چرا جانباز شديد؟
وظيفهمان بود.
كجا و كي جانباز شديد؟شنبه 14 آبان 62 ساعت 8 صبح، پاسگاه زيد بودم كه خمپاره خورد جلوي پايم و مجروح شدم.
فقط بيناييتان را از دست داديد؟نه، شكم ، دست و سرو صورتم هم مجروح شد.
چند سالتان بود؟17 ساله بودم كه جانباز شدم و بيناييام را از دست دادم. آن زمان محصل بودم و تا سوم راهنمايي درس خوانده بودم. در حال حاضر هم ليسانس علوم سياسي دارم.
پس از پايان دوران معالجات و درمانم كه حدود 2 سال طول كشيد دنبال موقعيتي بودم كه به جبهه برگردم تا اينكه اوايل سال 65 با دوستان در مخابرات آشنا شدم و در جبهه كار مخابراتي انجام دادم و تا سال 67 در جبهه حضور داشتم.
قبلا در شركت نفت و بسيج بودم ولي الان هم كه ديگر نيستم و قصد دارم در رشته تحصيلي خودم ادامه تحصيل دهم.
در چه منطقههايي حضور داشتيد؟سمت بستان و جزيره مجنون بودم.
خاطرههاي جالبي از جنگ داريد؟بله. بچهها در جنگ هم اهل دعا بودند و هم اهل خنده و شوخي. يك دوستي داشتيم به نام حبيب جنت كه بسيار شوخطبع بودند، يك روز از اين لولههاي مسي را گرفته بود و سرش را گذاشته بود روي سنگر در همين حين يك ماشين آمد و محو تماشاي اين شد و اين رفيق ما را نگاه ميكردند تا اينكه مستقيم به خاكريز خوردند.
وقتي در جزيره مجنون شيميايي شدم مرا به سوسنگرد منتقل كردند. و در سوسنگرد با آب تانكري شستشو يم دادند و آمپول زدند و به نقاهتگاه سيدالشهدا- اهواز انتقال دادند. محلنقاهتگاه بسيار تاريك بود و پزشكي كه آنجا بود با يك چراغ قوه سعي ميكرد معاينه ام كند.بعد از معاينه گفت: “چشماتون به سختي آسيب ديده و وضعيت خوبي نداريد.” من هم پاسخ دادم اين جراحت مربوط به سال 62 ميشود نه الان. پزشك بيدرنگ گفت: واي موجي هم شده است!
اميد چه رنگي است؟ سفيد است.
رنگها را چطور تقسيمبندي ميكنيد كه آنها را فراموش نكنيد؟در ذهنم ميسپارم مثلا تا بگوييد آبي، آسمان را مجسم ميكنم و يا رنگ سبز درختان به ذهنم ميآيند.
درست ميگويند رنگها را با كشورها علامتگذاري كردهايد؟بله. هر كشور را به يك رنگ ميبينم. مثلا ايران را با رنگ زرد و طلايي ميبينم كه همه جا ميدرخشد.
سياه رنگ كدام كشور است؟ روسيه.
قرمز؟ ژاپن.
نارنجي؟ هلند.
از وقتي كه چشمان شما به روي دنيا بسته شد آيادريچهاي ديگر به روي شما باز شد و تفاوتي با قبل احساس كرديد؟ بله.سلامت مردم را بدست آوردم. امنيت خاكم را به دست آوردم. بهتر ميفهم و تجزيه و تحليل ميكنم همه اينها دستاوردهاي اين جراحت و جانبازي است.
من اين مسئله را براي خودم هضم كردهام و با اين وضعيتم انس گرفتهام. و اين را براي خود يك افتخار ميدانم؛ چون افتخار ميدانم عيب نميدانم و وقتي عيب نميدانم هيچوقت هم در خانه نمانده ام و هميشه در سفر بودهام و با دوستان و رفقا بيرون رفتهام و در جامعه حضور داشتهام. مثلا مدتي پيش با دوستان به اردويي در مشهد رفتيم و بچهها گفتند كه من به عنوان يكي از شلوغترين افراد بودم؛ جالب اينكه همه با خانمهايشان آمدند ولي من و يكي ديگر از دوستان كه جانباز هم بود و نيمي از بدنش فلج بود بدون همسران خود رفتيم چون گفته بودند بچه خردسال نياوريد و ما دو تا كودك داشتيم همسرانمان پيش بچهها مانده بودند. اين دوستمان از من شلوغتر بود و حسابي با هم اردو را به هم ريختيم.
چه شد كه بعد از مجروحيت تصميم گرفتيد كه دوباره به جبهه برگرديد؟عشق و علاقه به مردم و وطن بودكه دوباره به جبهه برگشتم.
دلتان براي امام تنگ شده؟خيلي.بعضي وقتها آدم ميتواند از خيلي چيزها به راحتي بگذرد ؛ از جان و مال و زندگي و خيلي چيزهاي ديگر. ولي اين خيلي سخت بود. از دست دادن امام...
از دست دادن دست و پا و چشم خيلي ساده است اما از دست دادن كسي كه به آدم زندگي دوباره ميدهد سخت است. ما وقتي رفتيم جبهه ميخواستيم همه چيز خود را براي ملت و دين و وطن و امام خود فدا كنيم. چون امام حسين زمان بود. قطعاً اگر شهداي كربلا پس از آقا امام حسين ميماندند و با شمشير كفر شهيد نميشدند دق ميكردند. ببينيد شهداي كربلا همه زودتر از امام خود شهيد شدند و اين برايشان سعادتي بود.
