امروز صدای آرامشبخش آیتالله موسوی از دیوارهای کهن مدرسهای که خود بنا نهاد به گوش میرسد: «هرگز مگذارید چراغ معرفت در این خانه خاموش شود» و اینگونه است که یاد این عالم ربانی، همچون شمعی همیشهافروخته، بر تارک این شهر میدرخشد.

سحرگاه شنبه، دهم آبانماه، وقتی نخستین پرتوهای طلایی خورشید بر گنبدها و منارههای شهر اهواز میتابید، گویی فرشتگان آسمانی، روح پاک استادی وارسته را در آغوش میکشیدند. آیتالله سیدطیب موسوی، آن نخل استوار حوزههای علمیه، آن مرد آرام و اثرگذار، در سکوت سپیدهدم، دار فانی را وداع گفت و خوزستان را در سوگی بیکران نشاند. باد گرم جنوب، این بار اشک میریخت بر فراق فرزندی که دلهای بسیاری را با مهر خود گرم داشت. او که عمری را در مسیر دانش و تهذيب نفس گام نهاده بود، نه تنها استادی برجسته، که پدری روحانی برای اهواز بود. مدرسههای علمیه امام جعفر صادق(ع) در حصیرآباد، گواه عشق بیپایان او به تربیت نسل آینده بودند. او باغبانی بود که در دل خاک سخت محرومیت، بذر ایمان و دانایی کاشت و امروز، باغی از معرفت از او به یادگار مانده است.
از نجف تا قم؛ سفر بیپایان برای کسب فیض
سفر علمی این عالم ربانی، از روستایی در هفتگل آغاز شد، از همان روزهای کودکی که قرآن در مکتبخانه میآموخت و نمیدانست روزی چراغدار راه بسیاری خواهد شد. سفرش تا نجف اشرف ادامه یافت، تا حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع)، تا درسهای پربار استادان بزرگ. سپس قم، شهر علم و فقاهت، او که در مکتب بزرگانی چون آیتالله فاضل لنکرانی و شهید مطهری زانوی ادب بر زمین زده بود، خود نیز شاگردان بسیاری را در دامان پرمهر خویش پرورش داد. حتی در دورانی که بیماری، او را از ادامه اقامت در نجف بازداشت، هرگز از جستجوی علم بازننشست و همچون شمعی فروزان به روشنگری ادامه داد.
حصیرآباد؛ انتخاب یک عاشق خدمت
وقتی پدرش در مسجد امام زینالعابدین(ع) حصیرآباد به رحمت ایزدی رفت، او میتوانست در قم بماند و به مسیر علمیاش ادامه دهد. اما ندای وظیفه او را به اهواز کشاند، به همان محلهای که نیازمند نسیم روحانیاش بود. او خود در این باره گفته بود: «بنده نظرم این است که در هر محله، هر آقایی که بتواند باید مدرسهای را تأسیس کند... زیرا رفت و آمد روحانی در این محله بسیار تأثیرگذار است. میخواهم برای مدرسین حوزه منزلی تهیه کنم تا حضورشان در این محله پایدار بماند.» این کلمات، تنها یک ایده نبود؛ او آن را با تمام وجودش محقق کرد. با خرید خانهای روبروی مسجد، با عشقی بیکران، مدرسه علمیه امام جعفر صادق(ع) را بنیان نهاد؛ مدرسهای که امروز از کانونهای علمی و معنوی اهواز است و صدها طلبه در آن پرورش یافتهاند.
در آتش انقلاب
در روزهای سخت مبارزه با طاغوت، منبر آیتالله سنگر روشنگری بود. اعلامیههای امام خمینی(ره) را با شجاعتی مثالزدنی بر منبر میخواند. خاطره فرار از دست مأموران ساواک از در پشتی مسجد، وقتی در مسجد ابوالفضل(ع) مشغول سخنرانی بود، حکایت ایستادگی مردی است که در راه آرمانش هراسی به دل راه نمیداد. حضورش در راهپیماییها و سفرش به یزد برای دریافت اعلامیه از شهید آیتالله صدوقی، همه نشان از عزم پولادین او در مسیر انقلاب داشت. نگاه او به اخلاق، نگاهی ژرف و عملی بود. او معتقد بود:«اخلاق عملی... یعنی طلبهها به گونهای تربیت شوند که خودشان به مسائل اخلاقی مقید شوند. این کار اثرش خیلی زیادتر است تا درس اخلاق.» خودش تجسم همین باور بود؛ در سلوک فردی، در تعهد علمی، در خدمت به مردم. در نگاهش مهربانی موج میزد و در سکوتش درسها بود.
وصیت یک معلم
آیتالله موسوی به طلاب جوان، با دلسوزی پدرانه توصیه میکرد:«توصیه میکنم طلاب اوقاتشان را صرف علم کنند... نماز اول وقت یکی از چیزهایی است که انسان را به درجات بالا میرساند. مثلاً اگر در اوج مباحثه اذان گفت، سریع مباحثه را رها کند و نماز اول وقت را به جا آورد. اگر کسی میخواهد به جایی برسد، باید هیچگاه دروس را تعطیل نکند.» این کلام، میراث معنوی بزرگ مردی است که علم و عبادت را در هم آمیخته بود و خود، اسوه این راه بود.در گوشهای از شهر، در مدرسهای که خود بنا نهاده بود، هنوز صدای پای این عالم ربانی بر سنگفرشها طنینانداز است. گویی همین دیروز بود که با قامتی استوار و نگاهی سرشار از مهر، از کوچههای خاکی حصیرآباد میگذشت و بر در هر خانهای سلامی میکرد و برای هر دردی چارهای میدانست. نیمکتهای چوبی مدرسه هنوز گرمای وجود شاگردانش را در خود نگه داشتهاند، اما جای معلم بزرگ خالی است. اما در همین سکوت سنگین، گویی صدای آرامشبخش آیتالله موسوی از دیوارهای کهن مدرسه به گوش میرسد: هرگز مگذارید چراغ معرفت در این خانه خاموش شود. و اینگونه است که یاد این عالم بزرگ، همچون شمعی همیشهافروخته، بر تارک ای