سیدامیرحسین قاضیزاده هاشمیراي اول مردم مشهد در انتخابات مجلس نهم و از چهرههاي خوشنام جبهه پايداري كه اخيرا به عنوانعضو علیالبدل شورای مرکزی جبهه پایداری برگزيده شده است، در گفتگويي خواندني به تشريح مواضع اين جريان در شرايط فعلي، انتخابات رياست جمهوري و برخي موضوعات مطرح شده در اين روزهاي مجلس پرداخته است.
قاضي زاده در اين گفتگو از وجه افتراق و تشابه جريان پايداري با ديگر جريانات اصولگرا همچون پايداري و ايثارگران سخن گفته است. وي جليلي، لنكراني و فتاح را گزينههاي مورد توجه جبهه پايداري براي كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري ميداند و «اعتدال» و «عدالت» را شعارهاي غالب در فضاي انتخابات آينده ميداند. او گريزي هم به جريان نفوذي در دولت ميزند و معتقد است مرزبندي اين جريان با جريان ليبرال در آينده از بين خواهد رفت.
در ادامه متن كامل اين گفت و گو را ميخوانيد:
تحلیلگران و کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند انتخاباتی رقابت گفتمانی بین نامزدهای انتخابات خواهد بود. به نظر شما کدام گفتمان میتواند در انتخابات آتی ریاست جمهوری غالب باشد و به پیروزی برسد؟
ابتدا باید بگویم در ابتدا شما باید تکلیف بنده را مشخص کنید. اگر نظر شخص بنده را بخواهید یک بحث است اما اگر نظر جبهه پایداری و یا هیئترئیسه فراکسیون اصولگرایان مجلس را بخواهید بحث دیگر.عرایضی که بنده دارم نظرات شخصی خودم است وقتی شما میپرسید نظر پایداری و یا نظر فراکسیون اصولگرایان چیست باید موضوع روشن باشد. ما برای اینکه بتوانیم برآوردی را درباره انتخابات آتی داشته باشیم ابتدا باید سیرهای گذشته را مرور کنیم. باید ببینیم سیرهایی که بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفته چه بوده است. باید مردم را رفتارشناسی کنیم و بعد بگوییم با این تحلیل چه احتمالاتی رخ خواهد داد.
9 ماه تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده و این مدت زمان کمی برای طراحی و اتفاقاتی که ممکن است رخ دهد نیست. مثلا اگر گرانیهای اخیر اتفاق نمیافتاد من جایگاه دولت و گفتمان دولت را در انتخابات آتی موثر میدانستم. ممکن است آن را پیروز ندانم اما اگر گرانیهای اخیر نبود دولت در انتخابات میتوانست موثر باشد. اتفاقاتی که در حوزه ارز رخ داد موجب شد مواضع دولت از تهاجمی به موضع دفاعی تبدیل شد. ممکن است در آینده اتفاقات دیگری رخ دهد که در نهایت شرایط را تغییر دهد بنابراین از الان تا 9 ماه آینده تمام اتفاقاتی که میتوانیم آن را پیشبینی کنیم را باید رصد کنیم چرا که آنها در شرایط و معادلات موثر هستند. برخیها اسبهایی را سوار شدهاند. برخی پیادهها که سوار اسبها شدهاند بر اساس اینکه آنها چقدر بتوانند با این اسبها بتازند محل اثر است. بازیگرانی که در صحنه هستند هنوز میزان تاثیرشان در افکار عمومی قابل برآورد نیست. برخی بازیگران که ذهنیت مطلوبی در افکار عمومی ندارند ممکن است در آینده نقش خود را تغییر دهند. برخی جریانها نیز بر اساس مناسبات بیرونی تاثیرگذار هستند.
رای اصلاحطلبان 2 میلیون بود
مثلا کدام جریان؟
جریانی مثل جریان اصلاحات. جریان اصلاحات در دوره قبل هم پیشبینی ما این بود که این جریان پیروز نشود اما پیشبینی نمیکردیم که 13 میلیون رای بیاورد. اتفاقاتی رخ داد تا جریان اصلاحات توانست 13 میلیون رای جمع کند. اگر آن اتفاقها رخ نمیداد مجموع رای اصلاحطلبان مجموعه رای آقای معین در دوره ریاست جمهوری که نزدیک یک میلیون بود میشد. از 2 میلیون تا 13 میلیون رای اتفاقاتی رخ داد تا این آرا جمع شد.
در انتخابات 84 فضا دو قطبی شده بود...
قاضی زاده: بنده معتقدم رای سازمانی جریان اصلاحات همان رای آقای معین بود. چرا که رای آقای کروبی رای اصلاحطلبان نبود. رای شعار 50 هزار تومانی هم بود البته یکی از دلایل کاهش رای آقای کروبی در انتخابات 88 این بود که شعار 50 هزار تومانی را آقای احمدی نژاد از آقای کروبی گرفت. بنابراین چون آن شعار کروبی توسط فرد دیگری محقق شد کسانی که به خاطر 50 هزار تومان به کروبی رای داده بودند در انتخابات 88 به احمدینژاد رای دادند.
