لطفاً خودتان را معرفي بفرماييد.
عبدالکريم هرمزي هستم متولد سال 1333 در شهر آبادان. البته اصالتاً شوشتري هستم.
چه زماني و چگونه وارد شرکت نفت شديد؟
تيرماه سال 56 که دوران سربازيام تمام شد در امتحان ورودي شرکت نفت حضور يافتم و خوشبختانه با کمک خداوند در آن آزمون، يكي از سه نفر اول قبول شده ها بودم.
مدرک تحصيلي شما در آن زمان چه بود؟
ديپلم طبيعي.
در چه بخشي از شرکت مشغول به كار شديد؟
من براي كار در اداره كل حفاري پذيرفته شدم و به عنوان «كمپاني من» در دوره هاي آموزشي 5 ساله اي كه براي انتصاب به اين سمت لازم بود، حضور يافتم.
چند سال در شرکت مشغول به کار بوديد؟
من از سال 56 تا 59 در شرکت مشغول به خدمت بودم.
چه سالي و چگونه مجروح شديد؟
در اسفند ماه سال 1359 به جبهه اعزام شدم ؛ دشمن پيشروي زيادي کرده بود و خط مقدم و جبهه اصلي در 15 کيلومتري شهر اهواز و نزديک کورهها – اطراف شركت نورد بود و در همان جا هم من گلوله خوردم و مجروح شدم.
نحوه اعزامتان چگونه بود ؟
من منقضي خدمت 56 بودم كه آن زمان براي گذراندن دوره احتياط به سربازي فراخوانده شده بوديم. البته شرکت با نظام وظيفه هماهنگ كرده بود كه برخي از پرسنل به دليل تخصص و ويژگي کارهايي که انجام ميدهند، به سربازي نروند و اجازه حضور در جنگ را پيدا نمي كردند؛ من يکي از افرادي بودم که شرکت اعلام کرده بود به آنها نياز دارد؛ ولي داوطلب شدم و خودم دوست داشتم بروم و در جبهه ها حضور پيدا كنم كه همين كار را هم انجام دادم . البته در آن زمان شرايط به گونهاي بود که هر يک از شما هم اگر جاي من بوديد همين تصميم را ميگرفتيد، چرا که دشمن تا دروازههاي شهر اهواز رسيده بود و در حال پيشروي به سمت شهر بود.
گذران اوقات شما در بستر چگونه است؟ مطالعه هم ميکنيد؟
براي مطالعه مشکل دارم چون نميتوانم کتاب را نگه دارم و يا کتاب را ورق بزنم . مشكلات ديگري هم هست مثلا من براي مدت طولاني نمي توانم سرم را پايين نگه دارم .اين هم از تبعات ضايعهاي است که من دارم .
از لحاظ جسماني علاوه بر مشکلات حرکتي مشکل خاص ديگري هم داريد؟
بله . يکي از مشکلات جسمي ام ناتواني تطابق دماي بدن با محيط است ؛ يعني با دماي گرم محيط، بدن من هم گرم و با اندکي سرما بدنم سرد ميشود و سيستم تطابق دمايي بدنم با محيط از بين رفته است و دماي بدنم تابع دماي محيط است. البته افت ضربان قلب و فشار خون هم از عوارض اين ضايعه(قطع نخاع) است و به همين سبب فشار خون من حدود 10 است و ضربان قلبم 50 يا 55 ؛ به همين علت وقتي سرم پايين باشد يکسري مشکلات برايم بوجود ميآيد.
تا به حال براي معالجه به خارج از کشور هم سفري داشتهايد؟
سالهاي ابتدايي مجروحيتم و پس از اتمام معالجات در کشور، با هزينه شخصي و البته کمک شرکت نفت به انگلستان رفتم و يک سالي هم در بيمارستان“ استوک مندويل” که بزرگترين مرکز ترميم ضايعات نخاعي جهان است رفتم .
البته اين در شرايطي بود که در ايران تجربه درمان مجروحان قطع نخاعي وجود نداشت و من جزو اولين نفراتي بودم که دچار اين عارضه ميشدم.
آسيب و جراحت من هم از مهره چهارم و پنجم گردن است که بالاترين نوع آسيب و ضايعه اي است که ممکن است وجود داشته باشد. چون بعد از آن سيستم تنفسي از کار ميافتد و فرد زنده نميماند.
