نهضت مشروطه با آرزوی آزادی و عدالت آغاز شد، اما خیلی زود به انحراف کشیده شد. اهداف اولیه که قرار بود ایران را به سوی نظم نوین ببرد، زیر سایه اختلافها و سوءمدیریتها رنگ باخت. چه شد که آن همه شور و امید، به شکست انجامید؟
اولین مشکل، اختلاف در فهم مشروطه بود. واژهای تازه وارد سیاست ایران شد، اما هیچکس معنای دقیقش را نمیدانست. هر گروه برداشت خود را داشت. قانون اساسی که باید وحدت میآورد، خودش به میدان اختلاف تبدیل شد.مشکل دوم، کپیبرداری از غرب بود. قانون اساسی با الهام از فرانسه و بلژیک نوشته شد. علما، از جمله شیخ فضلالله نوری، هشدار دادند که این نسخه با فرهنگ ایران سازگار نیست. صدای مخالفت آنها بلند شد، حتی به مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم کشید.در این میان، مطبوعات که میتوانستند پل تفاهم باشند، به آتش اختلاف دمیدند. روزنامهها بهجای روشنگری، تریبون جناحها شدند. محمدعلی شاه هم فرصت را غنیمت شمرد؛ اختلافها بهانه شد، مجلس توپباران شد و استبداد صغیر آغاز.با شهادت شیخ فضلالله، رهبری دینی کمرنگ شد. سکولارها و عناصر وابسته به بیگانه میداندار شدند. انجمنهای سری و گروههای فرصتطلب، نهضت را از محتوای دینی تهی کردند و راه را برای پهلوی هموار ساختند.و در نهایت، مردم دلسرد شدند. افراط در تجدد، اهانت به مقدسات و قدرتطلبی چهرههای غیردینی، شور مذهبی را خاموش کرد. نهضتی که میتوانست پیوند ایمان و آزادی باشد، در غیاب این پیوند، زمین خورد.