خیلی از زن و شوهرها این روزها کنار هم هستند اما حرفی برای گفتن ندارند. ابراز محبت فراموش شده، انتظارات نانوشته پررنگ شده و دلها کمی دور از هم شدهاند اما مشکل چیست و چه راهکاری دارد؟
چقدر کنار هم هستیم، اما هیچ حرفی برای گفتن نداریم؟ سکوتی که گاهی خانهها را پر میکند و دلها را آهسته آهسته سرد میکند.میبینی؟ این سکوت فقط برای یک خانواده نیست. خیلی از زن و شوهرها این روزها کنار هم هستند اما حرفی برای گفتن ندارند. ابراز محبت فراموش شده، انتظارات نانوشته پررنگ شده و دلها کمی دور از هم شدهاند. این فاصله کوچک، اگر جدی گرفته نشود، میتواند باعث سردی، دلخوری و حتی طلاق شود. نه فقط در شهرها، حتی در خانوادههای کوچک و ساده، این سکوت دیده میشود؛ وقتی کار و دغدغههای روزمره همه وقتها را میبلعد و دیگر جایی برای خنده، حرف و صمیمیت باقی نمیگذارد.در ادامه، نامهای واقعی از زبان یک زن میخوانید که از همین سکوت خسته شده و دلتنگ روزهایی است که حرف و خنده و محبت در خانه جاری بود. بعد از آن، روانشناس خانواده درباره همین مشکل صحبت میکند و راهکارهای عملی برای پرکردن این فاصله و بازگرداندن صمیمیت را پیشنهاد میدهد.
نامهای به همسرم
همسر عزیزم،چند ماه است که کنار هم مینشینیم و چیزی برای گفتن نداریم. گاهی به خودم میگویم شاید من کم حرف میزنم، یا تو مشغول کار و گوشی و تلویزیون هستی، اما هر چه فکر میکنم، باز هم دلم برای حرف زدن با تو تنگ میشود.یادم میآید روزهای اول، از همه چیز باهم حرف میزدیم؛ از آرزوهایمان، خاطرههای کوچک، حتی از ترسها و نگرانیهایمان. حتی یک شوخی کوچک میتوانست روز ما را روشن کند. حالا اما، سکوت بین ما سنگین شده و من گاهی حس میکنم حتی اگر بخواهم حرفی بزنم، دیگر جایی برای شنیده شدن ندارد.گاهی با خودم فکر میکنم که شاید باید انتظارهایم را کمتر کنم، شاید من بیش از حد از تو انتظار محبت دارم، اما دلم میخواهد باز هم احساس کنم که با منی، که به حرفهایم گوش میدهی، که خستگیهایم را میبینی و شریک شادیهایم هستی.این دلنوشته، شاید برای بسیاری از خانوادهها آشنا باشد؛ زوجهایی که با وجود زندگی در کنار هم، احساس میکنند به تدریج از هم دور شدهاند.اما پرسش اساسی این است که چرا سکوت و بیتوجهی به زندگی زناشویی راه پیدا میکند و چه کار میتوان کرد تا این فاصله پر شود؟برای پاسخ به این پرسش، با روانشناس خانواده گفتوگویی داشتیم تا هم ریشههای این سکوت را بررسی کند و هم راهکارهای عملی برای بازگرداندن صمیمیت و گفتوگو به خانه ارائه دهد.
دیواری از یخ
خانم مژده باغبانپور، کارشناس روانشناسی بالینی، وقتی نامه را خواند، اولین جملهاش این بود: سکوت همیشه پایان عشق یا دشمنی نیست؛ گاهی فقط یک راه فرار است. آدمها سکوت میکنند چون بلد نیستند با مشکل روبهرو شوند. اما اگر این سکوت طولانی شود، کمکم صمیمیت و احساس نزدیک بودن را میخورد و از بین میبرد.او توضیح میدهد که زوجهایی که درگیر سکوتهای طولانی میشوند، معمولاً احساس میکنند شنیده نمیشوند. به همین دلیل ترجیح میدهند چیزی نگویند یا از ترس دعوا و تنش سکوت میکنند و مسائل ناتمام، مثل یک گلوله برفی، آرام آرام تبدیل به یک دیوار یخی بزرگی بینشان میشود.