البته حضور من در انگلستان بيشتر جنبه آموزشي داشت چرا كه براي كنار آمدن با اين ضايعه و عوارض آن يک سري آموزشها لازم است و آن زمان در ايران اين آموزشها هم ارائه نمي شد.البته امروز وضع فرق كرده است و كشور ما از جمله پيشتازان تحقيقات مرتبط با عارضه قطع نخاع است.
مراقبت هاي پزشكي شما را چه كساني به عهده دارند آيا پزشک مخصوصي براي معالجه به شما سر ميزند؟
بله . مدام و به طور مستمر تحت نظر پزشک هستم . پزشکاني هستندكه تحت نظر بنياد جانبازان و امور ايثارگران فعاليت ميکنند و آموزشهاي مؤثري ارائه مي دهند. كه من هم تحت نظر آنها هستم.
ما براي شما آرزوي سلامت داريم و اميدواريم با پيشرفت علم بزودي شما هم بهبود كامل يافته و سلامت خود را بازيابيد؛ شما چقدر اميدوار يد؟
من بيش از شما اميدوارم و مطمئنم روزي درماني براي مجروحين قطع نخاع پيدا ميشود البته اين بحث شخصي نيست و موضوع قطع نخاع بودن من مطرح نيست. صادقانه ميگويم دوست دارم روزي درماني پيدا شود که بيماران و حادثه ديدگان و البته مجروحان قطع نخايي درمان شوند؛ چون بسيار شرايط سختي دارند چون با تمام وجود مشكلات اين جراحت را حس كرده ام و دوست ندارم فرد ديگري به اين مشكل دچار شود.
البته خود را عنوان نميکنم و شايد اگر بهبود پيدا کنم و به جامعه بازگردم چندان هم براي جامعه مفيد نباشم ولي اميدوارم کسي به اين ضايعه دچار نشود. چراكه بسيار سخت است.
به عنوان سخن پاياني اگر حرف نا گفته يا درد دلي اگر داريد بفرماييد.
خير . براي همه آرزوي سلامت مي كنم و درد دلي هم ندارم.
گفت و گو با همسر جانباز
ما دوست نداريم شرايط ويژه خودمان را مرتب عنوان کنيم
لطفاً خودتان را معرفي بفرماييد.
منيژه جمشيدفر هستم، متولد اهواز ولي اصالتاً کرد هستم.
چگونه با آقاي هرمزي آشنا شديد؟
اواخر سال 1359من در بيمارستان شرکت نفت مشغول به کار بودم و ايشان را هم به عنوان مجروح جنگي به بيمارستان منتقل کردند. در آنجا من با آقاي هرمزي آشنا شدم و در مهرماه سال 60با يکديگر ازدواج کرديم. يکي از بهترين روزهاي زندگي من همان روز بود که ما سخت بدنبال دفترخانه اي ميگشتيم که ما را به عقد هم درآورد.
پس چندماهي از مجروحيت ايشان گذشته بود که شما با ايشان ازدواج کرديد؟
بله . تقريباً هفت يا هشت ماه از زمان مجروحيت ايشان سپري شده بود . چون ايشان اسفند 59 مجروح شدند و ما مهرماه 1360 ازدواج کرديم.
شما در آن زمان در بيمارستان شرکت نفت شاغل بوديد؟
بله . من به عنوان پرستار در بيمارستان شرکت نفت شاغل بودم وي پس از ازدواج براي رسيدگي بهتر به همسرم کار را کنار گذاشتم، چون نميشد همزمان هم به ايشان رسيدگي كنم و هم در بيمارستان باشم، نهايتاً حضور در کنار همسرم را انتخاب کردم.
این بیست و شش سال بر شما بعنوان همسری که بار مراقبت كامل و شبانه روزي از فرزند دلير اين مرز و بوم و يادگار دفاع مقدس را بر دوش می کشید، چگونه بر شما گذشت ؟
من افتخار ميکنم که در مسير زندگيام اين اتفاق رخ داد که با آقاي هرمزي آشنا شوم و در کنار ايشان باشم ؛ يقينا اگر ده بار ديگر هم به دنيا بيايم ، همين راه را انتخاب مي کنم. با وجود شرايط خاصي که ايشان دارند، مي بينيد كه زندگي ما به سامان است و من خيلي هم از زندگي ام راضي ام ؛ ايشان انساني است در حد کمال و بالاتر از آنچه تصور كنيد و اين در شرايطي است كه ايشان فقط قادر به سخن گفتن و تفکر است.
