تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۲۳:۴۵
کد خبر: ۸۸۱۲
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

گناه «نقد» چیست؟

محمد مالی
اندیشه و تلقّیِ سطحی انگارانه ای در جامعه خوزستانی وجود دارد که «انتقاد» را «مخالفت» و «منتقد» را «مخالف» می پندارد.
به باور نازل اما ضامن منافع فرصت طلبانه معتقدان این رویه سیاسی،مفهوم «نقد» جز به «عناد» تعبیر نخواهد شد و منتقد تکفیر،چرا که اصولاً در عرصه منفعت طلبی،هر گونه تهدیدی که متوجه موجودیت ماشین تولید منافع «شخص» یا «باند» مورد نظر گردد و یا به قبض دایره بسیط مطالبات نابجای ایشان انجامد می بایست با گزینه «حذف» درهم آمیزد.
«منتقد» در این نظرگاه،مزاحم سمج و میهمان ناخوانده ای است که باید به سرعت هرچه تمام تر از صحنه ماجرا «دَک» و از صفحه وجود «دلیت» شده و لاجرم جای خود را به مجیزگویان کوته بین سپارد تا «محافل» تولید «قدرت» با جسارت،آزادی عمل و آسایش بیشتری به فعالیت بپردازند.
بی تردید در صورت پذیرش این تحلیل،علت خاموشیِ صدای مخالف و بی اثری مشاهدات چشم تیزبین منتقد را به نیکی در خواهیم یافت.
در چنین فضایی،پرداختن به سوژه های نخ نما شده تکراری،آماده خوری رسانه ای و مخبر الاصحاب قدرت بودن و میرزا بنویس شدن؛البته نباید نگاه متعجبانه ای را در پی آورد.
باری؛اگر بازتابانیدن ناروایی و کاستی را بخشی از رسالت رسانه های متعهد بدانیم،بی گمان،مشی منتقدانه رسانه از اصول گریزناپذیر زیست حرفه ای او به شمار می رود.پس اگر فضای رسانه ای به گونه ای منتقدانه سامان نمی یابد،یا خونابه قلم های مستقل اما حقیقت گوی بر جوی فرهنگ سرزمینمان جریان نمی گیرد،مستقیم یا غیر مستقیم،آگاهانه یا غیر آگاهانه نتیجه وجود چنین و چنان باورهایی است.
باورهایی که در چارچوب استراتژی خود؛وجود فضایی آزاد برای حرکت قلم های مستقل را به شدت برای استمرار قدرت خویش تهدیدآمیز تصور کرده و راهی جز؛انزوای منتقد و خاموشی وی،نمی دانند.
رسوخ و پذیرش چنین باورهایی است که بخشی از عقب ماندگی های موجود و یا کُندی حرکت به سوی پیشرفت و توسعه جامعه را سامان می دهد؛آیا این عقلانیت انتقادی نبود که جامعه انسانی را از دوره وحشت آمیز قرون وسطا به عصر طلایی علوم جدید رهنمون شد؟پس چگونه می توان جامه عصر نو را به تن نمود و بر همان راه و طریق که از عصر پیشامدرن برآمده است و خود می دانیم ضمیمه چه رفتار ناصوابی است؛پای فشرد!
بگذارید روشن تر بگوییم:بازی با الفاظ گرچه متاع پُر خریداری است این روزها اما حقیقت؛خود چیز دیگری است و مگر می توان در مسیر رود،سیم خاردار بست! مگر می توان در امتداد خورشید سایه گستراند و مگر می توان از قضاوت تاریخ،گریخت!حقیقت این است که چه سنتی و چه مدرن،چه اخلاقی و چه دینی،و چه در هر قالب دیگر اندیشه ای جلوس کنیم،راه رشد و تعالی جز از معبر عقلانیت انتقادی نخواهد گذشت.جز این چه راهی می توانیم برای از خانه ای به خانه دیگر شدن بیابیم؟...نقد آیا رمز عبور ما در این سفر پُر مخاطره نیست؟در صورت تایید این معنا؛آیا نقد ستیزان و نقد گریزان؛آفت تعالی یک جامعه شمرده نمی شوند؟و اصولاً شارحان فلسفه منع و حدِّ نقد در برابر تاریخ چه خواهند گفت؟آیا باورهای غلط ایشان راه کوتاه توسعه را به سنگلاخی غیر قابل عبور تبدیل نخواهد کرد؟
شناخت این باورهای مخرب و غلط و به تعبیری افشای چهره کریه و نازیبای این «فتّانه های فریبا» که «دل» می برند و «خانه» می سوزانند در فرآیند خنثی سازی فتنه ها،مقابله با غمزه ها و عبور خردمندانه از بحران های محتمل،بسیار موثر و راهگشاست.
باری...چنین گفتیم؛جلوگیری از فرآیند «نقادی» و تلاش جهت تبدیل «نقد» به «نقل» که در خوشبینانه ترین حالت به فروریزش مخاطبان رسانه ای ختم شده و دستگاه روشنگری جامعه مدرن را به کارخانه تولید کاغذ سیاه مبدل می سازد از جمله راهکارهای منفعت طلبانه شیفتگان قدرت است.
شیفتگان قدرت؛از نقد می گریزند.با منتقد می ستیزند.
آنها از فرصت طلایی خاموشی چشمان تیزبین«رسانه» نهایت بهره را برده و از«اندوخته»،«پُشته»می سازند.آنها در فضای بی عملی رسانه ها،زیست میکروبی نموده و در فریب و خدئه و ریا و دروغ،اهل حیا و رعایت نیستند.آنها در غبار جهل و نادانی رسانه ها،پوستین وارونه می دوزند،ساز ناکوک می زنند و دندان بر گلوی مردمان می سایند تا شاید اما روزی بیشتر بر خانه قدرت بمانند.تا شاید از ثروت بیشتری بهره مند شوند و شاید «بیشتری»بیشتر گردد و ناروایتی استمرار نامیمون یابد.
این است ماهیّت زشت «نقد گریزانه شیفتگان قدرت».
ایشان مشی سایه زیست دارند و نه زیِ ساده زیست.
اصحاب سایه!به تجربه آموخته اند که در «سیاهی»، حتی اگر سیاهه اعمالتان برون از خیال و فزون بر محال باشد تا بر دایره نیفتاده باشی؛راه گریزی هست!مفرّ نجاتی وجود دارد و پس در سایه باید زیست!
بی شک اما در مقابل باورمندان مفهوم ارتجاعی«نقد گریزی» و«منتقد ستیزی»، هستند کسانی بر سبیل دیگری.
طایفه «نقد شناس» و«منتقد نواز».
آنان که اسباب نقد منصفانه نقادان را فراهم می آورند و در پذیرش تذکر درست و بجا،درنگ نمی کنند.
با شجاعت به استقبال منتقد رفته و جام تلخ نقد را با رغبت می نوشند.
بر فرش نقد می نشینند و با شنیدن نقد،آرامش می یابند.
از نقد درس ها می آموزند و بر زخم نقص و خرابی و کاستی مرهم نقد می نهند.
«نقد شناسان» و «منتقد نوازان» گر چه گاهی چون دیگران به طعنه نقد و زخمه منتقد،نواخته می شوند اما به نکویی دریافته اند که گوهر نقد،جوهر توسعه جامعه انسانی است که البته بر محوریت «عقلانیت» تصویر می بایست شود که جز این خصم است و کینه.حرام است و باطل.
طایفه ایشان به نکویی دریافته اند که رهیافت گوهر نقد،عدالت و رفع تبعیض است.ترمیم کاستی و درمان درد است.به دایره آوردن ناراستی ها و سوزاندن کجی هاست.
از منظر ایشان،منتقد نه سَر بار قبیله که خود اما طبیب حاذقی است که چون مخاطرات را پیشاپیش رصد کرده و ناروایی ها را انتظار می کشد از پیش،نسخه هایی درمان بخش جهت مداوا و طریقی رهایی بخش جهت آزادی در اختیار دارد،او درآرامش پیش از طوفان نسخه هایی پیچیده و در دامان نهاده و آماده است تا هر آنچه موتور جامعه را از حرکت و سرعت وا می ایستاند درهم شکسته و نابود سازد.
