غلامحسین افشردی سال 1358 با ورود به روزنامه جمهوری اسلامی در سرویس فرهنگی و سیاسی فعالیتش را آغاز کرد.
او اوایل 1359 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. در
همان سال با آغاز فعالیتش در اطلاعات سپاه، نام مستعار حسن باقری را
برای خود انتخاب کرد، وظیفه او در اطلاعات سپاه شناسایی گروهکها بود. او
با شروع جنگ میان ایران و عراق در روز اول مهرماه 1359 به همراه عدهای
از پاسداران در هنگامی که جایگاه نیروهای عراق در خوزستان تثبیت شده بود،
راهی جبهههای جنوب شد.
وی 9 بهمن 1361 در منطقه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آمادهسازی
عملیات والفجر مقدماتی بود که در سنگر دیدهبان مورد اصابت گلوله خمپاره
قرار گرفت و در 27 سالگی به درجه شهادت رسید.
حالا پس از 30 سال سریال مستند «آخرین روزهای زمستان» به کارگردانی محمدحسین مهدویان به واکاوی زندگی این شهید پرداخته است.
جمعه هفته گذشته دهمین و آخرین قسمت این مستند از شبکه اول سیما
پخش شد که اتفاق مبارکی در مستندسازی کشور بود. ساخت آخرین روزهای
زمستان اين امید را در ذهن مخاطب زنده می کند که انشاالله از اين پس
مستندهاي رسانه ملی را با كيفيت قابل قبول تری مشاهده کنیم.
اعضای تیم سازنده مستند آخرین روزهای زمستان دعوت مشرق را پذیرفتند تا در خصوص روند ساخت این مستند گپ و گفتی داشته باشیم .
آنچه هم اینک در مقابل شماست ماحصل گفتگوی چند ساعته ما با این عزیزان است.
شما به عنوان سازنده مستند "آخرین روزهای زمستان" کاری ساختید که در
این سالها قالبش در رسانه های ما طرح ریزی نشده بود. عمده برنامه های
تولیدی بی.بی.سی، دیسکاوری و دیگر شبکه های مهم دنیا مبتنی بر همین قالب
شما یعنی مستند درام است. نظر خودتان چیست؟
محمد حسین مهدویان: من نامش را درام مستند می گذارم. چون ما در مورد
اثری دراماتیک صحبت می کنیم که واقعیت و مستند هم هست. چیز جدیدی هم نیست
در دنیا . همان طور که شما گفتید در ایران تازگی دارد. از اوایل دهه 70
این سبک به صورت جدی مطرح شد. فیلمی در این تاریخ ساخته شد با عنوان آواز
برایان که زندگینامه فوتبالیستی بود به نام برایان سینگر که در اثر
سرطان فوت می کند. یا فیلم دیگری به نام ریشه ها. اینها اولین نمونه هایی
هستند که به صورت حرفه ای در این سبک کار کردند. بعد از ان شبکه بی بی
سی در دهه 80 به سراغ این سبک رفت و استقبال از آن در حدی بود که در
اواخر دهه 90 بی بی سی و دیسکاوری مجموعه ای طولانی را با این سبک و به
صورت مشترک کار می کنند که تبدیل به یکی از پرمخاطب ترین مجموعه های
تلویزیونی شد. تاقبل از سال 2000 سهم محصولات درام مستند در شبکه های
اروپایی حدود 4 درصد بود. اما تا سال 2005 این سهم به 64 درصد ارتقا پیدا
کرد و در سالهای اخیر بالاتر هم رفت.
نشست نقد و بررسی مستند "آخرین روزهای زمستان"
نشست نقد و بررسی مستند "آخرین روزهای زمستان"
چطور شد که شما به این سبک رسیدید؟ با دیدن مستند های جذاب این شبکه ها؟
محمد حسین مهدویان: بله. من قبلا در روایت فتح مشغول به کار بودم و 13
اثر مستند هم در همین مجموعه تولید کردم که البته خیلی دیده نشدند. همیشه
به این فکر می کردم که ما باید کاری بکنیم تا کارهای مستند دیده شوند.
به دنبال استقبال خوب بودم. سال 84 فیلمی ساختم به نام استخوان لای زخم
که درباره شروع جنگ ایران و عراق بود. اولبن بار در آن زمان و از زبان
آقای مسعود نقاش زاده کلمه داکیو درام یا درام مستند را شنیدم. آن روزها
خیلی برایم موضوعیت نداشت. آقای نقاش زاده به من می گفت این فیلم تو به
داکیو درام ها شباهت دارد. بعدها که بحث داکیودرام برایم جدی تر شد و
درموردش کار نظری و مطالعه انجام دادم، پیشنهاد شد که یک کار درام
درمورد حسن باقری بسازم.
با خودم گفتم چه ایده خوبی. چون من در مورد این شهید در روایت فتح مطالب
زیادی شنیده بودم و می دانستم که بالاخره یک روز فیلمی در مورد این شهید
ساخته خواهد شد. اما هیچ گاه فکر نمی کردم سازنده آن من باشم. آقای حبیب
والی نژاد این پیشنهاد را به من دادند و وقتی عنوان کردم که قصد دارم آن
را به صورت درام مستند بسازم ایشان حمایت کردند. ما می خواستیم 10 قسمت
مستند در مورد حسن باقری تولید کنیم و به همین میزان هم قصه و فیلمنامه
داشتیم. اما نمی خواستیم با ارشیو و عکس های قدیمی و تکه پاره های فیلم
کار کنیم و مستند بسازیم. اگر ساخته می شد، دیده نمی شد. مثل خیلی مستند
های دیگر در مورد شهدا. وقتی قرار است برای مردم فیلم بسازیم باید به فکر
جذابیتش باشیم. مردم نباید احساس کنند که قرار است چیزی به آنها یاد
بدهیم. باید جنبه سرگرمی را بیشتر حس کنند. تمام این موارد یعنی درام
مستند.
