستاده شد ازجمله ایلام - لرستان – چهارمحال و بختیاری – بوشهر و فارس و بزرگوارانی که در خوزستان و تهران دست به قلم و آشنا به فنون فرهنگ لُری بودند خواندند - نظر دادند - این کمک بزرگی بود تا هرکدام نظریات خود را باارسال و انعکاس نقدها و بررسی هایشان با کسب اجازه پیش از چاپ در نشریات و روزنامه ها و وبسایت های معتبر به نمایش بگذارند و خوانندگان هم نظر بدهند کاری که کمتر کسی کرده بود چون خطر سرقت ادبی را تهدیدی بر این حرکت می دانند و این یک عامل مهم در آشنایی پیش از چاپ بود. نیز محدود نکردن این کتاب به جغرافیای بختیاری عامل دیگری است که با کمک گیری از فرهنگ فولکلورلُری بختیاری، لُری فیلی ، لکی ، بویراحمدی ، مماسانی و اشاره به نمادینه ها ،اسطوره ها و شبه اسطوره ها مردمان لُر در این مناطق خود موجب شد تا هرکس این کتاب را از آن خود بداند و پرسشهایی را که یا بوسیله نامه ها ، ایمیلها و پیامکها برایم ارسال میشود و یا در سفرهای متعدد به برخی مناطق و شرکت درجشنواره های فرهنگی شان از می نویسم اندیکا برایم صحبت می کنند ومی پرسند . گاه در جلسه ماهانه انجمن خیریه ای از طایفه ای بختیاری در اصفهان که هر جلسه به تفسیر یکی از دُندالها توسط دبیرانجمن پرداخته می شود ای موجب می شود تا آن جوان عشایر سبزه کوهی ناغانی که در شهرستان اردل برخوردی با بنده داشت در خصوص تعارفاتی که کرده بود و مارا به منطقه عشایریشان دعوت کرد و به مناسبتی سرباز زدم مرا با نوشته های می نویسم اندیکا محاکمه می کرد که شما شاعران مثل بازیگران سینما فقط در دنیا شعر و فیلم آنی هستید که می نمایید مگر شما درمی نویسم اندیکا نگفتید " لَختی خورجین درد و غمت را بردوشم گذار " مگر تو به نان سوگند نخوردی ! پس کو؟ بیا تا کوره راهی را که ورزایی از آن برفت تا راهی را به انسان کوهستان نشان بدهد به تو نشان بدهم ! در حالی که پاسخی نداشتم پرسیدم مگر شما می نویسم اندیکا را خوانده ای؟ در پاسخم گفت : بیشتر از خود شما چون من از آنسوی رودخانه ای آمدم تا تو را صدا کنم مگر تو این رادر کتابت نخواسته بودی؟چه پاسخی داشتم جز گریه بی امان و شرمندگی از خودم
یا دُندال نوزدهم کتاب بنام "کاسه ی برار بهری" که مختص لرجنوبی است و تاریخ پر پیچ و خم مردم منطقه را از لیدومای ممسنی تا حمله نادر و مبارزات کی لهراسب در دوره پهلوی اول به میدان احساس و اندیشه می کشاند و موجب شده تا برخی از سرودها بصورت پیامک و نوشته ها و عبارتی در پشت شیشه خودروهایشان ببینیم . یا آنسو تر از سیمره ی دردینه در لرستان. البته ای کاش آقای احمدی! این چرا و پرسش را ازمردمان و این محافل ادبی بپرسیدید شاید جوابی غیر از این می شنیدید .
به نظر شما " تَمتِی" در این کتاب می تواند اسطوره باشد ؟:
خوب . چرا که نه ؟ اگر نبود این وارثان تًمتِی را هرگز کسی نمی توانست به " گَزِ کَتونی و پتیرِ نونی " قانع کند و به آنها بفهماند که " کُچیرکار ، کُچیر بار ، سرِ کُچیر تِله دیوار... چون می دانستند که تمتی از میان خواهران باهوش ترین زنان و دختران افسانه های لری بختیاری است که خواهران خود را از چنگال دیوگناه و پلیدی می رهاند .
