فرقی نمی کرد ام ایاد یا ننه افشین،پارسا ،مهرداد یا فرحان و عبدالزهرا! اصلاح طلب یا اصولگرا!همه آمده بودندن. آری همه آمده بوند و هر کس از ظن خود یار کارون شده بود .حتی عبود فلافل فروش لشکر آباد دکه خودش را بسته بود و آمده بود! به شوخی گفتم عبود دلمان گرفته چیزی بگو! و چه تلخ خندید و گفت:روزی روزگاری کارون!
آری پنجشنبه همه بودند وغروب بود و لب کارون که این بار "چه گلبارون" نبود!
همه آمده بودند تا دست کارون را بگیرند که این روزها کمیت شریانش بد جوری می لنگد و آخر بازی کارون دست همه مان را گرفته بود وپا به پا می برد و یادمان می داد که چگونه با آرامش اعترا ض کنیم، چگونه همه اقوام کنارهم بایستیم و چگونه بند هراعتراض را به تنبان سیاست نبندیم!
آری همه آمده بودند تا خادم کارون باشند و دست آخر همه مخدوم کارون شدند گویی همه تلمذ کرده بودند پای مکتب کارون و هر کس بهره ای می برد! و این کارون بود که درس می داد و نه فقط شهروندان عادی که نیرو های انتظامی هم درس تسامح وتحمل را می آموختند! و این جا بود که بی تدبیری سبب خیر شده بود تا جایی که مسئولین را کنار مردم قرار داده بود!
پنجشنه آب کارون مثل همیشه گل آلود بود اما نمی شد از آن نفاق و تفرقه صید کرد! و این کارون بود که مثل پدری پیر و بزرگوار همه را کنار هم نشانده بود و اگر تا دیروز کارون رگ حیات خوزستان بود امروز قلب تپنده اعتراض های مدنی و محیط زیستی ایران شده است!
و آخر این بازی بزرگ همه بردند اقوام، احزاب،مسئولین، نیروهای سیاسی و انتظامی....
پنجشنه لب کارون شاید "چه گلبارون" نبود اما شعور بارون بود، سپاس کارون!