اگر بخواهیم وارد جریانشناسی شویم یک سری اتفاقاتی در تاریخ انقلاب رخ داده که میتوان آن را انقلاب در انقلاب توصیف کرد.
یکی از اینها انقلاب اسلامی بود. انقلاب اسلامی توانست طرفداران رژیم استبدادی را از مخالفانش جدا کند، انقلاب اسلامی به کار یک حکومت پایان داد و وقتی آن حکومت پایان یافت طرفداران آن حکومت با او از صحنه حذف شدند. سلطنتطلبها که هیچگاه با نظام مردمسالاری موافق نبودند و مخالفین مردمسالاری بودند با کنار رفتن حکومت استبدادی حذف شدند.
انقلاب دومی که اتفاق افتاد، تسخیر لانه جاسوسی بود. تسخیر لانه جاسوسی به معنای نماد لیبرالیسم در مقابل حکومت اسلامی. به خاطر همین بود که امام از این حادثه به عنوان انقلاب دوم یاد کردند. در انقلاب اول ما طرفداران رژیم استبدادی را حذف کردیم اما در انقلاب دوم مخالفین حکومت اسلامی حذف شدند. درست است اسم انقلاب اسلامی در سال 57 حک شد اما تحقق آن در تسخیر لانه جاسوسی بود یعنی تمام کسانی که نظامهای مردمسالار را قبول داشتند اما حکومت اسلامی و قوانین و قواعد حکومت اسلامی را قبول نداشتند با تسخیر لانه جاسوسی حذف شدند.
انقلاب سوم که به لحاظ جنبشهای مدنی میتوان آن را توصیف کرد اتفاقی بود که از 18 تیر سال 78 شروع شد و در طول 10 سال ادامه پیدا کرد تا اینکه در فتنه 88 به اوج خود رسید و در اینها کسانی بودند که حکومت اسلامی را قبول داشتند اما ولایت مطلقه فقیه را قبول نداشتند. یعنی اینکه آنها مردمسالاری را قبول دارند و طرفدار نظام استبدادی نیستند، حکومت اسلامی را هم قبول دارند اما ولایت فقیه مطلقه را نه. آنها حکومت اسلامی غیرمداخلهگر در جزئیات را قبول داشتند و در 9دی مردم با گذر از آنها انقلاب سوم را شکل دادند.
این روش و تقسیمبندیای که شما دارید به لحاظ تئوریک توسط چه کسی طراحی و تئوریزه شده بود؟
جزئیات این روش در تئوری قبض و بسط شریعت آقای سروش در سال 65 مطرح شده است، اما آنچه رخ داده تبلور سیاسی و اجتماعی این تئوری بوده است. این جریانها در حوزههای بینالملل، سیاسی و اقتصادی نظرشان همین است. در خروجی تئوری این جریانها تعادل همراه با تعامل با قدرتها مطرح است.
در این تئوری مرزهای اقدامات دینی مرزهای محدودی است. در این روش در جایی از ولایت استفاده میشود که بخواهد مشکلات دنیوی و مادی آنها را حل کند. مثلا بانکداری ربوی است برای جا دادن به بانکداری ربوی در حکومت اسلامی میگویند کسی را لازم داریم که بانکداری ربوی را در حکومت اسلامی عملی کند.
کسانی هستند که پوسته اسلام را میخواهند اما باطن آن را به معنای جاری شدن قوانین نمیخواهند. به همین دلیل است که این جریانها با ولی فقیه به مشکل میخورد چرا که ولایت مطلقه فقیه نماد اجرایی شدن جزئیات دین در زندگی مردم است. جزئیات احکام دین، حلال و حرام آن در زندگی مردم است. ولی فقیه در صدا و سیما مداخله میکند تا رفتار آن را با حکومت اسلامی هماهنگ کند.
مبنای دخالت ولی فقیه در امور اجرایی احکام اسلام است.
مخالفان ولایت مطلقه، مدل ایرانیزه عربستان یا افغانستان را میخواهند
ولایت فقیه به معنای حکومت شخص نیست. حکومت شخصی است که از یک ایدئولوژی پاسداری میکند. مخالفان ولایت فقیه مطلقه با حکومت ایدئولوژیک مشکل دارند آنها مدلی میخواهند مثل افغانستان و یا عربستان اما به روش ایرانیزه شده.
اکنون این بحث مطرح است که با توجه به تقسیمبندیهای گفتمانی شما، آرایش انتخابات گذشته به چه شکل بوده است و این آرایش در انتخابات آتی چگونه خواهد بود.