به ئی اَفتو که روزون شابشاته
بزن بلا سرُم چطر صداته
غمِ هفت تا دَدِی وُر دست دیووم
تو تمتی با بگِر دستِ کاکاته
تمتی قهرمان زن داستانهای بختیاری با این مَثَل عبارت" کِی بخَو کِی به بیار ، همه به خُو تمتی بیار" (کِی خواب است ؟ کِی بیداراست؟ همه درخوابند و تنها تمتی بیدار است ) زبانزد خاص و عام است . تمتی نام و القاب پیشنام و پسوند چندین تن از شاهزادگان ایلام باستان و در لغت تهم تی (تهم چشم) مفاهیم هزار چشم و بینا و ناظربرهمه چیز از القاب خداوند که جناب کیهان بختیار" گونه ای از بیان آناهیتا فرشته آبهای پاک جهان در میان مردم زاگرس میانی در دوره ی باستان دانسته و نیز نام تمتی در میان قوم لُر بویژه مردمان بختیاری یادگاری عضویت مردمان سرزمین بختیاری در قالب دو ایالت سیماش که با ورود آریاییان پارسیماش گفتند و ایالت آنزان در کنفدراسیون ایلام باستان می داند چرا که ایلام به معنی سرزمین بلند نامی که بابلی ها بر دشمنان خود در قلمرو لرستان و بختیاری برگزیدند و بقول جمیز کامرون و پیرآمیه ایلامیان سرزمین خود را "هَل تَمتی" می نامیدند و آن به معنی سرزمین مقدس و نام ایزدی مونث بود" ونامی برای دختران بختیاری و دندال دهم این کتاب هم به نام تمتی است .
ماه بانوی اندیکا !/ نقش کدامین تمداررا/ تا ابدیت خواب و " تَپ تَپو" / به نقش جان گِره زده ای/ که بیداری تمتی را /فقط در قصه ها به تو آموخته اند/ و سزای این بیداری/ " وریسی" را بافته دیدی/ از گیسوی شِلالی / تا تنی را به شاخه ی کُناری به بندد/ آه ای چوپانانِ جوانِ سرزمین ِ من ! / وقتی به بیشه زاران می روید / حرمت نگه دارید ! / که قطره ای از خون ِ خواهر کوچکم/ دربیشه زار/ از لبان درنده شیری چکیده است / " گاشا" نیی را که برگزیدی / روئیده از خونی است / که زبانی بِلازه تر از آتش دارد/ که می گوید : بزن بزن ای چوپون! / خوش تر بزن ای چوپون !/ هرکه بیاره تهنا/ پلس به داره تهنا / سزای هر بیاری/ گَوره و تهله خواری/ دَدی به دَدی چه کِردن / پلِ دَدینه دار بست / تن دَدینه شیر خَرد/ مَیَر تمتی نهِ خَو بُرد/ دَدوگرینه اَو بُرد ..../ با توام ! ماه بانوی اندیکا! / نجواکُنان کدامین دردی؟/ نهیب بر زاگرس / بگوی: بیداری درختان در زمستان است/ وگرنه هیچ هیزم تَری/ این جامه ی دیلق را تا ابد به تن نخواهد پوشاند...