آقای دکتر یکی از نقاط قوت این مستند طراحی صحنه ها، لباس و بازسازی های
واقعا طبیعی بود. چطور به این درجه باور پذیری در طراحی صحنه ها رسیدید؟
نقد ها در این زمنیه چطور بود؟
محمد رضا شجاعی: ما که طراحی خاصی نداشتیم. فقط قرارمان با دیگر دوستان
این بود که هر چیزی اتفاق افتاده همان را نشان بدهیم. بدون خلاقیت و
اضافات خاصی. بنده تنها 3 روز قبل از کلید خوردن این پروژه به آن پیوستم و
خب تا حدودی هم مظطرب بودم از این که کارمان به نتیجه مطلوب می رسد یا
خیر. اما نکته ای که خیالم را راحت می کرد، حضور آقای مهدویان بود که
مدتها بر روی این موضوع کار کرده بود و به نوعی مرجع ما برای استناد
تاریخی بود.
از فیلمنامه کاملا مشخص بود که ایشان پژوهش عمیقی در این زمینه داشتند.
حالا این که این پژوهش چقدر با واقعیت انطباق دارد را نمی دانم. متاسفانه
ما هر کجا برای گفتگو رفتیم یا هرچه نقد از کارمان خواندیم، هیچ کدام در
مورد محتوا نبود. کسی از مضمون و قلب این مستند حرفی ندارد. نقد ها سطحی
است. که مثلا چرا دوربین از پشت پنکه رد شد؟ کسی نمی پرسد حسن باقری که
بود، چه شد؟ چرا این اتفاقات رخ داد؟ به هر حال کلی سوال برای پرسیدن
هست. اما کسی اینها را نمی پرسد. فقط بحث های جزئی و سطحی ساختاری مطرح
است. منکر ضعف های کارمان نیستیم. ولی انگار کسی با محتوا کاری ندارد و
فقط فرم را می بینند. به هر حال در زمینه طراحی ما هیچ مشکلی نداشتیم.
نشست نقد و بررسی مستند "آخرین روزهای زمستان"
نشست نقد و بررسی مستند "آخرین روزهای زمستان"
هم مرجع قوی و کاملی داشتیم و خودمان چند وقتی در جبهه حضور داشتیم و از
نزدیک حال هوای آن را دیدیم. کار سختمان بیشتر به ثمر رساندن داستان و
انتخاب صحیح لوکیشن ها بود. ما در طول روز به صورت میانگین سه بار لوکیشن
هارا تغییر می دادیم. گاهی برای گرفتن دو یا سه پلان، مجبور بودیم یک
هفته زمان صرف کنیم. دوستان ما در بخش تولید بیشترین فشار را تحمل می
کردند.
محمد حسین مهدویان: آقای دکتر در مورد نقد به نکته خوبی اشاره کردند. به
نظر من سیستم نقد باید اثر گذار و پویا باشد. این که صرفا نام چند
اصطلاح سینمایی را یاد گرفتیم که مثلا شخصیت پردازی چیست، حرکت دوربین
چیست، پلان چیست، اینها برای انتقاد کافی نیست. نقد باید پویا و با فکر
باشد. میزان اثر گذاری یک پروژه را درک کند و متوجه باشد که این پروژه
چطور می تواند بهتر اثر بگذارد. نمی توان از محتوا حرفی نزد و فقط از فرم
ایراد گرفت یا برعکس. باید همه چیز کنار هم و پیوسته نقد شود.
اما نقد خاصی به مستند شما وارد نبود. به جز نقد آقای فراستی.
اگر آن را کنار بگذاریم دیگر چیز خاصی باقی نمی ماند. حتی طیف روشنفکر هم
هجمه ای علیه این کار نداشتند. این را به خوبی می توان از اخبار منتشر
شده درباره مستند شهید باقری به خوبی فهمید.
محمد حسین مهدویان: بله همین طور است. حق با شماست. به هر حال شهدا عزیز
هستند. هر کس با هر طرز و فکر و سمت و سوی سیاسی برای آنها احترام قائل
است و اگر ما بتوانیم یک تصویر درست از زندگی شهدا ارائه بدهیم، برای
روشن فکر جذاب است، برای شخصیت سیاسی جذاب است، برای چپ ، راست، سردار،
دانشجو برای همه جذابیت دارد. این ها را خود من در کارم دیدم.
باور پذیری شخصیت حسن باقری در کار شما به خوبی محسوس است. چطور به این مقوله دست پیدا کردید؟
محمد حسین مهدویان: وقتی این کار به من پیشنهاد شد، من اول اجازه خواستم
که وارد زندگی شهید بشوم و خیلی چیزها را خودم ببینم تا بعدا همان ها را
باز آفرینی کنم. کار هنر هم همین هست. من برداشتم و انچه دیده بودم از
شهید باقری را ساختم و به معرض نمایش گذاشتم. امروز این برداشت من هم
بازخورد داشت و هم بازخورد منفی. خیلی ها به من می گویند، شهید باقری
در مستند شما مثل خیلی از قهرمانان در فیلم های اکشن و جنگی نیست. خیلی
ساده و معمولی و ملموس است. چرا حماسه سازی نکردید؟
برخی معتقدند این سادگی و باور پذیر بودن خوب است. عده ای هم معتقدند که
نه! این مستند حماسه کم دارد، بوی آن آدم ها را ندارد. اما من تصورم این
است که اصولا پدیده قهرمان سازی برای کسی صدق می کند که قهرمان نیست.