با توجه به تقسیمبندی طرفداران ولایت مطلقه فقیه با طرفداران ولایت فقیه میتوان گفت که دیگر اصلاحطلب و اصولگرا نداریم و مبنای اختلافات بسیار محدودتر شده است به همین خاطر است که برخیها و برخی جریانها جابهجا شدهاند.
اکنون در جبهه اصولگرایی نیز شاهد اختلافاتی هستیم که آنها را به گروهها و جریانهای مختلف تقسیم کرده است آیا در این جبهه نیز تقسیمبندی شما به موافقان و مخالفان ولایت مطلقه فقیه درست است؟
در جبهه اصولگرایی برخی گروهها به تعداد نفراتشان تقسیم میشوند. لازم است بگویم در هر دفعه از انقلابهای بعد از انقلاب اسلامی دشمن برای تنبیه کردن ما اقدام کرده است.
در انقلاب اول موج ترورها راه افتاد، در انقلاب دوم جنگ تحمیلی علیه ما طراحی شد و در انقلاب سوم جنگ اقتصادی اتفاق افتاده است.
چرا که دشمن تلاش دارد به ما بگوید که روش ملت ایران پرهزینه است. دشمن میخواهد بگوید اگر مردم ایران شاه را بیرون کنند آنها سران کشور را ترور میکنند، میخواهد بگوید اگر لانه آمریکا در ایران بسته شود هزینهاش جنگ نظامی و کشته شدن 200 هزار از بهترین جوانان کشور است.
دشمن میخواهد بگوید اگر مردم ایران کسانی را که به دنبال تضعیف ولایت فقیه بودند حذف کند نتیجهاش را خواهد دید و باید برای پیادهسازی ولایت مطلقه فقیه تنبیه شوید.
اگر سیر تاریخی را نگاه کنیم مردم بعد از هر مرحله از انقلاب و برخوردی که با آنها شده ایستادگی کردند. مطمئن هستیم و مطمئن باشید که انتخابات ریاست جمهوری آتی باعث تقویت جایگاه ولی فقیه خواهد شد.
مردم به گفتمان ولایت مطلقه رای میدهند
این حرف یعنی اینکه مردم ایران گفتمان ولایت مطلقه فقیه را میخواهند و در انتخابات آتی نیز به گفتمان ولایت مطلقه فقیه رای خواهند داد.
همه گروههای اصولگرا مدعی حمایت از گفتمان ولایت مطلقه فقیه هستند حالا باید مشخص شود منظور شما کدام گروه است؟
باید ببینیم کدام گروه میتواند خود را با گفتمان ولایت مطلقه فقیه معرفی کند. اول اینکه ما گروهی نداریم. سه اتفاق در این حوزه رخ داده است. اتفاق اول در حوزه جریانها بود. جریان حزب جمهوری اسلامی در حمایت از انقلاب اسلامی و در مقابل جریانهای لیبرال شکل گرفت.
مرحله و اتفاق دوم عبور از احزاب و ورود به کاریزماها بود. یعنی اینکه اشخاص جریانسازی میکردند که این موضوع درباره آقای هاشمی و حتی آقای خاتمی مطرح است.
اگر جریان اصلاحات در سال 76 فردی غیر از آقای خاتمی را مطرح میکرد که توان کاریزماتیک خاتمی را نداشت نتیجه تغییر میکرد. اتفاق سوم که در انتخابات 84 رخ داد عبور مردم از کاریزماها به گفتمانها بود. یعنی ابتدا گفتمانی مطرح میشد، مردم آن گفتمان را میپذیرفتند و سپس کسی که گفتمان را مطرح میکرد مورد قبول و پذیرش مردم قرار میگرفت.
سال 76 هم چنین اتفاقی افتاد مردم میخواستند کسی که مخالف آقای ناطق است رای بیاورد. مردم شناخت خاصی از آقای خاتمی نداشتند اما چون نمیخواستند به آقای ناطق رای بدهند به آقای خاتمی رای دادند.
نه اینطور نبود. اگر کس دیگری جای آقای خاتمی بود رای نمیآورد. مثلا اگر آقای بهزاد نبوی به جای آقای خاتمی کاندیدا میشد چون توان کاریزماتیک را برای جذب نداشت رای نمیآورد.
رای به آقای هاشمی گرچه رای به شخص آقای هاشمی بود اما جریان راست سنتی هم از ایشان حمایت کرد. درباره آقای خاتمی هم باید بگویم جریانها خودشان را با شخص کاریزما که خاتمی بود تطبیق دادند نه اینکه کاریزماها خودشان را با جریانها تطبیق دهند اما سال 84 گفتمانی تحت عنوان گفتمان عدالت مطرح شد، این گفتمان قبلا از سوی مقام معظم رهبری تحت عنوان دولت اسلامی مطرح شده بود چرا که مهمترین مولفه دولت اسلامی عدالت است. خیلیها بودند که قبل از دولت آقای احمدینژاد از عدالت و شکستن حلقههای محدود حرف زدند. مثلا آقای جلیلی قبل از انتخابات 84 درباره گفتمان عدالت در جمع دانشجویان عدالتخواه سخنرانی کرده بود.
