تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۰ - ۰۰:۳۵
کد خبر: ۹۸۰۸
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
به بهانه بازگشت مجاهد خضیروای به فوتبال آبادان؛
مجاهد؛ باش مجاهد
صنعت نفت نوین آبادان و شهری که مجاهد خضیروای از آنجا پای دویدن گرفت می‌تواند سکوی پرتاب دوباره وی باشد، مجاهدی که باید مجاهدت کند و بجنگد.

به گزارش فارس، درست پس از پذیرفتن قطعنامه و پایان جنگ تحمیلی با بازگشت شهروندان آبادانی به موطن خویش دوباره تب فوتبال در این شهر بالا گرفت.
 عاشقان واقعی این رشته ورزشی جذاب هر کدام به نوعی سعی داشتند که با کمک به فوتبال آبادان گامی مثبت برای بازگشت به دوران طلایی برداشته باشند.
در این میان کار عبدالواحد بزمه چیز دیگری بود، وی با جمع کردن نونهالان و نوجوانان دوستدار فوتبال را در استادیوم پیر تختی که تعداد آنها 3 رقمی و گاهی به جرات 4 رقمی هم می‌شد دست به اقدام بزرگی زد.
فعلی که بعدها شاگردانی همانند، کیانی، علوی، شریفی نسب، هاشم‌پور،شجاعی و... را تقدیم فوتبال مملکت کرد.
اما در میان شاگردان او بحث یکی با بقیه کاملا متفاوت بود همان کودک سر به زیری  که به عشق فوتبال هر روز مسافت شادگان تا آبادان را پشت سر می‌گذاشت تا شاگردی بزمه را کند.
دربیل‌های ریز و سرعت فوقالعاده‌اش در آن روزها همه را انگشت به دهان کرده بود و او شاگرد ممتاز کلاس و مکتب استعدادیاب خوزستان عبدالواحد بزمه بود.
او مجاهد بود، مجاهد خضیراوی، درست به خاطر نمی‌آورم که چه مدت طول کشید تا خضیراوی از رده نونهالان به پیراهن طلایی بزرگسالان نفت رسید تنها تا آنجا  می‌دانم که شاید به فاصله یک چشم برهم زدن بود. مقابل تراکتورسازی تبریز بود که حرکات پا به توپ او به ناگهان همه نگاه‌ها را در سراسر کشور به خود معطوف کرد.
آبادان را دوست داشت، با پوشیدن پیراهن نفت بود که پرواز را آغاز کرده بود اما برای مجاهدی تشنه پیشرفت آبادان قفس بود، او قصد پریدن داشت و به همین سبب رفت.
حال باید شاهد هنرنمایی‌های او با پیراهن لاجوردی استقلال می‌ماندیم، جایی که در آن به اوج رسید و از همان بلندی به سذعت باد به زمین کوبیده شد.
حالا دیگر یک ایران و یک مجاهد خضیراوی بود، روز به روز بزرگ‌تر و محبوب‌تر می‌شد که همین بزرگی و محبوبیت بود که بالاخره کار دستش داد.
دیگر کسی نمی‌توانست حقش را بخورد، پیراهن تیم ملی مال او بود. بازی مقابل عراق در خاک عراق در مسابقات مقدماتی جام جهانی را به خاطر بیاورید، مسابقه‌ای که در آن دیگر هیچ کس مهدی مهدوی‌کیا، علی کریمی، علی دایی، مهرداد میناوند و بقیه اسم‌ها را نمی‌دید، حالا همه مبهوت حضور مجاهد بودند، حضوری که عرصه را بر خیلی‌ها تنگ می‌کرد.
 بالاخره اتفاقی که نباید رخ می‌داد، افتاد، رویدادی که تمام جامعه ورزش کشور را شوکه کرد.
 اتفاقی که من همشهری مجاهد و بزمه‌ای که او را بزرگ کرده بود می‌دانیم که وی در آن کاملاً بی‌تقصیر بود، به هر حال به ناگاه پیستون راست فیکس تیم ملی از آسمان به قعر افتاد و ناپدید شد.
فوتبال کشور در آن دوره فوتبالیستی را از دست داد که شاید نمونه‌اش تا سالیان سال متولد نشود، اما امروز او برگشته و خوب تمرین می‌کند، صنعت نفت نوین آبادان و شهری که از آنجا پای دویدن گرفت  می‌تواند سکوی پرتاب دوباره مجاهد باشد، مجاهدی که باید مجاهدت کند و بجنگد تا به همگان ثابت کند که هنوز زنده و فعال فوتبال است.
:
:
:
آخرین اخبار