یعنی به عناون راوی پذیرفتی که این شخصیت اصلا قهرمان نیست. من باید از
او قهرمان بسازم. من قائل به این هستم که اگر این آدمها قهرمان بودند،
با همان سادگی و معمولی بودنشان قهرمان بودند. با تمام جنبه های زندگیشان
که شاید بعضی جاهای این زندگی با قهرمان بودنشان در تعارض باشد.
و ما حق نداریم چیزی را کم و زیاد بکنیم. بخشی از زندگی آنها را که فکر
می کنیم به قهرمان بودنشان لطمه میزند حذف کنیم یا برعکس. این یک جفای
بزرگ در حق قهرمانان ما هست و باعث شده همه اینها شبیه هم بشوند. تکراری
بشوند. و به نظر برسد که اصلا قهرمان نبودند! شما کل آثاری که در این
زمینه ها ساخته شده را ببینید! همه شبیه به هم است. همه یک شکل است.
اما من تمام آنچه دیدم را به مستند تبدیل کردم. چه بسا چیزهایی هم بود که
ندیدم و نفهمیدم. برایم مبهم بودند. به هر حال تمام فکر و ذکرم این بود
که به دام این نوع فیلمسازی نیفتم. مدام این جدول را با خودم داشتم که
همه چیز را به همان سادگی که اتفاق افتاده نشان بده و مطمئن باش اگر این
نکته را رعایت کنی، تماشاگر همان را می بیند و لذت می برد.
هادی بهروز (فیلمبردار)
هادی بهروز (فیلمبردار)
این سبک ساده قهرمان پردازی را اولین بار شهید آوینی در روایت فتح مطرح
کرد. این که بزرگی قهرمانان ما درونی است. ایمان آنها بزرگ بود، شخصیتشان
بزرگ بود. و سختی کار هم همین است. این که ما درون بزرگانی چون احمد
متوسلیان یا حاج همت را چگونه می خواهید نشان بدهید؟ به نظر کار سختی است.
نه کار سختی نیست. برای من حداقل نبود. تنها کاری که کردم این بود که
تمام آنچه دیدم و در آن دقیق شدم را به مخاطبم انتقال دادم. همین!
برویم سراغ بازیگرها، گریم و شخصیت پردازی ها. بازی به جای چهره های مطرح 30 سال پیش چطور بود؟
ابراهیم امینی: ما بازیگری به معنای عام نداشتیم. آدمهایی که ما نقششان
را بازی کردیم. وجود داشتند و برخی از آنها هم هنوز زنده هستند. گاهی خلق
شخصیت بر عهده شماست مخاطب از طریق شما با شخصیتی آشنا می شود که قبلا
هرگز شبیه آن را ندیده است. اما در مورد این مستند تاریخی روایت می شود
که خیلی هم قدیمی نیست. مثلا آقای محسن رضایی که من نقش ایشان را بازی
کردم، امروز شخصیتی شناخته شده هستند و حضور فعالی هم در رسانه ها دارند.
باید امانت دار باشیم و با رعایت تمام اصول و کمی هم خلاقیت به شخصیت
همان فرد بپردازیم.
به نظر کار سختی است. بله؟
ابراهیم امینی: این کار حساسیت بالایی دارد. تاریخ معاصر را چون خیلی ها
دیده اند و در موردش اطلاعات دارند، شما نمی توانید چیزی از آن را زیاد
یا کم کنید. الان اگر صحبت از عمروعاس بشود، شما به یاد مرحوم فتحی می
افتید. یا صحبت از شخصیت حمزه که می شود، شما یاد آنتونی کوئین می افتید.
چون شما قبلا تصویری از این شخصیت ها ندیده بودید و حالا مجبورید با
چهره این بازیگران آنها را تصور کنید. اما در مورد اشخاصی که چهره و تیپ
شخصیتی آنها برای همه مشخص است، شما باید حتما به دنبال چهره ای باشید که
از همه لحاظ شبیه اون باشد. نمی گویم این سخت تر است اما قطعا حساس تر
است.
در مورد تصویر برداری این مستند، شیوه های مختلف ضبط، جدا کردن نگاتیو
از دیجیتال و دکوپاژ ها خوب از آب درآمده بود. این ها ایده چه کسی بود؟
در مورد سبک فیلمبرداری کمی برای ما توضیح دهید.
هادی بهروز (فیلمبردار): ما ابتدا فیلمبرداری مصاحبه ها را آغاز کردیم.
از خانواده و آشنایان شهید باقری. کاری که حدود یک سال زمان برد.
