هوشنگ رادمنش: حالا که گرد و خاک طبیعت فرو نشسته است، اینبار گرد و خاک آدم ها به پا شده است! گرد و خاکی که در میانه دعوای نمایندگان و رییس سازمان محیط زیست برخاسته است البته بطور حقیقی ربطی به گرد و خاکی که چند هفته پیش به حلق ما فرو رفت ندارد. این گرد و خاک بر سر آن گرد و خاک نیست چون اگر بود ما کمی احساس آرامش می کردیم و می دیدیم که چگونه کمی از گرد و خاک سر و کول مان تکانده می شود.
گرد و خاک که به پا می شود، همه هم دیگر را متهم می کنند. فرقی نمی کند این گرد و خاک از آسمان بیاید یا از منافع گروهی، سیاسی و صنفی برخی از ما آدم ها. حالا ما خوزستانی ها و احتمالا دیگر استان های درگیر، دو بار گرد و خاک می خوریم، یکی وقتی طبیعت قهرش می گیرید و دیگری وقتی آدم هایی که باید کاری کنند با هم قهر و دعوا می کنند! این مزه زندگی ما در وقتی است که می گویند از بالا و پایین بر سر روی شان خاک می بارد!
می دانید چرا ما اینطوریم؟ چون می خواهیم اینطور باشیم! چون این ساده ترین راه برای خراب کردن زندگی است. چون این همان ادب و تربیتی است که ما به نسل جوانتر خودمان می دهیم. یعنی مهم نیست که چه کار می توان کرد مهم این است که چه کاری نمی توان کرد! و همانطور که می بینیم این دعواها و دیگر دعواهای امروزی، درست همان کارهایی اند که می توان کرد تا هیچ کاری انجام نشود.
حالا بگذارید این حرف ها و نقل ها بالا بگیرد، بگذارید این، آن را متهم کند و آن، این را. یکی بگوید بودجه و دیگری بگوید سازمان، یکی بگوید چپ و دیگری بنالد راست، اما یک چیز پیش پا افتاده ای که مدعیان در دعوای براه افتاده نمی دانند این است که ذرات ریز و کوچک گرد و خاک، بر خلاف ما اهل دعوا مرافه نیستند، سواد و زبان رسانه ای هم ندارند تا ببیند کی راست می گوید و کی دروغ تا تکلیف خودشان را با طرفین دعوا معلوم کنند، آنها کار خودشان را می کنند. آهسته و با هم. سر سوزنی هم نیستند اما طوفان به پا می کنند. یعنی درست برعکس ما که طوفان بپا می کنیم ولی سر سوزنی کار نمی کنیم!
یعنی واقعا نمی شود؟ نمی شود پشت یک میز نشست و حرف زد و بعد هم وقتی برخاستیم با هم باشیم و کاری بکنیم؟ یعنی همیشه خدا باید سر یه چیزی به هم بد و بیراه بگویم؟ یعنی برای هر کاری باید نسل هم دیگر را در بیاوریم تا همه دنیا بفهمند ما ایرانی هستیم؟ با این حساب، بعد چه می شود؟ خُب، این دعواها برای کارون چه کردند؟ برای صنایع از دست رفته استان چه کردند؟ برای سد گتوند چه کردند؟ برای سیل مهاجرت کارشناسان و متخصصان از استان چه کردند؟ برای رتبه های ته جدولی استان در کشور چه کردند؟ برای محرومیت روزافزون مسجدسلیمان و شادگان و شوش و... چه کردند؟ واقعا اگر دعوا و جار و جنجال می توانست کاری بکند که ما خوزستانی ها از همه سرتریم، خُب چرا حالا از همه عقب تر افتاده ایم؟ این خشمی که در شخصیت های سیاسی و اداری ما وجود دارد ، هیچ راهی جلوی پای نمی گذارد و بلکه ما را در وسط دعوای که گاهی به ما اصلا ربطی هم ندارد، تنها باقی می گذارد.
اگر چه عبرت گرفتن چیزی است که ما خوزستانی ها میانه خوبی با آن نداریم ولی یک روزی، بلاخره باید به آن فکر کرد.