می خواهیم چهار هزار میلیارد و بلکه هشت هزار و احتمالا تا انجام کامل طرح، 40 هزار میلیارد تومان هزینه کنیم تا آب شرب همه مردم شهرهای میانی و جنوبی خوزستان را به دز وابسته کنیم، بسیار خب، اما رودخانه ای که جانش را در چندین مقتل دارند می گیرند و هر جا که آب کم می آورند نامش مانند مرغ عزا و عروسی برای سر بریدن، به میان می آید، چه رمقی دارد تا در بیست سال آینده، آب کلیه شهر های بزرگ استان را تامین کند؟ این، یعنی می شود کارون امروز!
خوزنیوز / فرید ممبینی: می گویند روزی آشیرعلی معروف، یک لیوان را چپه شده و برعکس، بر روی میز دید، خندید و گفت، "هه، ایی خو سَر نداره" و بعد آن را برگرداند و این بار با تعجب فریاد زد، "اِه، یو، ته هم نداره!"
حال و روز ما اینطور است. ما را برگردانده اند و سر و ته مان را گم کرده ایم.
توجه بفرمایید، می خواهیم آب دز را به اهواز وآبادان و خرمشهر ببریم، چرا، چون سر قضیه را گم کرده ایم. سر قضیه چیست؟ این است که آب کارون را نمی شود خورد. خب، چرا نمی شود خورد؟ چون پر از فاضلاب و پساب های خطرناک است.
چرا اینطور است؟ یعنی چرا کارون به این روز افتاده و چرا نمی شود به اول این قضیه برسیم یعنی به جایی برویم که دیگر این فاضلاب ها و پساب ها به کارون نریزند و بعد به جایی برسیم که دبی کارون آنقدر متعادل گردد تا این رودخانه بتواند توان خودپالایی قدیمش را به دست آورد؟ می بینید، در اینجا کارون و قضیه کارون سر ندارد.
اما چطور می شود که وقتی آن را برمی گردانیم، ته ندارد؟! عرض می کنم.
می خواهیم چهار هزار میلیارد و بلکه هشت هزار و احتمالا تا انجام کامل طرح، 40 هزار میلیارد تومان هزینه کنیم تا آب شرب همه مردم شهرهای میانی و جنوبی خوزستان را به دز وابسته کنیم، بسیار خب، اما رودخانه ای که جانش را در چندین مقتل دارند می گیرند و هر جا که آب کم می آورند نامش مانند مرغ عزا و عروسی برای سر بریدن، به میان می آید، چه رمقی دارد تا در بیست سال آینده، آب کلیه شهر های بزرگ استان را تامین کند؟ این، یعنی می شود کارون امروز!
20 سال دیگر، نه، 30 سال دیگر، آب دز هم خوردنی نخواهد بود. چون حتی اگر هم آلاینده ای در آن نریزند، در اثر برداشت های بی رویه و سدهای جور واجور، توان خودپالایی اش به پایین ترین حد رسیده و سرنوشت مشابه کارون پیدا می کند. در اینجا کارون و قضیه کارون، ته هم ندارد.
چرا اینگونه است؟ چون همه چیزمان اینگونه است. چون اینطور است. چون حوصله و عُرضه از سر گرفتن قضایا یعنی دانستن اینکه چرا امور چنین است و نیز بینش و آگاهیِ برای دیدن ته قضایا یعنی پیش بینی کردن امور تا چند سال دیگر را نداریم. افق دیدمان کوتاه و پشتوانه مان به پول های باد آورده نفت و گاز و پتروشیمی است.
پس برای چه و برای که می نویسیم؟ عرض می کنم.
یک ضرب المثل عربی می گوید، مردی فریاد می کشید، می دوید و پس از لحظه ای می ایستاد. سپس دوباره فریاد می کشید و باز می دوید. پرسیدند چرا چنین می کنی؟ گفت، می خواهم بدانم فریادم تا کجا می رسد!
حال و روز ما اینطور است.