معاویه بن ابیسفیان را باید یکی از شخصیتهای چندلایه و پرابهام تاریخ اسلام دانست. او چهرهای داشت که در ظاهر، سیاستمدار و مدیر موفق به نظر میرسید، اما در لایههای عمیقتر، ویژگیهایی از یک فرد خودمحور و فریبکار را نشان میداد. روانشناسی امروز، چنین شخصیتهایی را «دوگانهنما» یا دارای اختلال شخصیت ماکیاولیستی مینامد؛ افرادی که به راحتی میتوانند احساسات و افکار دیگران را برای رسیدن به هدف خود دستکاری کنند.معاویه اهل احساسات دینی عمیق نبود. ذهنش تحلیلی و سودمحور بود. او در هر موقعیتی دنبال نفع شخصی یا تثبیت قدرت بود، حتی اگر به قیمت زیر پا گذاشتن عهد، اخلاق یا جان دیگران تمام شود. از نگاه روانشناختی، این ویژگیها نشانهگر تمایلات ضداجتماعی (antisocial tendencies) است؛ یعنی عدم توجه به قواعد اخلاقی و حقوق دیگران.از منظر روانشناسی انگیزش، مهمترین محرک معاویه «قدرت» بود. او سالها منتظر فرصتی برای رسیدن به رأس هرم خلافت بود. نه ایمان، نه ارزشها، نه حتی وحدت امت اسلامی، هیچکدام برایش در اولویت نبودند. تمام تلاشش را بر کنترل ذهنها، مهار مخالفان و گسترش نفوذ گذاشت. او نمونه بارز کسی بود که برای هدف خود، از هر وسیلهای استفاده میکرد.
در رفتارهای معاویه، میتوان ویژگیهایی چون فریبکاری، تحریف حقیقت و استفاده از تبلیغات سیاه را مشاهده کرد. او حتی دستور داد علی (ع) را در منابر لعن کنند. این سطح از بیاخلاقی، نشاندهنده استفاده آگاهانه از «دستکاری روانی جمعی» است.
این رفتارها امروز در روانشناسی، بخشی از تکنیکهای کنترل ذهن و جنگ روانی شناخته میشوند.معاویه سیستمی ساخت که در آن مردم یا با او بودند، یا حذف میشدند. این یعنی تربیت جامعهای مبتنی بر ترس، اطاعت کور و سرکوب صداهای مخالف.
به زبان روانشناسی، او با ایجاد «شرایط اضطرابآور دائمی» و «ناتوانسازی روانی مردم»، فضا را برای پذیرش سلطنت موروثی پسرش آماده کرد.بیعت گرفتن برای یزید، شاید یکی از آشکارترین نشانههای گرایش معاویه به سلطهطلبی مطلق باشد. این اقدام، نشاندهنده ذهنیتی است که آینده را هم باید در اختیار بگیرد، حتی اگر در تضاد کامل با سنت پیامبر باشد. از نگاه روانشناسی قدرت، این میل به کنترل کامل، بهویژه در فرزندان، نشانهای از ترس درونی رهبران اقتدارگرا از فروپاشی امپراتوری ذهنیشان است.