در گوشهای از ایران، کودکانی هستند که هر روز با پای پیاده، رؤیاهایشان را به دوش میکشند و راهی مدرسه میشوند. این داستان هزاران کودک خوزستانی است که در جدال با فقر و محرومیت، همچنان به آینده امید دارند.
در سپیدهدم، وقتی هنوز خورشید سر از افق برنداشته، کودکانی هستند که کولهبار رؤیاهایشان را بر دوش میکشند. آنها راهی طولانی و پر مشقت را آغاز میکنند، نه به سوی بازی و شادی، بلکه به سوی مدرسه. در خوزستان، سرزمین نفت و ثروت، کودکانی هستند که برای رسیدن به کلاس درس، کیلومترها راه میروند. پاهای کوچکشان تاول میزند، اما امید در قلبهایشان زنده میماند. رؤیایی که با هر قدم دورتر میشودتصور کنید کودکی را که هر روز، در گرمای طاقتفرسای خوزستان، تنها و بیپناه راهی مدرسه میشود. نه اتوبوسی در انتظارش است، نه سرویسی که او را به مقصد برساند. فقط جادهای طولانی و آرزویی بزرگ در دل کوچکش. چشمهایش پر از اشک میشود وقتی همکلاسیهایش را میبیند که با ماشین به مدرسه میآیند. اما او لبخند میزند و قدمهایش را محکمتر برمیدارد. دستهای کوچک، آرزوهای بزرگدر کلاس درس، دستهای کوچک و پینه بستهاش را روی میز میگذارد. این دستها شاید روزی قلم پزشکی را بگیرند، یا نقشهی مهندسی را ترسیم کنند. اما امروز، این دستها خستهاند از راهی طولانی که پیمودهاند. معلم با دیدن چشمهای مشتاق این کودک، بغضش را فرو میخورد و درس را آغاز میکند.
صدای شکستن رؤیاهاگاهی صدای شکستن رؤیاها را میشود شنید. وقتی کودکی از ادامه تحصیل باز میماند، انگار ستارهای در آسمان خاموش میشود. چهار هزار دانشآموز در خوزستان از تحصیل بازماندهاند. چهار هزار رؤیای شکسته، چهار هزار آیندهی تاریک. هر کدام از این کودکان، داستانی دردناک دارند از مبارزهای نابرابر با فقر و محرومیت. امید در میان ویرانههای محرومیتبا وجود تمام مشکلات، کمیته امداد تلاش میکند تا چراغ امید را در دل این کودکان روشن نگه دارد. اگرچه ردیف اعتباری مشخصی برای تأمین سرویس مدارس وجود ندارد، اما این نهاد با تمام توان خود سعی در یاریرساندن به این دانشآموزان دارد. آنها دست یاری به سوی سایر دستگاههای مربوطه دراز کردهاند تا شاید بتوانند گامی در جهت رفع این مشکل بردارند.
فریاد خاموش کودکان خوزستانصدای این کودکان را میشنوید؟ آنها فریاد نمیزنند، اما قلبهایشان با صدایی بلند از ما کمک میخواهد. آنها حق دارند که به مدرسه بروند، حق دارند که رؤیاپردازی کنند، حق دارند که آیندهای روشن داشته باشند. آیا ما صدای خاموش آنها را میشنویم؟ آیا آمادهایم تا دستهای کوچکشان را بگیریم و آنها را به سوی فردایی بهتر هدایت کنیم؟