چرا پس از زبان لکی این زبان لُری بختیاری است که از بیشترین واژگان کهن چون اوستایی و پهلوی برخوردار است ؟ :
ما در میان اقوام لُر بویژه لُر کوچک واژه ای به نام " فیلی " داریم که پسوندی بر لُرهای منطقه است "فیلی " به گفته ی استاد علیمردان عسکری عالم "همان بیان واژه " پهلوی" در زبان عرب می باشد که معرب " پهلو" است که فهلو و فهلویات که همان سرودهای فولکلور لُری که همان پهلویانه ها می نامیم." فیلی " به منطقه ای جغرافیایی از لُرکوچک گفته می شود و" لُر فیلی" که مردم ساکن لر استانهای لُرستان و ایلام تا حوالی کرمانشاه در بر می گیرد و درفرامرز ها هم در" لُرستان غربی " که در خاک عراق است نیز ادامه دارد مخصوصاً مردم استانهای کرکوک و خانقین که حتا لرهای مماسانی(ممسنی) و لُرهای بختیاری ساکن در آن مناطق چون طوایف صالحی و گرمیانی که بنا به گفته و استنادهای ملاحسن صالحی شهروند عراقی ساکن بیروت ازنسل چهارلنگهای محمود صالحی ایران اند که درآبادیها و بخشهایی از کرکوک زندگی دارند را هم شناسنامه ی فیلی داده اند . و در جایی دیگر هم می بینیم که زبان لکی ولُری هر دو بازمانده ای از زبان پهلوی ساسانی اند که ریشه در زبان مادر اوستایی داشته اما لکی بدین خاطر که زبان کتابت بوده و زبان مذهبی آیین " یارسان " و زبان اهل حق بوده است بیشترین سهم را داراست و شاید اکثر قریب به اتفاق ادبیات دور و نزدیک لرستان مراد پشتکوه و پیش کوه ادبیات غنی لکی است که به اشتباه چون غیر لُری است کُردی می پندارند چرا که کردهای لک زبانی هم داریم همچنان که لُرهای لک زبان هم وجود دارند . بقول کتاب پهلویانه نوشته ی استاد عسکری عالم " مردم پاوه و اورامان و اسلام آباد و کرمانشاه و هرسین و صحنه و بیجار نیز لک و زبانشان هم لکی است که به اشتباه آن را کُردی میدانند دلیل این اشتباه از آنجاست که تنها نام محل را باید به واژه ی لکی اضافه کرد تا حالت اضافه ی بیانی آن مشخص شود. همچنانکه در لُرستان می گویند . لکی الشتری یا لکی دلفانی در نتیجه به جای آنکه گفته شود لکی اورامی ، لکی پاوه ای تنها به گفتن نام محل اکتفا می شود در صورتی که لکها زبان کُردی را نمی فهمند مگر واژه های مشترکی که دارند این نوع واژگان میان لُری – مازندرانی - دزفولی و بلوچی و کردی هم وجود دارد." .گرچه زبان لُری بختیاری از نظر کتابت همدوش زبان لکی قرار نگرفت ولی د رادبیات شفاهی اش حفظ میراث خوبی برای گویشورانش بوده است یکی از دلایل ثبت واژگان پهلوی و دوامشان همان نوشته ها ی مذهب یارسان است که پیروان یارسان زبان لکی را برای نوشته های مذهبی شان انتخاب می کردند. مثلن در گاگریوه های لکی که هوره گفته می شود به قول آقای عسکری عالم " تک بیتهای است که آنها را چرنن می گویند چون دلفونی چیر - الیشتری چیر – " که در لری بختیاری چِرنیدن و چیرنیدن خود مصدر فعلی است که معنی گریه کردن و ناله کردن است و اسم مصدر آن " چِره یا چرشت" است . با صیغه های ماضی و مضارعش . اما این چرا؟ را در زبان لکی مدیون آثار مذهبی و آثار ادبی ملا پریشان و غیرو باید دانست و در شاخه ی لُری بختیاری هم موقعیت جغرافیایی و پناهگاههای کوهستانی وعدم دسترسی و عدم آمیختگی با دیگر اقوام موجب میراثداری و ماندگاری برخی از واژگان کهن در زبان لُری بختیاری شده است که د رخورجین ادبیات شفاهی باقی ماندند.
