مدافع دهه 50 تیم فوتبال نفت آبادان گفت: با پدید شدن باشگاه صنعت نفت آبادان بدون تعارف، فوتبال آبادان نابود شد.
ما حصل رد و بدل شدن دیالوگ میان من و کریم سنگرگیر نه یک گفتوگویی ژورنالیستی بلکه خاطرهبازی صرف بود.
هم او که هر چقدر هم بیانصافی پیشه کنی باز هم فراموش کردن همانندش را توان نداری، سنگرگیر
از جمع مردمانی در دیارمان، مهمان ما بود که به قول آن همشهری روسریفروش
که بابت خرید از وی وجهی نگرفت: سنگرگیرها، سالها قبل با آبادان حساب
کردهاند.
شما یادگار روزهایی هستید که در آن نه اثری از پخش مستقیم بود و نه اینترنت، در برهوت سرعت اطلاعرسانی، چطور سنگرگیر و سنگرگیرها بعد از عبور چند دهه، هنوز هم در خاطرهستند؟
نسل خوبی داشتیم، فرقی نمیکرد بازیکن باشی یا مدیر و یا حتی هوادار، همه دلبسته بودیم، مجموعه مردم آبادان یکی بودند، همان مردمی که سینه به سینه و نقل به نقل ما را به امروز شناساندند، روزی به همراه همسر و دو دخترم برای خرید وارد یکی از مغازههای شهر شدم، روسریفروشی جوان صاحب مغازه بود، زمان پرداخت مبلغ، فروشنده جوان حاضر به دریافت وجه نمیشد او میگفت: پدر من خاطرات بسیاری با بازیهای شما دارد و شما سالها قبل با آبادان حساب کردهاید. ما و نسل ما شاید به لحاظ مادی باختیم ولی همیشه برنده معنوی هستیم.
شاید در میان همنسلان شما هم بازیکن خطاکار وجود داشت ولی کثرت اخلاقمداریهای آن روزها یکی دیگر از علتهای مانا شدن فوتبالیستهای همدوره کریم سنگرگیر شد...
دقیقاً، چند روز گذشته اتفاقی که در مسابقه پرسپولیس و داماش شکل گرفت جامعه ورزش را تکان داد بنده به معلول نگاه میکنم و نه به علت. آن روزها تنها دو نشریه ورزشی کیهان و ، دنیای ورزش بودند ولی امروز هر مجموعه دارای یک رسانه تخصصی است.
چاپ خبر روزانه و پوسترهای رنگارنگ برای بازیکنی که جنبه شهره شدن را ندارد مضر است البته نباید از این موضوع گذشت که شاید یک طغیان آنی آن اتفاق بازی در رشت را شکل داد ولی حق با شماست، در روزهایی که ما در میدان فوتبال پا توپ میشدیم شاید همه خوب نبودند اما ابعاد اجتماعی، اخلاقی در ورزش همیشه رعایت میشد.
به بیوگرافیشناسی کریم سنگرگیر برمیگردیم، مسلماً آغاز فوتبال شما هم به همان توپهای خاکی و لباسهای پاره باز میگردد...
متولد تانکییک آبادان هستم. چهار زمین فوتبال اطراف ما بود که به چارگران معروف شد، در محلهای رشد کردم که بازیکنان دیگری مثل فرحان رجبزاده، محمد کهن، حمدالله گلناریان، نادر اسدا...زاده و جمشید مجدمی هم از آنجا پا گرفتند.
نخستین تیم؟
هوشنگ فیروزفر تیمی به عنوان شاهینجوان تشکیل داد که بنده نخستین مسابقه 11 نفره را در غالب این مجموعه تجربه کردم. همان سال بلافاصله کارآموزان قبول شده و آنجا بود که به همراه علی نکویی، اسماعیل کشتکار، هوشنگ کوهستانی و چند بازیکن دیگر به عنوان بازیکن کمکی کارگر را در مسابقات باشگاهی آبادان همراهی کردیم تا اینکه بعد از خدمت سربازی، محمد سعدونی از من برای حضور در تیم شاهین دعوت کرد.