فیلمبرداری بخش مصاحبه ها در واقع تجربه جدیدی برای من بود و قرار بود به
سبکی متفاوت کار کنیم. من دقیقا نمی دانستم که می خواهیم به چه شکل
تصاویر را ضبط کنیم. در کل خیلی آماده نبودم. وقتی وارد فضای اجرا شدم
تازه فهمیدم چقدر کار سختی پیش رو داریم. مثلا باید دوربین را دو ساعت
روی دست نگه می داشتم به شکلی که در همان نیم ساعت اول تمام انرژی ام
تحلیل می رفت یا نورپردازی یکسان برای دو دوربین در زاویه های مختلف که
کار به شدت دشواری است. با توجه به این که کمی عدم پختگی در این نوع
فیملبرداری در من وجود داشت و البته اصلا امکان خطا و اشتباه نداشتیم،
استرس بالایی هم تجربه کردیم.
ایده فیلمبرداری قسمت های مربوط به گذشته به صورت نگاتیو و فیلمبردای
زمان حال به صورت دیجیتال، فکر مشترک من و کارگردان بود. هنوز هم که فکر
می کنم می بینم این بهترین کاری بود که می توانستیم انجام بدهیم. به هر
حال من خیلی فیلمبردار زبر دست و ماهری نبودم و به نظر خودم این سبک
فیلمبرداری برای مستند شهید باقری مناسب بود.
جالب اینجاست که ما با هر تصویر بردای که صحبت می کردیم ما را از کار با
دوربین نگاتیو منع می کردند. حتی حرفه ای ترین ها. می گفتند این کار ریسک
بالایی دارد. برای پیدا کردن دوربین نگاتیو هم مشکلات زیادی داشتیم. چون
به سختی گیر می آید. با همه این ها ما کار خودمان را کردیم و جواب هم
گرفتیم. معتقد بودیم از دل این سختی ها کار قابل قبول بیرون می آید.
محمد حسین مهدویان: ما در دوره ای هستیم که تکنولوژی هر روز در حال تغییر
است. امروز فیلمبرداری با دوربین های سبک و کوچک به جای دوربین های
بزرگ و سنگین قدیمی رواج پیدا کرده است. همین باعث شده کار فیلم برداری
بسیار راحت تر شود. اما ما اصرار داشتیم که از دوربین قدیمی استفاده کنیم
چرا که نحوه کنترل آنها در انتقال حس قدیمی بودن تصاویر تاثیر داشت. من
با یک هندیکم کوچک تصاویر مورد نظرم را می گرفتم و بعد به فیلمبردار نشان
می دادم تا او هم به همان ترتیب و با همان کادربندی فیلمبردای کند.
هادی بهروز (فیلمبردار): اعتقاد آقای مهدویان بر این بود که دوربین اگر
زیاد تکان بخورد، اصطلاحا دیده می شود. یعنی مخاطب حضور دوربین را حس می
کند. از این رو حرکت های ما محدود بود. سعی می کردیم از چند زاویه خاص
فیلمبردای کنیم. برای رسیدن به تصویر ایده ال با نام آشنا ها در این رشته
هم خیلی مشورت کردیم و از آنها اطلاعات گرفتیم.
ابراهیم امینی (بازیگر نقش محسن رضایی)
ابراهیم امینی (بازیگر نقش محسن رضایی)
آقای دکتر جلالی شما به عنوان کسی که در جبهه حضور داشتید، چقدر در فضا
سازی ها از این تجربه استفاده کردید؟ چطور به این سطح باور پذیری رسیدید؟
محمد رضا شجاعی: این کار جزو معدود کارهایی بود در آن واقعا به ما خوش
گذشت. اذیت نمی شدیم و همه چیز روی روال بود. وقتی همه چیز روی روال و
نظم باشد، می شود مثل یک شعر ساده و روان. همه چیز از اعتماد سر چشمه می
گیرد. یعنی وقتی ما به همکاران خود اعتماد می کنیم و با اعتماد کامل
کارها را به هم می سپاریم، غالبا نتیجه خوبی به دست می آید. همه دوستان
زحمت کشیدند و تمام توان خود را صرف کردند. اما نکته اصلی موفقیت این
مستند همان هماهنگی و اعتماد به یکدیگر بود.
قالب کارهایی که الان انجام می شود کارهای مزدورانه است. یعنی پول می
گیرند تا یک سریال بسازند. پول می گیرند تا مستند بسازند. عده ای اصلا
برای معاش خودشان کار هنری می کنند. خب این دیگر نامش هنر نیست، حمالی
است. هنر باید دلی باشد. با محاسبات فرهنگی باشد. نه محاسبات مادی. کار
فرهنگی با مزد بگیری ادغام نمی شود. درست مثل آب و روغنی که هر چه هم
بزنی با هم قاطی نمی شوند.
البته من نقدهایی هم دارم به این مستند به عنوان یک مخاطب! این فیلم در
حال نمایش دادن یک معلول به ما هست. اما علت را به ما نشان نمی دهد. ما
متوجه نمی شویم که چه اتفاقی افتاد که باقری ، باقری شد! چرا بچه همسایه
اسطوره نشد؟ قهرمان نشد؟ این یک سوال است. که چرا ما معلول داریم، اما
علت را نمی بینیم.