چرا در برخی از واژگان بختیاری پس از کشف نفت در خاک بختیاری تحت تاثیر زبان بیگانه قرار گرفت مثلن " تماته " آیا چیز دیگری قبلن بوده ؟ که بتوانیم جایگزین کنیم ؟
جالب است همانطوری که اشاره فرمودید این واژگان بیگانه بودند که به ساختار زبانی و بیان بختیاری تلفظ شدند . " توماتو" تماته شد و قبلن هم در ایران وجود نداشت چون این محصول از اروپا به ایران آمد و واژه های بی شمار دیگر که ریشه ی اروپایی و انگلیس داشتند که تغییر ماهیت لُری شدند چون شوفر ، دریول، هفیز، لین ، وایر وو و حتا با کشف نفت که سایر اقوام به مسجدسلیمان که اولین چاه نفت خاورمیانه حفر شد سرازیر شدند واژگانی از خود به یادگار گذاشتن که به ساختار زبان لُری بختیاری درآمدن مثل "پُخار" که همان بخار است آشپزخانه های بخاری عمومی در مناطق کارگری یا دیگر واژگان فارسی که مردمان غیر بختیاری از خود در مسجدسلیمان به یادگار گذاشتند. این دریافت فرهنگی از دیرباز در ایران زمین بوده است که با ورود تازه واردین سعی شده فرهنگ تازه وارد را لباس خودی برتن کنند و بنا به شرایط و سلیقه خود بیان نمایند .
آیا ما در زبان لُری بختیاری می توانیم دنبال واژگان جدید بگردیم شما در یکی از گفتگو هایتان فرمودید واژه های ناشناخته زیادی هست که باید ریشه یابی و کاربرد شود :
به نظر بنده زبانهای مادری دارنده بهترین پتانسیل وانررژی افزاینده و کمکی به زبان رسمی هستند بنده در مکاتبه ای که به فرهنگستان زبان فارسی داشته ام، درخواست کردم که از زبان لری برای واژه سازی استفاده شود . البته که زبان لُری بختیاری در واژه سازی بی نظیر است و ناشناختگی های این زبان را در واژگان آیینی و حقوقی و علمی هم می توان آزمود وقتی که " هیل " خط است " تُره هیل "هم رسم الخط می شود و / تفحص - منجوری / تحقیق= دینگردی /پته = کارت / پرَک = برگه عبور/پر = برگ کاغذ /ورگردونی=ترجمه/ دین= پیرو-پیرو نامه/ تیار= بادقت/و....واژگان بیشماری که خوشبختانه با نظر خواهی از بنده در مناطق مختلف توسط تحصیلکردگان جوان بختیاری دینگردی می شود. که در آینده به ثبت خواهد رسید ودر کتابت بکار خواهند رفت .
به پرسش های پایانی نزدیک می شویم آیا گاهی وسوسه نمی شوی که می نویسم اندیکای 2 را هم به خوانندگانتان عرضه کنید اگر کاری از این دست انجام داده اید لطفاً آماده ی شنیدن هستیم ؟
روزی که اولین بررسیها و نقدها بر می نویسم اندیکا نوشته شد برخی این کاررا تهدیدی علیه شعر لُری می دانستند و کهبنگ را بخاطر کار کلاسیکش بهتر می پسندیدند از جمله آقا ی خدایی که امیدوار بودند این کار برای بنده یک عادت نشود . بلکه باید اقرار کنم که " توبه کردم که دگر می نخورم / بجز از امشب و فردا شب و فردای دگر ولی ترجیح می دهم شعری از " می نویسم اندیکا" را انتخاب کنم :
می نویسم اندیکا/ گستاخی لندَر / خشم خدایان/ تنفس گاگریوه ای کُفرآمیز و هُشداری موزون / " نه رَه به سوار اِده نه رَه به کَلپیر/" چُمتی " که در چشم چاله ای فرو می رفت/ تا بِلازه کند پنهانترین زوایای اجاق را / که " تش گَردون گ نُوبهیگی بود/خوشه ای لرزید/ نسیمی نخاآویز وصله های " تاچول" را/ در رقص کمندون چپ به بازی گرفت / و کوه " شُو" این نجیب و باوقار / صبورانه سنگی را برشکم بست / تا اهریمن دروغ و گرسنگی را از پای درآورد/ شوراهنگی می آید/ بَردِ کِلی پیداست / اندیکا همیشه ....حوالی ترین است
سخن آخر ؟
وه نوم هُ که بُرگِ کال آفِری