یک شاهینی اصیل بودم و این افتخار را پیدا کردم که در سالهای آخر بازی بزرگانی همچون منوچهر سالیا و علی پورجانکی در کنارشان توپ زده و دوبار قهرمانی در باشگاههای آبادان را تجربه کنم.
چند سال در شاهین توپ زدید؟
از سال 49 تا 52. صنعتنفت تشکیل شد، من، مسعود دهداری، جمشید بشاگردی، نظامآزادی، حسن پوریوسف و حسین بهاریان از شاهین به نفت پیوستیم.
سؤال کلیشهای که همواره از پیشکسوتان فوتبال آبادان پرسیده میشود؛ شکل گرفتن مجموعهای بنام صنعتنفت چه جریانی را در فوتبال منطقه ایجاد کرد؟
بدون تعارف، فوتبال آبادان نابود شد، این اتفاق در حالی شکل گرفت که فوتبال باشگاهی آبادان تا قبل از رخ دادن آن، شور و هیجانی وصفناشدنی داشت.
شاید باور نکنید که جدالهای شاهین و کارگر حساسیتی به مراتب بالاتر از دربی امروز استقلال و پرسپولیس داشت.
هیچ فاصلهای میان تیمهای آبادان نبود و اختلافها اندک، فوتبال زیباییاش را به رخ میکشید ولی به جرأت میگویم که چهار تیم بزرگ آبادان پشت سد صنعت نفت له شدند. فوتبال در منطقه ما تکبعدی شد و بسیاری سرخورده.
بیانصافی نیست که همه سرخوردگی فوتبال آبادان را در علتی مثل تشکیل تیم صنعتنفت جستجو کنیم، به هرحال این رکود با چند سال تأخیر و شروع جنگ تحمیلی اجتنابناپذیر بنظر میرسید...
من آن روی سکه را هم میبینم، به هر حال در آن سالها لیگی به نام تخت جمشید شروع به کار کرد و اگر ما همان صنعتنفت را هم راهی مسابقات نمیکردیم از پیشرفت دیگر مناطق عقب میافتادیم، ولی به قولی جنگ بعد از تشکیل صنعتنفت میتوانست این اتفاق را رقم بزند.
البته فردی مثل منوچهر سالیا در حفظ نام صنعتنفت حتی در روزهای جنگ تحمیلی هم تلاش بسیاری کرد...
با حداقل امکانات تیم را در شیراز حفظ کرده و در میان قدرتهای استان فارس قهرمان کرد. مرحوم سالیا خدمت بزرگی به فوتبال شهر کرد.
همان سالیایی که به عقیده بسیاری در سکوت رفت...
هیچوقت به آنچه استحقاق داشت نرسید، روزی برای تجدید عهد به باشگاه جم رفتم تا با استاد سالیا همکلام شوم، حرف دلم را زدم و به وی در خصوص جایگاهی که باید داشته باشد و ندارد گفتم، سالیا مثل همیشه گفت: همین که فرصت داشتم به چند جوان و فوتبال آبادان خدمت کنم کافیست،وی همیشه معتقد بود در قبال خدمتهایی که ارائه داده خداوند گرههای بسیاری را در زندگیاش گشوده بود. سالیا یکی از افرادی بود که همیشه به گردن بنده حق داشت.
غیر از سالیا دین چه کسانی را هنوز هم احساس میکنید؟
غلامحسین واقف، محمود زارع که در مقطعی در کارگر مربی من بود، حمید برمکی و البته فاروق فتاحی که باعث شد کریم سنگرگیر در پست دفاع راست ماندگار شود.
دفاع راست دههی 50 صنعتنفت برای تیمش گلزنی هم کرده بود؟
دوبار. بازی با ملوان در انزلی و در مقابل هما در تهران.
رقابتهای آن سالها بیشک رفاقتهای خوبی را برای امروز شما به ارمغان آورده...