آقای کارگردان به این انتقاد پاسخی نمی دهید؟
محمد حسین مهدویان: قبول دارم حرف آقای دکتر جلالی را. ما خیلی در مسائل
دقیق نبودیم و جستجو نکردیم. اما احساس می کنم که موضوع شخصیت پردازی هم
مثل قهرمان پردازی باید ساده باشد. یک وقتی هست شما در در یک کار
سینمایی عنوان می کنید، که یک بچه ای بود که تنبلی می کرد و در مدرسه درس
نمی خواند. کات! در سکانس بعد نشان می دهید آن آدم به جبهه رفته و
فرمانده یک گردان شده. خب این برای هیچ کس باور پذیر نیست. باید همه چیز
را نشان بدهید. ریز به ریز و مو به مو بگوید که چه اتفاقی رخ داد که آن
کودک درس نخوان تبدیل شد به یک فرمانده باهوش. اما در یک اثر مستند به
دلیل این که رخداد ها اصالت دارند و واقعا اتفاق افتاده اند، دیگر این
شخصیت نیازی به بیان تمام ریزه کاری ها ندارد. چون مخاطب می داند این
گزاره، گزاره درستی است. چیزی که می بیند، دروغ نیست.
واقعیات این است که خودم هم دقیقا نمی دانستم علت کجاست و فقط به نشانه
هایی از آن دست پیدا کرده بودم. ما معلولمان را بدون علت نشان دادیم.
اما نشانه هایی هم برای مخاطب در نظر گرفتیم تا از طریق آنها به علت دست
پیدا کند. فکر می کنم در این کار موفق هم بودیم. در نشان دادن مستندی که
مخاطب را خسته نکرد. مخاطب فکر نکرد دارد تحقیق یا پژوهش تماشا می کند.
حس کرد یک معما را گره گشایی کرده است. این معما سازی در مورد مخاطبی رخ
می دهد که اصلا در مورد دهه 60 سوالی ندارد. برایش مهم نیست.
مخاطبی که هر بار تلویزیون را روشن کرده یک نفر در حال صحبت از مظلومیت
در دفاع مقدس بوده. او در مورد دفاع مقدس فقط جواب شنیده است. بدون این
که سوالی برایش مطرح شده باشد. همیشه فقط در حال شفاف سازی هستیم بدون
این که توجه داشته باشیم ابهام و معما گاهی جزوی از یک موضوع است.
من یک جوان 30 ساله هستم که درست و حسابی حسن باقری را نشناخته ام! یعنی
این شخصیت برای من هم یک معماست. نه برای من. حتی برای خانواده اش! در
بخشی از مصاحبه ها، برادر این شهید به ما می گوید: من نفهمیدم در مورد
حسن باقری چه اتفاقی افتاد! پس نمی توان در موردش حرف قطعی زد یا نتیجه
گیری کرد. اصلا مگر می شود تمام آنچه که یک قهرمان بوده را در یک فیلم
گفت؟ فقط در یک فیلم؟ این حرف گنده تر از دهن است. به هر حال من هر آنچه
درک کردم و فهمیدم به ساده ترین و گیرا ترین زبان ممکن در فیلمم گنجاندم
تا مخاطب هم به همان شکل به یافته های من برسد.
ولی شما چند سال تحقیق و پژوهش کردید که بگوید چرا حسن باقری، تبدیل شد به حسن باقری!
محمد حسین مهدویان: قبول دارم که ما به روشنی تکلیف چیزی را مشخص نمی
کنیم اما باور کنید نمی توان هیچ حرف قطعی در مورد حسن باقری زد. حسن
باقری در او روزی به دنیا آمد که باید می آمد. در دوره ای زندگی کرد که
باید می کرد. روزگار خودش حساب همه چیز را کرده بود. این که حسن باقری در
سال 59 یک جوان 25 ساله باشد با کلی انرژی و شور جوانی و در موقعیتی
قرار بگیرد که شگفتی ها را رقم بزند. قرار نبود ما حرف خاصی بزنیم.
محمد رضا شجاعی: اما من معتقد هستم که اگر آقای مهدویان بعد از 3 سال
تحقیق و بررسی زندگی شهید باقری نتوانست ایشان را بشناسد، واقعا خطای
بزرگی مرتکب شده است. حتی اگر مردم هم متوجه این موضوع نشده باشند. چون
این یک سوال بزرگ است و باید به آن پاسخ داد. اگر نه باز هم می شود همان
صحبت های تکراری. رزمنده های ما خوب بودند، عراقی ها بد بودند.
محمد حسین مهدویان (کارگردان)
محمد حسین مهدویان (کارگردان)
آقای فراستی در نقدهای اخیرش به این مستند گفت: این فیلم صدها کیلومتر
از نسخه های مشابه اش جلو تر بود. این حقیقت دارد. اما یک نکته را باید
مد نظر داشت. مخاطبی که می داند حسن باقری یک متفکر و نابغه بزرگ جنگ
بود، منتظر دیدن وقایع شگفت انگیز از این شخصیت در مستند است و دلش می
خواهد دقیقا بداند که حسن باقری چطور به این درجه رسید. اما همان طور که
خودتان گفتید، شخصیت پردازی ایشان کاملا ساده و باور پذیر است. در حدی که
ابدا نکته ویژه ای در شخصیت این فرد مشاهده نمی شود. و این به نظر من
خوب نیست.
محمد حسین مهدویان: البته ما الان در حال صحبت در مورد یک چیز ناقص
هستیم. شاید اگر منتظر بمانید تا این مستند به پایان برسد، بتوان بیشتر
در این زمینه صحبت کرد. به هر حال هنوز چیزهایی برای گفتن مانده است. به
خصوص که معمولا پایان فیلم ها و سریال ها همیشه نقطه اوج و طلایی آن به
حساب می اید. البته شاید بعد از اتمام این مستند هم نظرتان تغییر نکند.