شما در زمان حاضر با يک مجروح قطع نخاع زندگي ميکنيد. به عنوان مسئول خانواده از مشکلات خاص اين نوع زندگي چگونه عبور كرده ايد؟ و اكنون چگونه عبور مي كنيد؟ به عنوان يك زن اين آزمون سخت را چگونه از سر گذرانده ايد؟
مشکلات ما، بايد گفت؛ چون من خودم را از همسرم جدا نميبينم. دو قسمت است يکي روحي/ رواني و ديگري جسماني و ظاهر زندگي است. که هر دو بعد از هم جدا نيستند ؛ چون انسان اگر تعليمات روحي داشته باشد جسمش هم کمتر آسيب ميبيند و با سختيهاي جسم کنار ميآيد. ولي ما به خاطر عشق و علاقهاي که به هم داريم سعي کردهايم مشکلات را ناديده بگيريم و از کنار مشکلات عبور کنيم و نميخواهيم بگذاريم اين مشکلات زندگي ما را تحت تأثير قرار بدهند ولي گاهي اوقات هم نميشود و خوب طبيعي هم هست.اما در مجموع از زندگيمان راضي هستيم و نگذاشته ايم مشكلات سر برآورند و زندگي را به كاممان تلخ كنند.
نهادها و ادارات از جمله شرکت نفت چه كمكي به شما مي كنند؟ آيا نياز به حمايت آنها داريد؟
قطعاً اگر حمايت اين سازمانها و ارگانها نباشد که نميتوانيم زندگي را براحتي دنبال کنيم اما گاهي تبليغاتي كه مي شود اين شبهه را براي بعضي ها به وجود مي آورد كه ما از امکانات ويژه اي برخورداريم . در حالي که ممكن است در همان زمان ما با مشکلات عديده اي دست و پنجه نرم كنيم و اين بسيار آزار دهنده است. گاهي اوقات هم مسائل پيش پا افتادهاي به سختي از سر راه كنار مي روند علت هم اين است كه ما شرايط ويژه اي داريم .خيلي چيزها كه براي مردم عادي مشكل فرض نمي شود براي ما مسئله اي حاد است. مثلا مسافرت كردن ديد و بازديد و ترك منزل براي خريد و....
همان طور که گفتم ايشان در سال 60 مجروح شدند و تا پس از جنگ بواسطه شرايط ويژه کشور کسي نميتوانست به ما کمک کند و زندگي براي ما بسيار سخت بود و از نظر اقتصادي تا سالها در شرايط سختي زندگي ميکرديم ولي نه دوست داشتيم اين را به کسي نشان بدهيم و نه جايي عنوان ميکرديم. ولي آن زمان جوانتر بوديم و راحتتر ميتوانستيم مسائل و مشکلات را حل کنيم ولي با بالارفتن سن ، خب تحمل مشکلات بسيار سخت است. ولي با اين حال راضي هستيم و از همه مسئولين تشکر ميکنيم.
تا به حال شده مشکلي بوجود بيايد که شما را آزرده خاطر کند و خسته بشويد؟
اگر بگويم نه که ممکن است خلاف واقعيت باشد ولي گاهي اوقات مشکلات بسيار کوچکي بوجود ميآيد که با اندکي مساعدت مسئولين برطرف ميشود و اينکه ما دوست نداريم شرايط ويژه خودمان را مرتب عنوان کنيم و بر اساس آن درخواست کمک کنيم و من شأن همسرم را بسيار بالاتر از اين ميدانم که براي رفع يک نياز کوچک که به سادگي هم قابل حل است بيايم و مسائل و شرايط خاص خودمان را تشريح بکنم و اين براي ما بسيار سخت است. ولي به هر حال نميگذاريم اين مشکلات بسيار کوچک زندگي را به کام ما تلخ کند.
بهترين اتفاق زندگي شما پس از ازدواج با آقاي هرمزي چه بود؟
تولد دخترم؛ چرا که ما پس از 13 سال و با عنايت پروردگار و استفاده از فن آوري هاي جديد پزشكي، خداوند دختري به ما عطا کرد که و همة عشق و اميد زندگي ما است.
گفت و گو : مجتبی گهستونی