در بستر مطرح شدن گفتمان عدالت در جامعه، آقای احمدی نژاد خودش را به عنوان تبلور گفتمان عدالت معرفی کرد نه اینکه گفتمانسازی کرده باشد. گفتمان عدالت گفتمان رایج بود و ملزومات و دستورالعملهای آن برگرفته از مبارزه با فساد 8 مادهای مقام معظم رهبری شروع شده بود. زمینه اجتماعی فراهم شده بود و مردم متوجه شده بودند که جریانهای حاکم و موجود امیدبخش نیستند؛ برای تغییر وضعیت موجود آن زمان دنبال یک چهره گشتند تا آن چهره آنها را از آن وضعیت نجات دهد که آقای احمدینژاد خودش را به عنوان آن چهره معرفی کرد.
در دوره کنونی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم در کدام دوره گفتمانی حضور داریم؟
همچنان در دوره گفتمانی هستیم؛ هنوز هم گفتمان بر چهره و کاریزما تقدم دارد. باید ببینیم چه کسی میتواند در انتخابات آتی خودش را به عنوان نماینده گفتمان معرفی کند.
شما در انتخابات مجلس نهم گفته بودید مردم از جریانها عبور کرده و به اشخاص رای دادهاند. حالا چه طور ممکن است به گفته شما در انتخابات آینده بحث گفتمانی و جریانی مورد نظر مردم باشد؟
گفتمان به معنی جریان سیاسی نیست. جریان اجتماعی است. الان میگویند پایداری یک جریان است، رهپویان و ایثارگران یک جریان دیگر. اما به لحاظ گفتمانی ممکن است این جریانها گفتمان نزدیکی داشته باشند و در یک طبقه قرار بگیرند نه اینکه مثل هم حرف بزنند بلکه به لحاظ گفتمانی به یکدیگر نزدیکتر شوند. بر همین اساس بعد از انتخابات مجلس با توجه به اینکه این جریانها رقیب یکدیگر بودند، چون گفتمان مشترک داشتند، در مجلس ذیل یک فراکسیون قرار گرفتند و این در حالی بود که اکثریت مجلس دنبال یارگیری بود اما رهپویان، ایثارگران و پایداری یک فراکسیون تشکیل دادند.
در مرزهای ولایت فقیه طرز تفکر رهپویان، ایثارگران و پایداری یکسان است
برخی میگویند پایداری، رهپویان و ایثارگران چون رقیب مشترک داشتند در مجلس با یکدیگر متحد شدند. نظر شما چیست؟
نه این طور نیست. این جریانها مبانی مشترک داشتند نه رقیب مشترک.
شاید هم منافع مشترک داشتند؟
منافع باید تعریف شود، منظور از منافع مالی است، مادی یا معنوی؟ بنابراین وجه مشترک جریانهای پایداری، رهپویان و ایثارگران موجب وحدت آنها شد. حداقل اینکه باید بگوییم که در مرزهای ولایت فقیه طرز تفکر رهپویان، ایثارگران و پایداری یکسان است.
شما میگویید جریانهای پایداری، رهپویان و ایثارگران گفتمان مشترکی دارند و این در حالی است که این جریانها در مجلس نهم مدام با یکدیگر درگیر هستند.
نه این طور نیست. این جریانها مبانی مشترکی دارند اما ممکن است در امور اجرایی با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند. اینکه تبلور گفتمان چه باشد و کدام گفتمان محقق شود، مثلا در انتخابات ریاست جمهوری خیلی از کاندیداها بحث عدالت را مطرح میکردند اما آقای احمدینژاد بود که توانست گفتمان عدالت را طوری تعریف کند که مردم تبلور گفتمان را در او ببینند. به همین دلیل بود که برخیها در ابتدا به افراد دیگری رای دادند اما به تدریج ریزش کردند و به سمت آقای احمدینژاد آمدند. بچههای بسیج و سپاهی را ببینید، سازمانها و تشکیلات ها را مشاهده کنید. آنها بعد از بحث و بررسی به این نتیجه رسیدند که احمدینژاد نسخه اصلی است. من به تشخیص درست و غلط آنها کاری ندارم اما مهم این است که آنها توانستند تشخیص بدهند کدام نسخه اصل است.
این چه گفتمانی است که به شخص و اشخاص وابسته است؟
مدتهاست که جریانهای سیاسی تاثیرگذاری خود را از دست دادهاند. اشخاص گفتمان را مطرح میکنند و با کمک جریانها و احزاب خود آن را اجرایی و عملی میکنند.
