هشتم آبانماه ششمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور است؛ شاعری که کمتر گفتوگو میکرد، اما در یک گفتوگوی متفاوت، روایت عجیبی را از نخستین شاعران روی زمین به تصویر کشید.
قیصر امینپور روزی نوشت: «میگفتم: آخر از کجا بیاورم؟ من که مصاحبه و گفتوگویی ندارم.
میگفت: چرا؟
میگفتم: گفتوگو آیین درویشی نبود/ ورنه با تو ماجراها داشتیم»
این شاعر اگرچه درویش نبود، اما به واقع چندان اهل گفتوگو هم نبود. با این حال زمانی به پنج پرسش درباره شعر، به صورت مکتوب پاسخهای متفاوتی داد. حاصل این گفتوگوی نوشتاری، در سال 1368 در یک کتاب به چاپ رسید و بعدها در کتاب دیگری بازنشر شد. یکی از آن پرسشها این بود که «نخستین شعر را چه کسی سروده است؟» قیصر به این پرسشِ تکراری، پاسخی تخیلی و غیرمنتظره داد: «تذکرهها در این مورد پاسخی نمیدهند، زیرا من تا کنون در میان نسخههای خطی قدیمی هیچ تذکرهای ندیدهام که روی آن نوشته باشند: «تذکره شاعران غارنشین» و یا «تذکره شاعران نئاندرتال» و یا «تذکره شاعران میموننما».
راستش، درست مثل این است که پرسیده باشید: «اولین لبخند نوع بشر در چه ساعتی و در کجا تکوین یافت؟» و یا پرسیده باشید: «مخترع لبخند کیست؟» و یا «کاشف اشک چه نام دارد؟» و یا «کاشف عشق کیست؟» (اگرچه پاسخ سؤال اخیر روشن و شفاف است، چراکه کاشف عشق، «اشک» است. و اگرچه عشق خود کاشف آدمی است و خود کشف و کشاف است.)
و یا مثل این است که پرسیده باشید: «چه کسی و در چه زمانی برای اولینبار، سرنوشت پرواز را بر پر پروانهها نوشت و بر بال سنجاقکها سنجاق کرد؟»
و یا پرسیده باشید: «چه کسی و در چه زمانی برای اولینبار، رونوشتِ اهتزاز را به پرونده پرچم ضمیمه کرد؟»
بگذریم. گمان میکنم یک راه دیگر هم برای رسیدن به پاسخ این پرسش وجود دارد و آن راه این است که برای پیدا کردن سرچشمه این رودخانه خیالی پرپیچ و خم و پرجوش و خروش در میان نسخ خطی موجود به تحقیق بپردازیم. و اما همینقدر میدانیم که رودخانه شعر از قله خیال سرچشمه گرفته و قله خیال هم بلندترین قله از سلسله جبال «قاف» است و حقیقت این است که رشتهکوه قاف هم در آن سوی مرزهای جغرافیای جهان و پایتخت سرزمین افسانههاست...
و اما شاید راه آخر برای رسیدن به سرچشمه این رودخانه، این باشد که نسخههای خطی را در آب رودخانه بشوییم و راه بیفتیم تا خود راه بگویدمان که چون باید رفت. باری باید راه بیفتیم و خلاف جهت این رود شنا کنیم، پلههای امواج را زیر پا بگذاریم، از پیچ و خمها بگذریم، از نردبان آبشارها بالا برویم و بعد از عبور از کوهها و درهها و فراز و فرودها به سرچشمه اصلی این رود برسیم.
اما با کدام وسیله؟ با کدام قایق؟ لاجرم باید با همان وسیله و از همان راهی برویم که این رود از طریق آن تا بدینجا آمده است. آنقدر میدانیم که این رودخانه از قله خیال سرچشمه گرفته و در بستر خیال خزیده تا به اینجا رسیده است، پس سوار بر امواج خیال میشویم و میرویم...