میدانید چرا این حرف را می زنم؟ اجازه بدهید یک خاطره برایتان تعریف
کنم.ما از همسر شهید باقری خواسته بودیم که در این پروژه با ما همکاری
کنند. ساعت ها با این خانم صحبت کردیم. اما ایشان قبول نکردند. اعتقاد
داشتند که ما از پس این کار بر نخواهیم آمد. حتی در زمان پخش چند قسمت
اول با ما تماس گرفتند و گفتند که شخصیت شما با شهید باقری فاصله زیادی
دارد. ما هم حرفی برای گفتن نداشتیم. این نظر همسر ایشان بود و خب به هر
حال همسر شهید باقری او را خیلی خیلی بیشتر و بهتر از ما درک کرده بود.
اما جالب اینجاست که ایشان بعد از پخش قسمت هشتم، با ما تماس گرفتند و
خوشحال بودند از تصاویری که پخش شد. معتقد بود دیگر در کار ما شخصیت
همسرشان به خوبی شکل گرفته و دقیقا همان چیزی شده که باید می شد. می
خواهم بگویم که این مستند 500 دقیقه است و باید تمام این 500 دقیقه دیده
شود بعد می توان خیلی خوب نقدش کرد.
در هر حال تمام تلاش ما این بود که هم ضعف ها، سادگی ها و اشتباه ها را
نشان بدهیم و هم قهرمانی ها، خاص بودن ها و نترس بودن ها را. من شخصا
معتقدم که اگر حسن باقری شد قهرمان جنگ، روفوزگی و بازیگوش بودن و دعوایی
بودنش هم در آن دخیل بود. خب شهدا هم آدمهای عادی بودند. معصوم نبودند
که ما بخواهیم یک تصویر خیلی روشن و سفید از آنها رائه بدهیم.
یک ضعفی که به شخصیت پردازی حسن باقری وارد است. زمانی است که حسن باقری
وارد محیط جنگ می شود. یعنی تا قبل از آن و دوران زندگی اجتماعی و شخصی
او در شهر خوب روایت شد اما بعد از آن و در جبهه افت می کند. به محض ورود
به جبهه دیگر خبری از صحبت های خانواده و عمه و عمو و دایی و دوستان
نیست. انگار همه اینها در فضای نظامی غرق می شود.
محمد حسین مهدویان: اولا ما با هر کس که به ذهنمان می رسید گفتگو گرفتیم
.مگر کسانی که بنا به هر دلیلی با ما همکاری نکردند. مثل همسر این شهید
بزرگوار. نکته بعدی این که خب حسن باقری وقتی به جنگ رفت، تمام زندگی و
عشقش شد جنگ. دیگر داستان دیگری برای روایت نداشت. ایشان دو ماه در جبهه
بود، چهار ساعت که برمیگشت خانه یک دفعه بی سیم میزدند، پاشو برگرد
منطقه! بارها این اتفاق می افتاد. برای خیلی ها می افتاد. خب ین واقعیت
جنگ بود. فرماندهان عالی رتبه تمام هم و غمشان جنگ و مبارزه بود.
زندگیشان پوست انداخت و عوض شد. حالا اگر خورده ریز و جزئیاتی هم این وسط
جا ماند، شاید واقعا ارزش پرداختن نداشت.
برگردیم به سراغ بازیگران. انتخاب بازیگران به شکل بود؟
ابراهیم امینی: اردیبهشت سال 90 کار انتخاب بازیگر آغاز شد. من قول دادم
که طی 2 هفته بازیگران مورد نظر را پیدا کنم. اما 45 روز طول کشید! به هر
حال وقتی حرف از انتخاب بازیگر برای بازی در نقش شخصیت های حقیقی به
میان می آید، کار خیلی سخت می شود. تازه مشکل اینجاست که شاید فرد مورد
نظر ما از دید دیگران، شباهتی به چهره اصلی نداشته باشد. واقعا سلیقه ها
در دیدن وجه تشابه ها متفاوت است. حالا راضی نگه داشتن همه مستلزم این
است که هم بازیگردان انتخاب شایسته ای داشته باشد، هم گریمور تمام توان
خود را خرج کند و هم خود بازیگر خودش را به نقش نزدیک کند.
ما چندین نفر را که به نظرمان شبیه شخصیت های مورد نظرمان وبدند، برای
گریم انتخاب کردیم اما بعد از گریم متوجه شدیم که خوب از آب در نیامدند و
سراغ دیگران رفتیم. از طرفی ما مجبور بودیم کسانی را انتخاب کنیم که
چهره شناخته شده ای برای مردم نباشند و در نتیجه نا بازیگر ها را انتخاب
می کردیم. دانشجوهای تئاتر، هنر آموزان و... تمام این موارد باعث شد تا
کار انتخاب بازیگر از حد معمول بیشتر طول بشکد. البته سر بازیگر شهید
باقری، خیلی شانس آوردیم. آقای زمین پرداز یکی از دوستان قدیمی من است و
شباهت زیادی به حسن باقری داشت. او جزو اولین کسانی بود که برای کارمان
انتخاب کردیم. خودم هم که نقش محسن رضایی را بازی کردم، در همان روزها
توسط کارگردان انتخاب شدم.