نگاه دولت ضد تشکیلاتی است
مرزبندی انحرافیها با لیبرالها از بین میرود
اگر این احزاب و تشکلها وابسته به همه چیز باشند، چه طور میشود؟
نگاه دولت ضد تشکیلاتی است. یعنی آقای احمدینژاد کسی است که اولین کارش تعطیلی ستاد خودش بود. درست است که از نیروهایش استفاده کرد اما سازمان سیاسی ندارد. به همین دلیل است که میگویم جریان انحرافی، به اسم جریان وجود ندارد. اصولا طرز تفکر حاکم بر مدیریت دولت سازماندهی و تشکیلاتی نیست.
چرا میگویید جریان موسوم به انحرافی، جریان نیست.
چون گفتمان مستقل ندارند و گفتمانشان تقلیدی است، شبکه اجتماعی و مبلغ هم ندارند.
جلسه هفتگی آنها برگزار میشود. رسانههای زنجیرهای آنها در حال شکل گیری است؟ چه طور میگویید اینها جریان نیستند؟
هر وقت شبکه اجتماعی آنها ایجاد شد یعنی وقتی راه افتادند در خیابان صد نفر دور آنها شکل گرفت ما میگوییم جریان انحرافی.
یعنی الان جریان انحرافی صد نفر حامی ندارد؟
منظورم از صد نفر عرفی است.
برخی میگویند انحرافیها به خاطر حمایت مردم از کلیت دولت تصور میکنند که مردم حامی آنها هستند. چقدر این موضوع را قبول دارید؟
درست است اما این موضوع دوام نخواهد داشت. در آینده مرزها شفافتر خواهد شد. یعنی مرزهای انحرافیها با لیبرالها از بین خواهد رفت و مردم تکلیف خود را با منحرفان مشخص خواهند کرد. یعنی همان اتفاقی که برای اصلاح طلبان رخ داد برای منحرفان نیز تکرار خواهد شد. اکنون هم مردم بین عبدالعلی بازرگان و دکتر سروش و یا بین عطاءالله مهاجرانی و سحابی تفاوتی نمیبینند. در حالی که این آقایان در گذشته دشمنان غدار ملی مذهبیها بودند. آقای محتشمی کسی است که نامه لعنت علیه ملی مذهبیها را از امام گرفت. آقای محتشمی اولین کسی بود که عکس آقای منتظری را پایین آورد.
شما معتقدید در انتخابات آتی اصلاح طلبان و منحرفان متحد خواهند شد؟
من نمیگویم در این انتخابات چنین اتفاقی خواهد افتاد، اتفاقی که برای اصلاح طلبان افتاد 20 سال طول کشید که اینها با شعار مطلق طرفداری امام شروع کردند و به تندترین رفتارها، کارهای خود را ختم کردند. نمیخواهم بگویم آقای فلانی قطعا آیندهاش محتوم است چرا که برخی اصلاح طلبان بچههای حزبالهی و متدین بودند. درست است خیلی از اصلاح طلبان رفتند اما خیلی از آنها هم ماندند و خودشان را اصلاح کردند. کسانی بودند که با دولت اصلاحات کار کرده بودند و حتی وزیر اصلاحات بودند اما در مقابل تندرویها ایستادند و الان در بین نیروهای حزبالهی هستند.
شما با چه استدلال و سندی انتخابات آتی را بین طرفداران ولایت مطلقه فقیه و طرفداران ولایت فقیه ترسیم میکنید؟
بحث من این بود که مردم در انتخابات آتی بر چه معیاری رای خواهند داد و چگونه گزینه خود را انتخاب کنند. ظاهر این است اگر کسی نماز بخواند میگوییم مسلمان و اگر نخواند میگوییم مسلمان نیست. یک مصداق را میبینیم و درباره مسلمان بودن یا نبودن قضاوت میکنیم. خب اگر از مسلمانان خوشمان بیاید میرویم پشت سر نماز خوانها اما اگر از غیر مسلمانان خوشمان بیاید، میرویم پشت سر کسانی که نماز نمیخوانند. مردم در انتخابات آتی بر اساس معیار ولایت مطلقه فقیه رای خواهند داد.
در انتخابات آتی شاید برخی شعار اعتدال سر بدهند برخی شعار عدالت
چه شعارهایی سر خواهند داد؟
نمیدانم شعارهایشان چیست اما تحلیلم این است که مردم بر اساس این تشخیص که چه کسی در گفتار و کردار به ولایت مطلقه فقیه پایبند است، رای خواهد داد. ممکن است برخی شعار اعتدال سر بدهند برخی شعار عدالت.
