تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۰
کد خبر: ۳۲۱۴۲۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

ماجرای چالشی که یک زن اهوازی برای شاه ایجاد کرد

او بی‌درنگ و بدون واهمه تمام آن پارچه دو متری را در یک جمله خلاصه کرد و نوشت: آقای شاه اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید کردی؟ اگر نیستی بگو تا ما تکلیف‌مان را بدانیم.
  سال‌های آغازین دهه چهل، روزهایی بود که نفس کشیدن در هوای دین هم جرم شمرده می‌شد. حکومت پهلوی گام به گام در مسیر اسلام‌زدایی پیش می‌رفت و علمای دین خطر را به‌روشنی می‌دیدند. از قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱ تا اصلاحات آمریکایی شاه. هر اقدام تازه‌ای، زخمی بود بر پیکر استقلال و ایمان مردم.وقتی آیت‌الله خمینی با شجاعت به این سیاست‌ها اعتراض کرد، موجی از بیداری سراسر کشور را فرا گرفت. دستگیری او در سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ و قیام خونین ۱۵ خرداد، آغازی شد برای دوره‌ای تازه از مبارزه. در همین روزها در اهواز، خانه‌ای بود که چراغ ایمانش خاموش نمی‌شد؛ خانه سید مرتضی علم‌الهدی و همسرش سیده بتول جزایری.
 
پس از تبعید امام در آبان ۱۳۴۳، عصر همان روز جمعی از امام‌جماعت‌های اهواز در خانه سید مرتضی علم‌الهدی گرد آمدند. فضای جلسه دو‌دست بود؛ گروهی خواهان واکنش عملی و جمعی دیگر نگران از شدت سرکوب‌ها. سید مرتضی با قاطعیت گفت: برای اعتراض، یک هفته نماز جماعت را تعطیل کنیم.همین تصمیم، نخستین حرکت جمعی روحانیون اهواز در حمایت از امام بود.آسید مرتضی از نخستین روحانیون خوزستان بود که در حمایت از امام خمینی اعلامیه نوشت و توزیع کرد. در خانه‌اش علمای خوزستان رفت‌وآمد داشتند و همسرش سیده بتول جزایری یا آنگونه که اهالی صدایش می‌زدند، بی‌بی‌جان، همراه و هم‌سنگرش بود. زنی مؤمن، جسور و دردمند که در همان فضای رعب و خفقان، جلسات هفتگی قرآن و ختم صلوات برای سلامتی امام برگزار می‌کرد. در آن روزگار، نگه‌داری رساله آیت‌الله خمینی جرم بود، اما او هر هفته چند مسئله از همان رساله را با زنان حاضر می‌خواند و درباره‌اش سخن می‌گفت.
 
یک روز، در میان همان جلسه‌های دوشنبه، بی‌بی‌جان برخاست و گفت: خانم‌های عزیزم، اسلام در خطر است. نباید دست روی دست بگذاریم تا این شاه هر کاری خواست بکند.یکی از زنان با هیجان گفت: ما پای دین‌مان هستیم، بفرما چه باید کرد؟سیده بتول سکوتی کرد، بعد با نگاهی محکم گفت: باید صدای خودمان را به شاه برسانیم. طوماری بنویسیم و همه امضا کنیم.با شور و اشتیاق، ورقه‌ای آوردند، او متن بیانیه را نوشت و خودش نخستین امضا را زد. خانم‌ها یکی‌یکی جلو آمدند ک امضا کردند. تعداد امضاکنندگان آنقدر زیاد بود که در برگه‌ها جا نمی‌شد به همین دلیل پیشنهاد شد متن را روی پارچه‌ای سفید بنویسند. پارچه‌ای دو متری آوردند، متن با خطی خوش نوشته شد و هر زنی که می‌آمد امضایش را پای آن می‌گذاشت. حتی نفری یک تومان جمع کردند تا هزینه ارسال تلگراف شود.اما شب که خبر در خانه‌ها پیچید، ترس رنگ گرفت. شوهران و پدرها هشدار دادند که ساواک ممکن است همه را بازداشت کند. فردا، زن‌ها یکی‌یکی برگشتند به خانه سیده بتول. بعضی گریه می‌کردند، بعضی با شرمندگی می‌گفتند: دیشب شوهرم گفت می‌خواهی بچه‌ات را یتیم کنی؟سیده بتول با مهربانی پول‌هایشان را پس داد، اما پای پارچه ماند. گفت: شما راحت باشید، من امضایم را پس نمی‌گیرم.

آن روز او ماند و پارچه‌ای که پر از امضاهای خط‌خورده بود. صبح روز بعد، بی‌بی‌جان همان پارچه را برداشت و به اداره مخابرات اهواز رفت. مأمور با تعجب نگاهش کرد. تلگراف گران بود، کلمه‌به‌کلمه حساب می‌شد. او بی‌درنگ و بدون واهمه تمام آن پارچه دو متری را در یک جمله خلاصه کرد و نوشت: آقای شاه اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید کردی؟ اگر نیستی بگو تا ما تکلیف‌مان را بدانیم. سیده بتول جزایری آبان ماه ۱۳۴۳.سیده بتول جزایری همسر آیت الله سید مرتضی علم‌الهدی و مادر شهید حسین علم‌الهدی می‌باشند.

مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار