خبر1 : آمنه زنگنه دختر دانشجوي نخبه ي باغملكي(در مقطع كارشناسي ارشد) فوق ليسانس در رشته پليمر دانشگاه اميركبير تهران بر اثر خفگي ناشي از گاز
اسيد در فاضلاب و كف حمام خوابگاه مسجد جان باخت.
خبر2: امين عبدولي كارگر نمونه ي واحد توليد فولاد سازي در گروه ملي صنعتي
فولاد اهواز بر اثر پاشش مذاب پاتيل ذوب از ناحيه صورت ، گردن، كمر، دست و
.. دچار سوختگي شد كه بعد از يك هفته بستري در بيمارستان مهر تهران جان
خود را از دست داد.
خبر 3: تصادف خونين يك دستگاه اتوبوس و مينيبوس در مسير شملچه 16 كشته و
زخمي بر جاي گذاشت. اين تصادف كه براثر برخورد يك دستگاه اتوبوس كاروان
راهيان نور و يك دستگاه مينيبوس حامل كارگران تاسيسات دريايي خرمشهر به
وقوع پيوست سه نفر كشته و 13 نفر مجروح شدند.
پژواك خبر :
محل وقوع حادثه خبر اول تهران و دانشگاه امير كبير بود. مرگ اين دانشجو
موجب تاثر و تالم، عكس العمل و واكنش زياد دانشجويان، مردم خوزستان و
همشهريان باغملكي وي شد و بازتاب گستردهاي در رسانههاي داخلي و خارجي
پيدا كرد. زيرا مكان وقوع حادثه در تهران و دانشگاه يعني جايي بود كه كسي
نميتوانست آن را پنهان نگه دارد. آمنه زنگنه قرباني اين حادثه فرزند
خوزستان و شهر باغملك بود.
محل وقوع حادثه دوم اهواز بود. همان جايي كه ريشه اختلاس سه هزار ميليارد
توماني شكل گرفت و بزرگ و گلوگير شد. اما چون همه نگاهها به آن ماجرا و
داستان بود و اين روزها ارزش پول و مال بالاتر و ارزشمندتر از جان انسان ها
شده است حادثه مرگ امين عبدولي در سكوت و بيخبري گذشت.
در حادثه خبر سوم نيز هر روز در نقاط مختلف خوزستان شاهد قرباني شدن فرزندان معصوم و بيگناه اين آب و خاك هستيم.
تحليل خبر
اين فقط سه حادثه از صدها حادثهاي است كه در استان خوزستان و در حوزههاي
مختلف در روز و هفته و ماه بوقوع ميپيوندد و مردم خوزستان و فرزندانش
قرباني ناخواسته ميشوند. هميشه اين ذهنيت و استدلال ذهني كهنه و قديمي در
جامعه ما پر رنگ بود كه اين گونه حادثهها و خسارت ها را به قِسمَت و يا
خواست قضا و قدر نسبت دهيم و آنها را خارج از اراده خود ببينيم؛ اما شايد
خيلي كم به اين توجه ميكرديم كه اين ذهنيتها و استدلالها به ناتواني
ما و يا ناتوان ماندن در حل مشکلات و يا جلوگيري از وقوع ان ها مربوط می
شود. همين ناتواني و عدم توجه به علل و عوامل و نبود اراده و پايين بود حس
مسئوليت يا به تعبير ديگر ساده انگاري به ارزش و جان خود زمينه ساز وقوع
حوادث بعدي با ابعاد و خسارات بزرگ تر و گستردهتری ميشود.
با همين ذهنيت و تفكر، انسانها در جامعه ما معمولي ديده مي شوند و
توانايي ها و ارزش های آن ها پنهان مي ماند. اما هنگامي كه آنها را خيلي
مفت و راحت از دست مي دهيم از آن ها قهرمان ميسازيم. آمنه زنگنه دانشجوي
نخبهاي بود كه در رشته كارشناسي ارشد دانشگاه اميركبير- كه يكي از سه
دانشگاه برتر كشور و يا از چند دانشگاه ممتاز آسياست و بيشتر جايگاه
دانشجويان نخبه و ممتاز كشوراست – مشغول به تحصيل بود. مهم تر اينكه اين
دانشجو تقريبا 2 ساله بود كه پدرش شهيد شد و در يك خانواده متوسط در شهر
باغملك زندگي کرد و بزرگ شد. يكي از خواهران او پزشک و ديگری مهندس و استاد
دانشگاه است،همچنین دو برادر فارغ التحصيل در رشتههاي كارشناسي دارد. اگر
از نخبه بودن آن صرفه نظر كنيم نبايد دانشگاه به حرمت خون پدرش خوابگاهي و
يا جايي در خور دانشجوي رشته كارشناسي در دانشگاه اميركبير به دانشجويان
خود بدهد؟ يا به صرف اينكه در آيين نامه دانشگاه آمده است كه خوابگاه به
دانشجويان شبانه تعلق نميگيرد، آیا در شأن يك جامعه اسلامي و يا دولت
عدالت محور است كه دانشجويان دختر شهرستاني بدون خوابگاه و يا حداقل
امکانات اوليه دانشجويي بمانند ويا آن ها را در سختترين شرايط و موقعيت
قرار داده تا نمازخانه هاي دانشگاهها و يا مكانهاي متروكهاي را براي
پناهگاه خود انتخاب كنند تا زمينه ساز چنين حادثههايي شوند؟!
وزير علوم دولت عدالت محور احمدي نژاد آيا به اندازه يك صدم سایر دل مشغولي هایش،
دغدغه ي فراهم کردن خوابگاههاي مناسب براي دانشجويان و يا تامين
امكانات رفاهي براي آن ها را دارد؟
اگر واقعا اين دغدغه و توجه را ميداشتند اكنون آمنه زنگنه با آن استعداد و توانمندي در بين همكلاسيهايش بود.