دلخوریهایی که تبدیل به سد میشوند
به گفته باغبانپور، بخش مهمی از این ماجرا به یاد نگرفتن مهارت گفتوگو برمیگردد، خیلی از ما اصلاً بلد نیستیم چطور درباره نیازها و احساساتمان حرف بزنیم. نمیدانیم از کجا شروع کنیم یا میترسیم قضاوت شویم. نتیجهاش میشود سکوت، در حالی که سکوت هیچوقت مشکل را حل نمیکند.او ادامه میدهد: گاهی هم خستگی روانی و فشارهای زندگی باعث میشود که حتی توان گفتوگوی ساده را نداشته باشیم. کسی که از صبح تا شب زیر بار کار، نگرانی مالی یا استرس اجتماعی است، طبیعی است که شب، ترجیح دهد فقط سکوت کند.اما شاید مهمتر از همه، رنجشهای قدیمی حلنشده است. باغبانپور میگوید: وقتی دلخوریها و زخمهای کوچک رابطه باز نمیشوند، تبدیل به سد میشوند. این سکوت در واقع یک عقبنشینی عاطفی است؛ یعنی فرد از میدان گفتوگو عقبنشینی میکند تا کمتر آسیب ببیند.او به یکی دیگر از دلایل هم اشاره میکند:وقتی جذابیت عاطفی و جسمی در رابطه کمرنگ میشود، وقتی زندگی بیشتر شبیه یک همخانگی بیروح میشود، طبیعی است که میل به گفتوگو هم کمتر میشود.
اما آیا این سکوت طولانی حتماً به پایان رابطه ختم میشود؟ باغبانپور با لبخند میگوید: نه. این سکوت میتواند زنگ خطر باشد، اما حتماً به معنی پایان نیست. اتفاقاً اگر به آن توجه شود، میتواند فرصتی برای بازسازی رابطه باشد.اما باید توجه داشت، اثرات تمام آنچه که در خصوص سکوتهای طولانی در زندگی مشترک گفته شد میتواند ایجاد افزایش سردی عاطفی، کاهش رضایت زناشویی، افزایش خطر خیانت، افزایش احتمال طلاق عاطفی و تأثیر منفی بر سلامت روان را به دنبال داشته باشد اما راهکارهای علمی و کاربردی برای پایان دادن به این سکوتهای طولانی چیست؟
راهکار چیست؟
باغبانپور تأکید میکند که اولین قدم، بالا بردن سواد ارتباطی است یعنی گوش دادن فعال، بیان احساسات بدون قضاوت و شروع گفتوگو بدون سرزنش.از نگاه او، اینها مهارتهای حیاتیاند. منابع این یادگیری هم کتابهای معتبر، دورههای آموزشی و البته مشاوره با متخصصان خانواده است.به گفته او، اگر یکی از زوجین مطمئن باشد که با انتقاد یا تحقیر روبهرو نمیشود، سکوتش شکسته میشود. توصیه میشود به جای واکنش فوری، گوش بدهید و از جملات حمایتی مثل «میفهمم برات سخت بوده» استفاده کنید.
باغبانپور پیشنهاد میدهد هر زوج حداقل هفتهای یک بار، زمانی آرام و بدون موبایل و تلویزیون را برای گفتوگو کنار بگذارند. این کار شاید ساده بهنظر برسد، اما میتواند جانی دوباره به رابطه بدهد.به باور این کارشناس، سکوتهای طولانی ریشه در زخمهای التیامنیافته دارند. او توصیه میکند زوجها این رنجشها را باز کنند و اگر تنهایی نمیتوانند، حتماً به زوجدرمانگر مراجعه کنند.
نکتهای طلایی
باغبانپور یادآوری میکند که قبل از شروع گفتوگو باید شرایط روحی طرف مقابل را دید. یک فنجان چای، کمی استراحت یا یک پیادهروی ساده میتواند فضای آرامی بسازد برای شروع حرفهای مهم.این نکته طلایی را هیچوقت فراموش نکنید؛ سکوت همیشه بیمعنا نیست، اما اگر ادامه پیدا کند، میتواند معنای تلخی به زندگی بدهد.