نشست نقد و بررسی مستند "آخرین روزهای زمستان"
نظر آقای محسن رضایی درباره نحوه ایفای نقش شما چه بود؟
ابراهیم امینی: فکر می کنم راضی بودند. یک بار سر صحنه فیلمبردای بودیم و
من گریم دوران جوانی ایشان را داشتم. همان موقع آقای رضایی برای بازدید
از پروژه به لوکیشن ما آمدند. اولین برخورد ما که اتفاقی هم با هم روبرو
شدیم، صحنه جالبی بود. ایشان به من نگاه کردند و خندیدند. فکر کنم خوششان
آمده بود. ما از نحوه رفتار و حرکات و صدای آقای رضایی در آن سالها
چندین فیلم و راش دیده بودیم و من سعی کردم از این طریق خودم را به شخصیت
ایشان نزدیک تر کنم.
نریشن های کار صدایی زیبا اما نا آشنا بود. به نظر سبک جدیدی می آمد و
حس قصه گویی را در انسان بر می انگیخت. در این باره توضیح دهید.
محمد حسین مهدویان: آقای سید محمد آوینی که زحمت نریشن های کار را
کشیدند، بسیار کم کار هستند. ایشان بعد از دهه هفتاد که در سردار جنگل از
صدایشان استفاده شد، دیگر تقریبا فعالیت این چنینی نداشتند. در مورد سبک
کار ما از اول نتوانستیم تصمیم قطعی در مورد نحوه نریشن گویی بگیریم.
بعد از اتمام فیلمبردای خیلی روی آن فکر کردم و این که دوست ندارم شخصی
که این ها را روایت می کند آدم معروف و شناخته شده ای باشد. دیگر این که
نمی خواستم خیلی خشک و تکنیکی باشد. بیانی ساده و راحت مد نظرم بود. در
واقع یک قصه گو می خواستم. قصه گویی که البته به خوبی از عهده اجرای این
نریشن ها پس آمد. آقای آوینی علی رغم این که ابدا نریتور حرفه ای و
قهاری نبود، و به شدت از نتیجه کار می ترسید اما نهایتا بر کار مسلط
شدند. من از نتیجه کار و انتخاب آقای آوینی کاملا راضی هستم. و برایم
باعث افتخار بود که ایشان در کار ما حضور داشتند.
برخی لوکیشن های مصاحبه در این مستند خیلی تکراری و یک نواخت بودند. به
گونه ای که بعد از مدتی کاملا برای مخاطب آشنا و خسته کننده می شدند. فکر
نمی کنید بهتر بود کمی در انتخاب لوکیشن ها تنوع به خرج می دادید؟
محمد حسین مهدویان: ببینید در کار ما صدا و حضور شخصیت ها خیلی بیشتر از
لوکیشن ها مورد اهمیت بودند. ما سعی می کردیم با بازی های دوربین و حرکت
به سمت و سوهای گوناگون، این یکنواختی را کاهش بدهیم. فراستی در مورد
نحوه فیلمبرداری ما گفته بود، دوربین باید مودب باشد. این چه حرفی است
واقعا؟ یعنی چی؟ اصلا مگر می شود در یک مستند دوربین همیشه ثابت باشد؟
اتفاقا به نظر من دوربین باید بازیگوش باشد. ما دو نکته مهم مد نظرمان
بود. یکی مشخص شدن جغرافیای لوکیشن بود. یعنی نشان بدهیم این تصاویری که
ما داریم نشان مخاطب می دهیم، دقیقا کجاست؟ خانه چه کسی است؟ محل کار چه
کسی است؟ و دیگر این که با حرکات دوربین فضای خشک مصاحبه را در جریان و
زنده نشان بدهیم.
ببینید! ما برای هماهنگ کردن قرار های مصاحبه با مشکلات بسیاری مواجه
بودیم. ما برخی مصاحبه شوندگانمان وقت می گرفتیم برای 9 ماه 10 ماه بعد
وقت می دادند. یک وقت مثلا نیم ساعته. ما در این یک ساعت اصلا فرصت
اشتباه کردن نداشتیم. چون اولین و آخرین شانسمان برای گفتگو بود. خب
مسلما این در کار ما تاثیر مستقیم داشت و باعث می شد برخی صحنه ها جالب
از کار درنیاید.
بعضی دوستانی که کار مارا دیده بودند به ما می گفتند چه شد که این پروژه
بزرگ را به شما چهار تا جوان دادند؟ ما گفتیم این کار که از اول بزرگ
نبود. ما بزرگش کردیم. این پروژه از اول قرار نبود اینقدر عظیم وطولانی
از آب در بیاید. اول قرار بود 80 سکانس کار کنیم نه 400 تا! قرار بود 80
دقیقه باشد نه 500 دقیقه. کار دائما در حال تغییر و بزرگ شدن بود.
دکتر محمد رضا شجاعی (طراح صحنه و لباس)
دکتر محمد رضا شجاعی (طراح صحنه و لباس)
بعد از پخش قسمت هشتم گویا یک انتقاد از طرف بچه های لشکر 27 به این
مستند مطرح شد مبنی بر این که تصویر فرمانده این لشکر یعنی شهید احمد
متوسلیان که نقش بسیار موثری در جنگ هشت ساله داشتند، به درستی ترسیم
نشده است. در واقع این دوستان معتقد هستند که آنچه از شهید متوسلیان در
این مستند به نمایش در می آید، اجحافی است در حق این شهید بزرگوار. چون
ایشان فردی ضعیف با نقشی سطحی نشان داده شد. آدمی که دربگو مگو با شهید
باقری در عملیات بیت المقدس، خسته و بریده و بی انگیزه است. احساس می شود
که پای فیلم شما در این زمینه حسابی می لنگد. این اتفاق در مورد شخصیت
های دیگر هم می افتد. یکی نقشش کم رنگ می شود، یکی نقشش پر رنگ. مثلا آقا
محسن رضایی در همه جای فیلم شما حضور فعال دارند و ازشان تعریف می شود.