شما گفتید دولت فعلی نقش گروهها و جریانهای سیاسی را کمرنگ کرده است، به نظر شما کدام نهادها و گروهها میتواند در انتخابات آتی مؤثر باشد؟
نهادهای مدنی و طراوت اجتماعی نقش مؤثرتری در انتخابات خواهند داشت. شما ببینید در انتخابات 88 چه اتفاقی افتاد. در انتخابات 88 جریانهای سیاسی با یکدیگر تقابل نداشتند طبقات اجتماعی بودند که با یکدیگر تقابل داشتند. یعنی نگاه جامعه هنرمندان در مقابل نگاه جوامع کارگری و روستایی بود و به همین خاطر رای یک نفر در بین اساتید دانشگاه، نخبگان، صاحبان صنایع یک طور بود و در بین اقشار دیگر طوری دیگر. آن طبقات اجتماعی نیز همین الان کارکرد خود را نیز دارند. یعنی جای احزاب سیاسی را گرفتند و مؤلفههایی دو طرف در انتخابات آتی روی آن سرمایهگذاری کرده است، همین طبقات اجتماعی است. اکنون وقتی میبینیم گروهی به رای روستاییها، کارگران و اقشار ضعیف حساب باز کرده باید بگوییم این گروهها کارکرد جریان سیاسی پیدا کرده است و همین اقشار میدان دار انتخابات آتی خواهند بود. جریان فتنه نیز روی همین شبکهها برنامهریزی میکنند. چرا که جریان فتنه که ضلع قدرت طلب خارجی، معاند داخلی و فرصت طلب داخلی دارد با سرمایهگذاری در بخشی از تهران به این نتیجه رسیده است که باید برروی طبقات اجتماعی برنامه ریزی کند.
برای شکل گیری فتنه باید سه ضلعی که شما میگویید در کنار یکدیگر باشند؟
بله. هر فتنهای سه ضلع دارد. فرقی نمیکند فتنه سیاسی باشد یا اقتصادی. وقتی فقط معاند خارجی باشد فتنه نمیشود جنگ می شود. فتنه وقتی است که مرز شفاف نباشد. اما در جنگ، مرز شفاف است یک طرف دشمن است یک طرف دوست. باید فرصت طلب داخلی برای شکل گیری فتنه وجود داشته باشد. باید یک ستون پنجم باشد که در داخل بمب گذاری کند تا خودیها دشمن را نتوانند تشخیص بدهند و به همه شک کنند. در فتنه 88 فتنه گران وقتی نتوانستند مبانی خودشان را از فوتبالیستها و هنرمندان به بدنه جامعه سرازیر کنند، به مشکل خوردند. مثلا در انقلاب اسلامی زمانی انقلاب به پیروزی رسید که روحانیون توانستند زنان و دانش آموزان را هم به صحنه بیاورند. فتنه گران توانستند طبقاتی را سازماندهی کنند. اما نتوانستند به وسیله آن طبقات تشکیلات خود را در جامعه سازماندهی کنند.
در فتنه اقتصادی دشمن چگونه میتواند برنامهریزی کند؟
در فتنه اقتصادی دشمن تلاش میکند ناراضی اقتصادی را به ناراضی سیاسی تبدیل کند. یعنی فتنه سیاسی را همه جانبه کند. از عملیات سیاسی در میدان اقتصادی بهرهبرداری کند.
شما در انتخابات مجلس نامزد مشترک جبهه پایداری و متحد بودید، بالاخره با پایداری هستید یا متحد؟
بنده در مشهد نامزد مشترک پایداری متحد بودم اما الان عضو علی البدل جبهه پایداری هستم.
به دلیل تجربه احمدینژاد، بزرگان و علما در این که آیا از نفرات جدید حمایت کنند یا نه، تردید دارند
شما گفتید که شور و اشتیاق دوران سوم تیر را اکنون در فضای اجتماعی و دانشگاهی نمیبینید. آیا فکر نمیکنید در انتخابات آتی آن شور و اشتیاق سوم تیر در نسل جوان شکل بگیرد؟
بنده همانطور که گفتم در دانشجویان، طلبههای جوان و گروههای مذهبی آن شور و اشتیاق سوم تیر را نمیبینم البته رای دادن یک بحث است، شور و اشتیاق داشتن یک بحث دیگر. برخی علما و بزرگان به دلیل تجربه احمدینژاد مردد شدهاند. آنها در این که آیا از نفرات جدید حمایت کنند یا نه، تردید دارند چون تجربه احمدینژاد برایشان پیش آمده است. مگر اینکه یک چهره کاریزماتیک که بدون وجود این چهرهها یک جنبش در دانشجویان و جوانان خلاها را جبران کنند گرچه چنین شرایطی در فضای موجود دانشگاهها و گروههای جوان مذهبی دیده نمیشود. معلوم نیست که فردی بدون گفتمان بتواند ظرفیت سازی کند. مگر اینکه خود آن فرد مهارتهای بالایی داشته باشد. ادبیات قوی و قدرت سخنرانی داشته باشد و بتواند جنبشهای اجتماعی را فعال کند تا خلاء حمایت از دیگران جبران شود.
