پرستاران در دوران دفاع مقدس با از خودگذشتگی و ایثار نقشآفرینی کردند و الگویی شایسته از زن مسلمان و انقلابی را به تصویر کشیدند.
هر عملیات پاتکهایی به دنبال داشت که گاه چند هفته کار مداوم و شیفت های شبانه روزی برای درمان و رسیدگی به مجروحان را میطلبید. از سوی دیگر فعالیتهای پرستاران شامل کار در بیمارستانهای شهری مراکز استانی درگیر در جنگ از جمله در اهواز، کرمانشاه و ایلام و شهرهای همجوار بود که اکثریتشان را زنان تشکیل میدادند.
این پرستاران در کنار ارائه خدمات مراقبت بالینی به مجروحان جنگی، به خیل مجروحان غیرنظامی به ویژه مجروحان ناشی از بمبارانهای مداوم هوایی دشمن در اغلب شهرهای استانهای مرزی و به ویژه دزفول، مهران، دهلران و کرمانشاه رسیدگی میکردند. بنابراین صحبت درباره این بانوان در بخش بهداشت و درمان سخن گفتن از زنانی است که با سابقه برخورداری از آموزشهای دانشگاهی، مدارس پرستاری، دورههای کمکهای اولیه هلال احمر و از این قبیل در مراتب شغلی چون پزشک، پرستار، بهیار، پزشکیار، امدادگر و مانند آن در شرایط بسیار دشوار، مراقبت و درمان مجروحان را در وضعیت جنگی با کمبودهای مختلف به عهده گرفته و به کار حرفه ای و تخصصی خود پرداختند.
اعزام به جبهه از طریق جهاد سازندگی
اعظم گیوری یکی از پرستاران هشت سال دفاع مقدس، تمام زندگی و جوانی خود را وقف خدمترسانی کرده است. وی سال ۱۳۳۹ در یک خانواده پرجمعیت و مذهبی در محله میدان امام حسین(ع) تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان با معدل ۱۹ موفق به اخذ دیپلم شد و در سال ۱۳۵۶ توانست در کنکور دانشگاه شهید بهشتی کنونی در رشته دندانپزشکی با رتبه بالا قبول شود، اما به علت داشتن حجاب در مصاحبه ورودی دانشگاه رد شد. سال ۱۳۵۹ بعد از انقلاب در رشته پرستاری به تحصیل ادامه داد و سال ۱۳۶۱ همزمان با تحصیل در رشته پرستاری از طریق جهاد سازندگی به عنوان امدادگر به منطقه جبهه غرب اعزام شد.
روایتی تلخ از مجروحان دوران دفاع مقدس
این بانوی پرستار و اسطوره صبر که در بسیاری از عملیاتها شرکت داشته درباره عملیات فتحالمبین که یکی از سختترین عملیاتها بود، می گوید: در آن عملیات من پرستار بیمارستان دزفول بودم. آنقدر تعداد زخمیها زیاد بود که حتی در فواصل بین تختها هم مجروح قرار داده بودیم. اگر میخواستیم از اول اتاق تا انتها برویم حدود نیم ساعت طول می کشید. با وجود دستان قطع شده، پاهای مانده در مین، سرهای زخمی و ناله های سوزناک، رزمندگانی بودند که نمی خواستند کسی از مجروحیتشان آزار ببیند و همه میخواستند با اولین بخیه و پانسمان دوباره به عملیات بازگردند.
تاثیرگذارترین عملیات از نظر گیوری، والفجر هشت است که رژیم بعث از گازهای شیمیایی بر علیه ایران استفاده کرد. او توضیح داد: جانبازان و مصدومان شیمیایی که به بیمارستان لبافی نژاد تهران میآوردند، همه با بدن های پر از تاول و صورت های سرخ شده و چشمان بسته بودند. صدای مصدومان شیمیایی به دلیل تاثیر گاز خردل خشن شده بود و به خوبی نمیتوانستند، صحبت کنند.
وی افزود: یکی از جانبازان شیمیایی بر خلاف دیگران سرفه نمی کرد. آنها باید سرفه می کردند تا ترشحات داخل سینه آنها خالی و راه تنفسشان برایشان باز میشد. من هر چه تلاش کردم، نتوانستم او را وادار به سرفه کردن کنم تا اینکه در نیمه های شب دیدم که مرا صدا می زند. چیزی راه گلویش را بسته بود با تمرینات فیزیکی سعی کرد سرفه کند. بعد از چند بار سرفه گفت «خواهر این هم نتیجه سرفه کردن من» وقتی دستان او را نگاه کردم، دیدم قسمتی از تراشه نای جانباز در کف دستانش افتاده است. کار ما از پرستاری گذشته بود و انگار داشتیم جمعی از مردگان را زنده می کردیم.