در گذشته انسانها ناتوان از پيشگيري وقوع حوادث بودند و يا ابزار و
امكانات كمتري براي جلوگيري از وقوع حوادث در اختيارداشتند، مرگها و
حادثهها را به قسمت نسبت ميدادند اما آيا امروزه در عصر تكنولوژي و
پيشرفت و فناوری از دست دادن انسانهايي با چنين توانمنديها به راحتي
شايسته و روا است؟!
تاوان چنين كم كاري و غفلتي كه موجب از دست دادن اين دختر دانشجوي رتبهي
بالا و ارزشمند خوزستاني است را چه كسي بايد پرداخت كند؟ آيا جامعه
خوزستاني فردا از خلاء چنين فرزندان و استعدادهاي زيان نميبيند؟ اينكه
بياييم و از خانواده چنين حادثه ديدگاني بخواهيم كه صحبتي نکنند تا موجب
رنجش مسوولان نشود و يا بيگانگان سوء استفاده نكنند يا انتقاد از چنين
حوادثي موجب بدبيني به نظام ، انقلاب و يا جامعه ميشود، ميتواند در
پيشگيري از چنين حوادثي در آينده موثر باشد؟!
آيا گفتن حقايق اگرچه تلخ و انتقاد هرچند که تند باشد، موجب اصلاح و پيشگيري نمي شود؟
كارگر حادثه ديده شادروان امين عبدولي نيز نمونه ديگري از جوانان ارزشمند و
مستعدي بود كه مدت 6 سال در راه توليد وگردش چرخ صنعت در فولاد سازي گروه
ملي تلاش کرد.
در مدتی كه در واحد فولادسازي كنار نگارنده بود شناخت خوبی از او پيدا
كردم. اما هر چقدر كه از خصوصيات اخلاقي و توانايي هاي فردي او بگويم باز
کافی نخواهد بود؛ اما وقتي ميبينم كه به راحتي از دست رفت، بيان آنها جز
اندوه و حسرت و اشك نميتواند حاصلي داشته باشد. اما ناراحتي و حسرت بيشتر
در اين است كه هيچ برنامه و اراده ای براي مصونيت و محافظت از جان چنين
جوانان توانمند و قدرتمند و ارزشمندي نمي بينيم. چرا که پیش از این دو نفر
از كارگران در همان واحد فولاد سازي به نامهاي سلطاني و مجيدي در حادثهاي
مشابه جان خود را از دست دادند. اگر راههاي پيشگيري و اقدامات اصلاحي
انجام ميشد اين حوادث رخ نميداد و عبدولي ديگري قرباني نميشد. اما آيا
پند و عبرت از اين حادثه و داغ خانواده و معصوميت فرزند دو ساله و فقدان
ارزش و بزرگي و شجاعت عبدولي ميتواند نهيبي باشد تا عبدوليهاي ديگري در
آينده اينچنين راحت و ساده قرباني نشوند!
در حادثه سوم كه باعث تصادف خونين اتوبوس كاروان راهيان نور با مينيبوس
كارگري در مسير شلمچه شد مرگ سه نفر ديگر از فرزندان خوزستان رقم خورد.
اين گونه حوادث که در كشور و بخصوص در خوزستان به دليل موقعيتهاي خاص
اقتصادي، بندري، مرزي و ... اتفاق می افتد، به روال معمولي تبديل شده است.
فكر نميكنم تصادفهاي اينچنيني كه هر روز يا هر هفته اتفاق ميافتد نياز
به توضيح و تحليل داشته باشد. فقط بنا به اين آمار كه سالانه 22 هزار نفر
در تصادفات جادهاي كشته و 110 هزار نفر مصدوم مي شوند ميتواند به ابعاد و
علل و عوامل وقوع چنين حوادثي اشاره داشته باشد.
ميتوان در ميان اين کشته ها جوانان و مردان و زنان زيادي از خوزستان
مانند آمنه زنگنه دانشجوي نخبه و امين عبدولي كارگر نمونه پيدا كرد. مطمينن
پيش زمينه بروز چنين حوادثي كمبودها و بيتوجهيها به اصول راهسازي،
استاندارد سازي، فرسوده و قديمي بودن تجهيزات و به روز نبودن امكانات است.
بايد پذيرفت كه ما براي مقابله با هر پديدهايي هنوز با همان ذهنيتها و
افكار قديمي برخورد مي کنيم و از امكانات و تجهيزات جديد و امروزي فاصله
داريم و توجهي به استاندارد سازي اماكن، دستگاهها و تجهيزات نداريم. در
حوزه اقتصادي كنترل و نظارتي اعمال نميكنيم. راههاي فساد اقتصادي را باز
ميگذاريم، بعد كه از همين راهها و مسيرها فساد به حد انفجار و فاجعه رسيد
فرياد ، هياهو و مچگيري را شروع ميكنيم! ما امروزه مقرراتي داريم كه
پيشرفته نيستند و باعث نقصها و كمبودها و افزايش بستر تصادفها،
حادثهها، اختلاسها و مرگهاي زيادي در كشور ميشوند كه جامعه و
خانوادهها را آزرده و آينده استان و كشور را در نبود قوانين به روز ، با
مشكل و بحران مواجه خواهند كرد.
پس بايد اين ذهنيت که هر مرگي را به قسمت و قضا و قدر نسبت دهيم، کنار
گذاشته و اشتباهات، نقص ها و و کمبود را پذيرفته و به جبران آنها بپردازیم
تا در آينده فرزندان نخبه ، نمونه و توانمندبی گناه قرباني نشوند.