اما چرا طایفه قدرتمندان از قافله نقادان تا این شماره و این رقم گریزانند؟
آیا نقد فرآیند مدرنی است که به محدودیت قدرت می انجامد؟آیا نقد بر شهرآشوبیِ قدرت لگام می گیراند و او را در جداول اخلاقیات به زانو درآورده ویا اینکه قدرت را به مثابه عنصری مولد به مسلخ گاه می کشاند؟
اصولاً چه شد که نقد،از رمق افتاد و حکم ارتداد او صادر شد؟
بی گمان نقد به خودیِ خود مرتکب گناهی نابخشوده نمی شود!نقد حتی یک فرآیند نیست.پروژه نیست و شاید حتی پروسه!آنچه دایره نقد را چنین از وجود دوستان!می تاراند؛نتایج مترتب بر این وادی است.
وادی نقد،آدمیان را در اتاقی شیشه ای و در معرض قضاوت هایی متفاوت و چند بُعدی قرار می دهد.دستگاه نقد؛و فضای شفاف رسانه ایِ رخ نموده همه را بدون پیشوند و پسوند های متداول مورد خطاب قرار داده و آنها را تنها با خروجیِ اعمال و رفتارشان می سنجد.این عمل راستی!هزینه زاست.
عریانی؛همان رسوایی است چرا که عیب و حُسن را آینه در آینه نمایانده و دیگر حتی کودکان بازیگوش نیز فرصت و توانایی تمییز حقیقت از رذیلت را می یابند و دیگر قدرت،راز در صندوق نهاده برخی! نیست.نقد،فضیلت ها را بازشناسانده و انسان را در راه تکامل به سعادت می رساند.نقد راه ایمان آوری را کوتاه می سازد و فهم را ممکن.
قدرت اما در برابر قدرت نقد،زانو می زند،سَر می ساید و افشا می شود و این رسوایی او را به هزاران تکه مبدل می سازد.
در سایه کارکرد گوهر نقد است که هر «عدد» بهره مند از قدرتِ معطوفِ خود می شود و دیگراعداد تنها زینت بخش نطق های معمول و پُر کننده خانه های مجهول نخواهند بود.اعداد شنیده می شوند.به چشم می آیند و این شنیدن ها و دیدن ها،روزگاری دیگر را می آفریند.روزگاری که برای جاه طلبی و فزون خواهی برخی! تنگ و غیرقابل تحمل است.
آستانه تحمل پایین ما در برابر نقد آیا بی ارتباط با کارکرد اینچنینی نقد است؟ و آیا منتقد؛متعهدانه بر چنین حقیقتی وقوف دارد؟
نقد از این روست که یک مفهوم مدرن تلقی می شود اما چه باک اگر بگوییم:در اعماق تاریخ؛متون اخلاقی و بخصوص آموزه های دینی می توانیم ردّ پایی از ستایش و تاکید بر مفهوم نقد بیابیم.در واقع دین خود اما خداجویانه و حقیقت گرا؛در جهت نقد آموزه های جاهلی بشریت برآمد تا با نقد و ردّ جاهلیت عصری نو را بنا نهد.گرچه در عصر نو نیز دین از جاهلیت گریز نداشت.جاهلیت مدرن پدیدار گشت تا همچنان راه نقد گشاینده قفل های بسته و گره های کور باشد.
گرچه بسیاری بی توجه به گوهر ناب دین که چنانچه گفتیم خود با ابزار نقد قیام کرد و منتقدان را حرمتی بی بدیل می نهد و همواره دایره پرسش و نقد را چنان فراخ گسترانده که تو خود گویی هیچ پدیده ای چون دین از کیان نقد نگاهبانی نمی نماید،فرصت طلبانه گاهی نقد را با شلاق اخلاقیات و تحفظ های مذهبی فراوان آزارده اند تا جایی که تعطیلی نقد را از جانب دین و اخلاق مطالبه کرده اند.تا جاییکه نقادان را به بی اخلاقی و بی دینی متهم ساخته اند و به پیروان خود مجوزهایی جهت مقابله با نقد صادر کرده اند؛آیا دادگاه های تفتیش عقاید کلیسا از باوری جز این نشات می گرفت؟طنزی تلخ و جانسوز!چه اینکه نقد آمده و برآمده تا دامان اخلاق و دین از زنگارها زداید.نقد برخاسته تا آدمیان پس از عبور از بحرانِ پوسته و لایه های خود ساخته به رویت گوهر دین و اخلاق نائل آیند.نقد نزول اجلال کرده تا ایمان با جان بشر درهم آمیزد نه اینکه ابر بی ایمانی بر آسمان زندگی او مستولی شود.