همینطور است، با بازیکنان پیشین نیروی اهواز مثل کریم بوستانی، نوری خدایاری و لفته سهبرادران رفاقت دیرینه دارم، یادم نمیرود چند سال پیش که در اصفهان حضور داشتم غفور جهانی را هم آنجا دیدم، آمدم پشت سر پیشکسوت انزلیچیها رفته و سلام کردم، غفور بدون آنکه برگردد گفت: این صدای کریم سنگرگیر است، 10 دقیقه همدیگر را در آغوش گرفته و گریه میکردیم، میگفت که تمام سالهای جنگ را دنبال بچههای آبادان میگشته تا به دوستان جنگزدهاش کمک کند.
من یک آلبوم ذهنی زیبا دارم که در آن دوستانی از مناطق مختلف ایران حضور دارند، این آلبوم را ورق زده و با یکایک آنها صحبت میکنم، مگر میشود عزیز اسپندار، کارو حقوردیان، اکبر کارگرجم، علی پروین، ناصرخان حجازی، صفر ایرانپاک و نجابت فوتبال در آن سالها را فراموش کرد.
نجابتی که در لوای فوتبال به اصطلاح حرفهای شده امروز کمرنگ شده...
کاملاً. یادم نمیرود روزی را که حمید علیدوستی در معیت تیم دارایی به آبادان آمده بود، در انتهای نیمهی نخست بر اثر آسیبدیدگی زانویم ورم زیادی کرد که حمید این صحنه را دید، تمام نیمه دوم را به سمت من نیامد تا مبادا صدمهدیدگی من بیشتر شود، میگفت اگر حمله کنم پای کریم نابود میشود، این است معنای واقعی بازی جوانمردانه، مگر میشود اینها را فراموش کرد، این اتفاقات در ذهن کریم سنگرگیر قاب گرفته شدهاند، جای این زیباییها در فوتبال ما به شدت خالی است.
همین فقدان زیباییها باعث شده که کریم سنگرگیر با ورزشگاه تختی آبادان بیگانه شود؟
ابتدای دههی هفتاد به اصرار پسرم برای دیدن یکی از مسابقات صنعتنفت به ورزشگاه رفتم، سربازی که کنار درب ورودی بود خواست بنده را تفتیش بدنی کند که با موضعگیری شدید هواداران و مافوق خود مواجه شد، سرگردی که کنار وی بود گفت: تو میخواستی به هویت فوتبال آبادان توهین کنی، به هرحال آن سرباز گناهی نداشت و من همان روز برای آنکه از دستم دلخور نباشد بارها رویش را بوسیدم، دلگیری من از غبار تنهایی و فراموشیست که بر چهره پیشکسوتان شهر نشسته.
و کریم سنگرگیر آخرین بار در کدام مسابقه رسمی بر توپ چرمی ضربه زد؟
بعد از پیروزی انقلاب به همراه نکویی، تلیدگر، کارجو، احمدپور و کشتکار به کارگر پیوستیم و دیدار جاوید و کارگر آخرین مسابقه رسمی بنده بود.
برخلاف تعدادی از همبازیان خود در کسوت مربیگری حاضر نشدید...
درگیر جنگ شدیم. در تمام سالهای دفاع مقدس تنها هفت ماه بیرون از آبادان بودم آن هم در روزهایی که به خاطر شهادت پدر همسرم باید در کنار خانواده میماندم، مشغلههای کاری و شخصی هیچوقت این اجازه را به من نداد.
امروز اما دوباره کریم سنگرگیر را در مجموعهای که تعلق اصیل به همچون او دارد میبینیم...
در تیم نوجوانان صنعتنفت وظیفه سرپرستی را برعهده گرفتهام. با موافقت خانواده این سمت را پذیرفتم. معتقدم باید انجام وظیفه کرد. این اشخاص نیستند که به گردن آبادان حق دارند بلکه آبادان است که حق همیشگی بر گردن شهروندانش دارد، تا روزی که توان داشتهام در این پست فعالیت میکنم و روزی هم که احساس کنم کارآیی ندارم بدون تعارف خداحافظی میکنم.
گفتوگو: امین جوکار / فارس