سرخسهای عظیمالجثه، مارمولکهای غولآسا، (شاید همان دایناسورها باشند)، هوای داغ و دمکرده، زمینلرزههای شدید و رعد و برقهای پیاپی و هولآور، جنگلی که نگاه خورشید سطح زمینه آن را ندیده است. درختان درهمپیچیده با تنههای درهمتنیده و شاخههای گرهخورده. کمی جلوتر میرویم. شب شده است. کورسویی از دور سوسو میزند. غاری در دل کوه پیداست. با ترس و لرز پیش میرویم. با احتیاط از دهانه غار به داخل نگاه میکنیم. آتشی در غار روشن است. کودکی دارد شاخهها را میشکند و در آتش میاندازد. مردان دور آتش نشستهاند و گپ میزنند. مردی آن سوتر نشسته است و دارد سنگی به شکل سرنیزه را میتراشد. مرد دیگری با استخوان حیوانی دست و پنجه نرم میکند. یکی از زنان با یک بوته عجیب و غریب مشغول جارو کردن کف غار است.
آتش کم کم رو به خاموشی میرود و همه میخوابند. بهجز یکی دو نفر. یکی از مردان در گوشه دیگر غار، آتشی روشن کرده است و در پرتو آن دارد روی دیواره غار، یک بز کوهی را نقاشی میکند.
جوان دیگری در ته غار دراز کشیده، ولی خواب نیست. تصویر حوادث روز از پیش چشمش میگذرد. صحنه شکار در نظرش جان میگیرد. آهویی که شکار کرده بودند و او دلش نمیخواست آن را شکار کنند. نگاه آخر آهو بره به دنبال مادرش که دست و پا میزد. دوباره نگاه آهو بره. همین است! به خاطر همین است که این همه دارد با خودش کلنجار میرود، که چه نگاهی بود؟ با آن نگاه چه میگفت؟ او شاعر است!» (گزینه اشعار قیصر امینپور، انتشارات مروارید)
به گزارش ایسنا، قیصر امینپور دوم اردیبهشتماه 1338 در گتوند خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند و دوره راهنمایی و دبیرستان را در دزفول سپری کرد. قیصر در سال 1357 در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد، اما یک سال بعد، از این رشته انصراف داد و به دانشکده علوم اجتماعی همین دانشگاه رفت. در همان سال با همکاری گروهی در شکلگیری حلقه هنر و اندیشه اسلامی همکاری داشت؛ گروهی که بنیانگذاران جوان حوزه هنری نام گرفتند. البته هشت سال بعد؛ یعنی در سال 1366، بههمراه بسیاری از همدورهییهایش، از حوزه هنری خارج شد. از دیگر نهادهایی که قیصر امینپور در شکلگیری آنها نقش داشته است، دفتر شعر جوان است که در سال1368 تشکیل شد.
قیصر امینپور در سال 1363 مجددا رشته تحصیلی خود را تغییر داد و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد، تا اینکه در سال 1369 تحصیل در دوره دکترای این رشته را آغاز کرد و دفاع از رسالهاش با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و همکاری دکتر اسماعیل حاکمی و دکتر تقی پورنامداریان، با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» در سال 1376 انجام شد. دکتر امینپور که تجربه تدریس در مقطع راهنمایی را در فاصله سالهای 1360 تا 1362 در کارنامه خود داشت، از سال 1367 به تدریس در دانشگاه الزهرا (س) و در سال 1370 به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت.
دبیری شعر هفتهنامه سروش در فاصلهی سالهای 1360 تا 1371 و سردبیری ماهنامه ادبی - هنری سروش نوجوان از فعالیتهای مطبوعاتی امینپور بود. او عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز بود. قیصر امینپور هشتم آبانماه سال 1386 از دنیا رفت و پیکرش در زادگاهش گتوند به خاک سپرده شد.
«تنفس صبح» و «در کوچهی آفتاب» (1363)، «آینههای ناگهان» (1372)، «گلها همه آفتابگردانند» (1380) و «دستور زبان عشق» (1386) از مجموعههای شعر این شاعر برای بزرگسالان هستند. «گزینه اشعار» او هم در سال 1378 منتشر شد. همچنین «توفان در پرانتز» (نثر ادبی) و «منظومهی ظهر روز دهم» (برای نوجوانان) (1365)، «مثل چشمه، مثل رود» (برای نوجوانان) (1368)، «بیبال پریدن» (نثر ادبی برای نوجوانان)، «بهقول پرستو» (برای نوجوانان) (1375) ، «سنت و نوآوری در شعر معاصر» (1383) و «شعر و کودکی» (1386) از دیگر آثار این شاعرند.