مروارید نقد،زیور علم و البته جان مایه اوست.نقد موتور مدرنیته و گوهر سنت است.نقد رهیافت اشراقیون و بازخورد مشایین و معبر مومنین است.
جانِ نقد موید ایمان است.ایمان راه رسیدن به دستگاه خدا.و راستی غایت انسان جز این است؟با این همه؛اذعان داریم که نقد!راستی درد هم دارد.اصولاً هیچ جرّاحی اصلاح گرانه ای سراغ نداریم که به خونریزی بیمار نینجامد.گاهی اوقات بیمار از دست می رود اما آیا باب جرّاحی تعطیل می شود؟آیا دیگران از سپردن جان شیرین به دست جرّاح،پرهیز می کنند؟نقد نیز چنین است.و نقد پذیران!چنین باید باشند.
با این همه اما این پرسشواره مکرر ماست!چرا جامعه امروز ما اینچنین نقد گریز است؟
یكی از مهم‌ترین موانع ومشكلات، كم‌ظرفیتی و تكبر ، برج عاج‌نشینی و خودمتفاوت‌انگاری افراد، مقامات و شخصیت‌هایی است كه سوژه نقد قرار می‌گیرند و این خود یک ابتلای تاریخی است.
و راستی آن متفکر مدرن پُر بی راه نمی گفت که؛«‏امروزه همه می‌دانند که تحمل انتقاد، نشانه‌ی بارز فرهنگ است.
حتی ‏بعضی‌ها می‌دانند که مردان برجسته خواهان و تحریک‌کننده‌ی این انتقاد هستند، ‏زیرا این انتقاد به آنها نشان می‌دهد که بی‌عدالتی آنها در کجاست و اگر این ‏نشانه وجود نداشته باشد، آنها از بی‌عدالتی خود مطلع نمی‌شوند. اما توان انتقاد ‏کردن و حفظ وجدان صادق در مخالفت با آنچه که همیشگی، سنتی و مقدّس ‏است، هنری والاتر از تحمل و ‏تحریک انتقاد است و این هنر در فرهنگ ما ‏حقیقتاً بزرگ، نو و شگفت‌آور است.
این هنر گامی نهایی در آزاداندیشی ‏است، اما این موضوع را چه کسی می‌داند؟»
جامعه ما باید در نقدپذیری در همه قالب‌های آن تمرین كند و از قالب‌های خشك و رسمی‌و آكواریومی‌بیرون آید. باید ظرفیت‌های فردی و اجتماعی خود را ارتقا دهیم و برای شخصیت و رفتار خود حریمی‌از تقدس ایجاد نكنیم كه هیچ‌كس حق نگاه و نقد به آن را نداشته باشد. پیشرفت و تكامل ما در گرو نقد دیگران است و یكی از مهم‌‌ترین قالب‌های نقد نیز نقد از درون است.
باید بپذیریم كه چون وارد فعالیت‌های اجتماعی و عمومی‌ می‌شویم به‌طور طبیعی دیگران حق دارند رفتار و مواضع و گفتار ما را رصد كرده و مورد نقد قرار دهند و ما نیز موظف هستیم با این مسئله برخورد متین و متمدنانه داشته باشیم.
آری باید تمرین كنیم زیرا زندگی اجتماعی به آموختن و پذیرفتن نیازمند است.
و رسانه خجسته ترین نقدآوردگاه دست ساخته بشری است،گرچه همین در معرض بودن،عریانی و ویترین رسانه است که بر تیزیِ نقد به حد قابل ملاحظه ای می افزاید اما چه باک!دیگردر روزگاری که «مک لوهان» نیز تصور نمی کرد ایده دهکده جهانی تا این حد ملموس و در دسترس باشد و باید اعتراف کنیم آنچه می گذرد «خانواده جهانی» است و نه «دهکده جهانی» ؛ سخنی اگر در پستوی فکر و اندیشه آدمی نقاب بر چهره نگرفت،روی تُرش نکنیم و ناله سر ندهیم که یاران اگر اقتضاء زمانه این است،گناه «نقد» چیست؟
برچسب ها: محمد مالی
:
:
:
آخرین اخبار