نظام آنقدر قدرتمند شده که از اینکه چه کسی رئیسجمهور باشد گذشته است
شما گفتید که اتفاقاتی رخ داد تا رای اصلاحطلبان از 2 میلیون به 13 میلیون رسید به نظر شما این اتفاقات که موجب افزایش رای اصلاحطلبان شد چیست؟
این بحث جای تحلیل مفصل دارد. ابتدا باید نرخ رشد جمعیت را بررسی کنیم و ببینیم چه اتفاقی رخ داده که 10 میلیون رای اصلاحطلبان زیاد شده؟ فضای دو قطبی در انتخابات 84 بین 18 میلیون تا 10 میلیون بود اما در انتخابات 88 به بین 23 میلیون تا 13 میلیون رسید و البته ده میلیون رای به کل آرا اضافه شد. ده میلیون که رای نداده بودند پای صندوق آمدند. باید ببینیم کدام گفتمان این ده میلیون نفر را پای صندوق آورده است تا مشخص شود آیا آن آرایش حفظ شده است و یا ریزش داشته است که بحث مفصلی دارد. به همین دلیل است که میتوانیم بگوییم در انتخابات آتی 38 میلیون تا 40 میلیون نفر در انتخابات شرکت خواهند کرد. یک نکته مهم درباره انتخابات این است که به نظرم نظام آنقدر قدرتمند شده که از اینکه چه کسی رئیسجمهور باشد گذشته است به همین دلیل فضا برای آمدن اصلاحطلبان باز شده است.
از این بحثها بگذریم. جبهه پایداری چگونه میتواند در انتخابات آتی از یک نامزد واحد حمایت کند در حالی که در انتخابات هیئت رئیسه مجلس برخی از اعضای این جبهه خلاف اکثریت نظر داشتند.
مثلا چه کسی؟ موضع ما حمایت از آقای حداد عادل بود.
آقای حسینیان گفتند که به آقای لاریجانی رای میدهند.
ابتدا باید بگویم یک موضع جبههای داریم یک موضع شخصی. موضع جبهه حمایت از آقای حداد عادل بود. ممکن است افراد نظر دیگری داشته باشد. آما آقای حسینیان نبودند که به آقای لاریجانی رای بدهند ایشان رفتند کربلا. شاید هم چون ایشان رای را تکلیفی میدانند رفتند کربلا تا در انتخابات هیئت رئیسه نباشند. پس آقای حسینیان به آقای لاریجانی رای نداده است. ضمن اینکه ممکن است آقای حسینیان تکلیف بداند به آقای لاریجانی رای بدهد. این چه اشکالی دارد بحث بحث تکلیفی است. در نگاه دینی ما تکلیف تشکیلاتی بالاتر از تکلیف شرعی و تشخیص فرد نیست مگر اینکه حکم حاکم شرع یا امام باشد.
موضع جبهه پایداری در انتخابات آتی را چه کسانی اعلام خواهند کرد؟
جبهه پایداری اعضای شورای مرکزی دارد که تصمیمگیری خواهند کرد و نظرشان را به مردم خواهند گفت. ممکن است من قاضیزاده بگویم نظرم خلاف نظر جبهه است اما موضع جبهه برای همه مشخص خواهد شد. نمیتوان وقتی یک امری بر انسان حجت میشود به دلیل نظر دیگران نظرمان را تغییر دهیم. میتوانیم از افراد مشورت بگیریم اما نمیتوانیم نظر آنها را که برای ما حجت نشده عمل کنیم. چون این بحث بحث گفتمانی است و با تکلیف شرعی عملی میشود بنابراین گفتمان جبهه پایداری در سبد کسی خواهد بود که جبهه پایداری از او حمایت کند. جبهه پایداری، طرز فکر و گفتمان خود را هزینه کسی خواهد کرد که از او در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کند.
از جلیلی، لنکرانی و فتاح برای کاندیداتوری خوشمان میآید
یعنی اگر حجت شود از نامزد مدنظر آقای احمدینژاد در انتخابات آتی حمایت خواهید کرد؟
چون این عملی نمیشود از این مثالها نزنید. یک جا گفتم حزبالله سختگیر است برخیها بد برداشت کردند منظورم این بود که جریان حزبالله نمیتواند در مقابل اشتباهات سکوت کند به همین خاطر از وزارت کنار میرود و یا اینکه برای مصلحت میماند تا اصلاح کند.