محمد حسین مهدویان: اول این که فیلم ما در مورد حسن باقری است. نه احمد
متوسلیان یا عزیزان دیگر. این مستند چندین کاراکتر فرعی دارد. که احمد
متوسلیان هم در قسمت هشتم کاراکتر فرعی به شمار می رود. دوما آنچه ما در
این فیلم و در قرارگاه نصر نمایش دادیم همه و همه حتی خیلی از دیالوگ ها
بر اساس واقعیت و انچه اتفاق افتاده بود، روایت می شود. ما مستند تمام
جنگ را نمی ساختیم که بخواهیم در مورد همه چیز صحبت کینم.
خب شما نباید اصلا نامی از شهید متوسلیان می آوردید. اصلا به شخصیت او
نمی پرداختید. نه این که فقط در چند سکانس و آن هم به صورت فردی خسته و
بی انگیزه نشانش بدهید. به نظر می آید شما برای نشان دادن خوبی های حسن
باقری بقیه را له کردید.
محمد حسین مهدویان: نه به هیچ وجه این گونه نیست. من به شهرت افراد کاری
ندارم. به سوژه اصلی ام و داستانی که در موردش تحقیق کردم کار دارم. جهان
قصه ما همان قدر که باید دیده می شد و فهمیده می شد، دیده شد و فهمیده
شد! هر چیزی که به شهید باقری مربوط می شد را ما به تصویر کشیدیم. حالا
اگر دوستان ما در لشکر 27 از آن خوششان نیامده، ما کاری از دستمان بر نمی
آید. شهید متوسلیان در یکی از صداهای ضبط شده که از ایشان وجود دارد می
گوید: من به آخر خط رسیدم. این جمله را در مستند آوردیم. همین! من می
دانستم که این سو تعبیر ها پیش خواهد آمد. اما تمام دیالوگ های رد و بدل
شده در قسمت هشتم واقا میان این دو نفر اتفاق افتاده و مستند است.
خب این یعنی تقطیع منجر به تحریف! شما اگر قبل و بعد از این دیالوگ ها
را هم نشان می داید، شخصیت احمد متوسلیان ضعیف به نظر نمی رسید.
محمد حسین مهدویان: ضعیف نیست اتفاقا! شهید متوسلیان قهرمان از این فیلم
بیرون می آید. به نظر من با شکوه ترین سکانس این فیلم مربوط به ایشان
است. همان سکانسی که متوسلیان بی سیم در دست دارد. دست دیگرش را بالا می
گیرد و می گوید: ببینید اینجا چه خبر است! هیچ صحنه ای به این زیبایی
برای حسن باقری طراحی نکردیم. آنقدر این پلان جذاب است که در تمام
تیزرهای ما هست. فقط مسئله اینجاست که ما چون می خواستیم تشنج و التهاب
عملیات بیت المقدس را به خوبی نشان بدهیم، دعوا و بگو مگوی این فرماندهان
را هم نشان دادیم که اتفاقا در طول تاریخ جنگ بی سابقه بود.
اما این ضعف و بی انگیزگی در احمد متوسلیان مشهود است و شاید لازم بود
کمی حساسیت بیشتری به خرج می دادید تا این سو برداشت ها رخ ندهد. خیلی از
بزرگان و قدیم های جبهه و جنگ معتقدند که حسن باقری در عملیات بیت
المقدس بدون حضور شهید متوسلیان غیر ممکن بود.
محمد حسین مهدویان: باور کنید ما کاملا بر روی این موضوعات حساسیت
داشتیم. اما متاسفانه چه بخواهیم چه نخواهیم سو برداشت بوجود می آید. چون
قرار است جنگ را واقعی و دقیق روایت بکنیم. ما ناچار به انتخاب برخی
قسمت ها و حذف برخی قسمت های دیگر بودیم. فقط 500 دقیقه زمان داشتیم برای
نشان دادن تمام آنچه حسن باقری بود. نه کس و چیز دیگری.
محمد رضا شجاعی: من فکر می کنم نباید اصلا به این شکل به آن نگاه کرد.
حسن باقری در جنگ یک دیدگاه دارد. احمد متوسلیان یک دیدگاه دیگر. ما
قرارمان بر این بود که دیدگاه و شخصیت شهید باقری را تحلیل و تفسیر کنیم.
نه دیگران را. یکی از نکات خساس کار ما همین صحنه بگو مگوی این دو
فرمانده بود که اتفاقا ما هم روی آن تمرکز ویژه ای داشتیم. واقعا قصدمان
نشان دادن ضعف یک فرمانده عالی رتبه نبود بلکه نشان دادن قهرمانی فرمانده
دیگری بود که اتفاقا هدف و موضع فیلم ما بود.
در پایان شما فکر می کنید بازخوردها و برخوردها با فیلمتان چطور بود؟
محمد حسین مهدویان: من خیلی از پیامک هایی که برای تلویزیون در مورد این
فیلم ارسال می شد را می خواندم بسیاری از مردم تشکر می کردند از ساخت این
مستند. برایشان جالب بود و خوششان آمد.
کار شما کار بزرگی بود و مسلما انتقادها در هر سطحی که باشد از بزرگی آن
کم نمی کند.