مهمترين دغدغه شما چيست؟آينده اين انقلاب و اينكه اتفاقي براي اين انقلاب نيافتد. دور بر ما گرگها كمين كردهاند و ما بايد خوب عمل بكنيم كه گرفتار اين گرگها نشويم و دچار تنش و چالش نشويم.
شما خطر را بيشتر از داخل كشور ميبينيد يا از خارج؟داخل. داخل خطرناكتر است اگر ما در داخل يكدست و يكرنگ و يكدل نشويم خودمان اتوماتيكوار از بين ميرويم.
كدام فصل سال را بيشتر دوست داريد؟در اهواز فصل بهار كه از اول تا 15 فروردين است را بيشتر دوست دارم.
خيابانها را چگونه علامتگذاري ميكنيد تا گم نشويد؟خيابانها را حس ميكنم. بيشتر حسي است.
خريد منزل را شما انجام ميدهيد؟همه را.
ياد كدام همرزمان زمانتان كه ميافتيد شاد ميشويد؟حسين . حسينميرزايي كه شهيده شده، خيلي شوخ بود. بچههايي كه سال 63 در عمليات بدر با او بودند گفتند كه لحظات آخر وقتي وارد عمليات ميشدند شهيد ميرزايي ميگفت كه خدايا از بالاي لب تقديم تو. جالب اينكه همينطور هم شد و شهيد هم شد.
يكي از شوخي هاي شهيد را تعريف كنيد.يك بار حسين رفته بود جلو،توي سنگر كمين و آنجا تعداد زيادي مين خنثي شده ديده و تصميم گرفته بود همه را با خود بياره ؛به همين خاطر شلوارش را كنده و پاچه هايش را با كش بست و بعد شلوار را پر از مين كرد و پشت كولش انداخت و با خود آورد.
بدون اينكه فكر كنيد اولين چيزي كه با شنيدن اين كلمات به ذهنتان خطور ميكند را بيان كنيد. كارون؟ بلم.
هفته بسيج؟ ايثار.
مادر؟عشق و محبت.
خمپاره شصت؟ سال 62 پاسگاه زيد.
تلويزيون؟ جعبه سحرآميز
جزيره مجنون؟ آخ
زمستان؟ برف
بايگانيشود؟خدا رحتمش كند
كوشك؟ جنوب مجنون
وزارت نفت؟جنجال بزرگ
سفر ميرويد؟ خيلي زياد.
در يك ماه يك جا بند ميشويد يا نه مرتب در سفريد؟فكر نمي كنم؛ چون اگر يك جا بمانم فشار روحي زيادي بر من وارد ميشود.
بيشتر كجا ميرويد. شمال؟نه.چون فاصله اهواز تا شمال زياد است و بيشتر به شهركرد ميروم چون مادرم آنجاست.
آن زمان كه جوان بوديد به جبهه رفتيد و مجروح شديد ولي حالا برخي جوانها را ميبينيم كه معتاد شدهاند و براي جامعه مضر هستند شما وقتي اين افراد را ميبينيد چه احساسي پيدا ميكنيد وبه نظر شما مقصر اين نوع رفتار و عمل اين جوان معتاد چه كسي است؟شرمنده ميشوم از خودم از كساني كه ميبايست اين افراد را آموزش ميدادند و اينكه چرا خاطراتي كه زمان جنگ داشتيم به اين افراد انتقال نداديم. شايد اگر خوب انتقال ميداديم و فرهنگسازي ميكرديم اين جوان به سمت اعتياد نميرفت.
چه كساني ميبايست انتقال ميدادند؟همه، از مسئولين گرفته تا صدا و سيما و خود من.
اگر فرهنگسازي شود بله. بيكاري، اعتياد و معضلات ديگري كه وجود دارند و گريبان جوانان را گرفتهاست از بين ميرود. بيبرنامگي در زندگي هم عامل ديگري است. در آن زمان يك سري شرايط خاص وجود داشت و ما بايد خدا را شاكر باشيم كه در آن برهه زماني حضور داشتيم و توانستيم از نعمت آن شرايط زماني بهره مند شويم.
نظر شما در مورد كساني كه فقط انتقاد ميكنند و راه حلي بيان نميكنند چيست؟اين افراد به بيراهه ميروند و چيزي حاصل آنها نميشود. چون چيزي ندارند فقط انتقاد ميكنند.
نظر شما درمورد كساني كه انتقاد را ميشوند و عمل نميكنند چيست؟اينها از گروه اول بدترند.
چه وقت خيلي عصباني ميشويد؟زماني كه ميبينم كسي بيتالمال را هدر ميدهد. ازدست دادن سرمايه مملكت.
آشپزي هم بلديد؟ بله. ولي در حد عادي نه خيلي تخصصي.
در زمان آشپزي دچار مشكل نميشويد؟خير .چون مشكل بو ندارم و با حرارت كم هم آشپزي ميكنم.
با خط بريل آشنايي داريد؟بله . ولي تقريباً هيچ استفاده نميكنم.
سخن آخر با مسئولان؟هر گاه براي پست و مقامي خواستيد، كسي را انتخاب كنيد ابتدا توانايي و تخصصش را بسنجيد بعد به او پست و مقام بدهيد. از تخصص افراد به نحو احسن استفاده كنيد.
گفت و گو : مجتبی گهستونی