بالاخره شما از چه کسانی در انتخابات حمایت خواهید کرد؟
پاسخ این سوال مشخص نیست اما ما از آقای جلیلی خوشمان میآید(.بامزاح)
دیگر از چه کسانی خوشتان میآید؟
از آقای لنکرانی و فتاح
یعنی جبهه پایداری مشترکا و به طور واحد از یک نامزد حمایت خواهد کرد؟
درباره احزاب و جریانها معتقدم افراد در یک تشکل متفاوتند؛ در یک حزب و یا جریان یک فرد یک طور فکر میکند و فرد دیگر طور دیگری این موضوع میتواند در جبهه پایداری هم صادق باشد منتهی جبهه پایداری چون تشکل دینی جوانی است و بر اساس گرایشات امروز خودش را جمع میکند احتمال وجود اختلاف در آن بسیار کم است چون جوان است و بر اساس گفتمان روز شکل گرفته است نه گفتمانهای قبلی. زمانی گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان مشترک اعضای جبهه پیروان خط امام و رهبری بود اما الان گفتمان تغییر کرده است و بین آنها اختلاف است و به همین خاطر است که حزب موتلفه یک حرف میزند و جامعه اسلامی مهندسین حرف دیگر.
برای جبهه پایداری، تدین و همراهی با رهبری بر تخصص و تجربه میارزد
برخی میگویند از بیانات راهبردی مقام معظم رهبری برداشت میشود که ایشان رئیسجمهوری میخواهند که بینش اقتصادی داشته باشد اما شنیدهها حاکی است جبهه پایداری دنبال رئیسجمهوری است که تقوا و اخلاص داشته باشد و نماز شب بخواند آیا این پارادوکس نیست.
بسمه تعالی ابتدا باید بگویم این برداشت غلط است و آن را قبول ندارم. برداشت ما از بیانات آقا این است که رئیسجمهور باید همهجانبه باشد و دوم اینکه دولت باید کارکردهای درست اقتصادی داشته باشد. این در حالی است که هیچ فردی صاحب تمام کمالات و تخصصها نیست. مهم این است که فرد باید طوری مدیریت کند که موضوع اقتصاد را خوب پیگیری کند. اگر کسی باشد که به قول شما نماز شب خوان باشد باتقوا باشد، تقوای او اجازه نخواهد داد بر اساس غیر علم تصمیم بگیرد. وقتی کسی علم ندارد و تقوا دارد میرود از افراد صاحب علم استفاده میکند و به کسانی که علم دارد مسئولیت میدهد. به کسانی که علم دارد جای رشد میدهد و بر اساس تقوای خود در اموری که علم ندارد مشورت میگیرد. آقا اخیرا فرمودند مدیریت یعنی برنامهریزی و مشاوره لذا اگر کسی میخواهد تدبیر داشته باشد باید برنامهریزی داشته باشد و مشورتپذیر باشد. اینکه نامزد مدنظر جبهه پایداری چهره اقتصادی باشد اشکالی ندارد اما تدین همراه با همراهی با رهبری بر تخصص و تجربهاش میارزد چرا که ما از تجربه و تخصص ضربه نخوردهایم. احمدینژاد خیلی رئیسجمهور باعرضهای است، فوقالعاده نترس است و اقتدار ما را در عرصه بینالملل افزایش داده است اما چرا ما با او مشکل داریم؟ با توان مدیریتیاش مشکل داریم؟ از پرکاریاش مشکل داریم؟ با تخصصاش مشکل داریم؟ یا با تقوای او؟
آیا شما استیضاحهای پی در پی مجلس و سوال از رئیسجمهور را به مصلحت و صلاح کشور و انقلاب میدانید؟
بنده یک رویه در تصمیمگیریهای خود دارم و آن را در مجلس هم اجرا میکنم. ابتدا حقانیت یک موضوع و حق بودنش را بررسی میکنم تا ببینم آن موضوع چه مشکلی از مشکلات مردم را برطرف میکند و این دو مطلب را همیشه مدنظر دارم چرا که موضوعات سه حالت بیشتر ندارد یا مشکلات مردم را حل میکنند یا اتفاقی نمیافتد و یا اینکه مشکلات مردم را زیاد میکنند. ضمن اینکه ما وقت و انرژیمان برای بیتالمال است وقتی کاری میکنیم باید نتیجه بدهد و حتما باید یک مسئلهای از مشکلات مردم حل شود. دوم اینکه اگر مقام معظم رهبری آن موضوع را بشنوند از نمایندگانی که نقش معاونت در قانونگذاری دارند خوشحال میشوند یا نه چرا که نقش قانونگذاری تفویض شده از سوی رهبری است و نقش مستقلی ندارد. بنده به عنوان نماینده باید ببینم اگر کاری کردم رئیسم از آن کار خوشحال میشود یا ناراحت؟ آیا آقا کار من را دوست دارد یا نه؟ حالا اگر احکام الهی شرعی و معنوی را کنار بگذاریم چنین شرایطی میشود. نقش رئیس و مرئوس را میگویم. بنده معتقدم در این استیضاحها و سوالها مشکلی از مشکلات مردم حل نخواهد شد و برداشتم از بیان آن این است که این کارها رضایت آقا را ندارد چون دردی را دوا نمیکند. این حرف ما به معنای دفاع از دولت نیست به معنای نگاه به نیازهای جامعه و مردم است.