گیوری ادامه داد: یکی از کارهای ما این بود که تاولهای بدن جانبازان را با سوزن خالی میکردیم و روزی چند بار آنها را در حمام شستوشو میدادیم و گاهی در همان حین بدن یک جانباز شیمیایی شاهد ریختن پوست های تکه تکه شده از بدنش در کف حمام بودم.
پرستاری که در ۱۱ عملیات دفاع مقدس حضور داشت
زهرا حسینزاده یکی دیگر از بانوان موثر در دوران دفاع مقدس است که داوطلبانه و جان برکف به دل مناطق جنگی زد و به پرستاری از مجروحان پرداخت. وی که به طور کامل در ۱۱ عملیات دفاع مقدس، از اولین عملیات با نام ثامن الائمه در سال ۱۳۵۹ تا اتمام عملیات والفجر ۸ در سال ۱۳۶۵در منطقه جنگی حضور داشته در این رابطه گفت: قبل از رزمندگان و آغاز عملیات برای آمادهسازی نقاهتگاهها و بیمارستانها به منطقه میرفتیم. در اوایل جنگ که همه داوطلب و حزب اللهی بودیم طی ۱۵ روز و در نهایت یک ماه، عملیاتها به پیروزی میانجامید و رزمندگان بازمیگشتند.
این بانوی پرستار که در کنار پزشکان و جراحان در اتاق عمل به مجروحان جنگی رسیدگی میکرد، ادامه داد: بین عملیاتها به بیمارستان شهید معیری تهران میرفتم و دوباره در عملیات بعدی عازم منطقه میشدم، البته اعزام به مناطق جنگی آسان نبود و به سختی صورت می گرفت و و داوطلبانه اجازه حضور پیدا میکردم.
حسینزاده گفت: اوایل جنگ، نفوذیها امکان لو دادن عملیات را نداشتند. به همین دلیل عملیاتها زودتر تمام میشد، اما بعدها برخی افراد، زمان و مکان عملیات ها و مواضع رزمندگان را به دشمن گرا می دادند. مثلا یک بار که من با جراحان داخل اتاق عمل بودم، مواضع ما هدف موشک دشمن قرار گرفت و سقف اتاق خراب شد اما پزشکان به کار خود ادامه دادند.
عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر، پنجمین عملیاتی بود که این بانو بعد از عملیاتهای والفجر مقدماتی و فتح المبین در آن حضور داشته و در نقاهتگاه شهید کلاهدوز اهواز خدمترسانی کرده است. او در مورد این عملیات گفت: بعد از اینکه کمبود امکانات و نقاهتگاه را گزارش دادیم، ۱۰ نقاهتگاه که ظرفیت هر یک ۷۰۰ تخت بود، در ورزشگاه تختی اهواز ایجاد شد. تعداد مجروحان آنقدر زیاد بود که روزانه سه مرتبه تختها را خالی می کردیم تا مجروحان جایگزین مستقر شوند؛ به گونهای که روزانه در هر نقاهتگاه دو هزار مجروح پذیرش میشد.
کمک به مجروحان در شرایط جنگی آبادان
مریم فرهانیان در ۱۴ سالگی با کمک مهدی فرهانیان برادرش پا به عرصه مبارزه گذاشت. او با آغاز جنگ تحمیلی شهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش رزمندگان به دفاع از خاک کشورش پرداخت. از ۱۷ سالگی داوطلبانه به مدت سه سال به امدادگری و پرستاری از مجروحان جنگ در بیمارستانهای آبادان پرداخت. در این مدت یک بار به شدت زخمی و به اجبار در بیمارستان بستری شد.
مریم در ۱۳ مرداد سال ۱۳۶۳ به خاطر قولی که به مادر یک شهید داده بود که بعد از فوتش هر سال به جای او بر سر مزار پسرش برود با دو نفر از همکارانش در حال رفتن به گلستان شهدای آبادان بود که مورد اصابت ترکش خمپاره نیروهای بعثی قرار گرفت و دوستانش زخمی شدند اما او به شهادت رسید.
زرینتاج گودینی سال ۱۳۳۰ در کرمانشاه دیده به جهان گشود. وی یکی از اعضای ارتش بود که در بیمارستان ۵۲۰ کرمانشاه مشغول به خدمت بود و با وجود بمباران شدید استانهای غربی توسط هواپیماهای عراقی، حاضر به ترک شهر نشد و به امدادرسانی به مجروحان پرداخت. زرینتاج ۷ آبان سال 1365 بر اثر بمباران هوایی بیمارستان در محل خدمتش به شهادت رسید و نام خود را به عنوان دومین بانوی شهید ارتش ثبت کرد.