این جملات بخشی از پاسخ های شهید بزرگوار، اسدالله لاجوردی است که در پاسخ به شبهات سازشکاران و کسانی که معتقد بودند ایشان در سمت دادستان انقلاب، با منافقین و معاندین نظام با خشونت رفتار می کند گفته شد.
دوران دادستانی شهید لاجوردی یکی از نفس گیرترین دوره های حیات منافقین بود. آنان با کسی رو به رو بودند که به همان اندازه که به امام قاطع و سازش ناپذیر عشق می ورزید، از سازشکاران و مدافعان عملی ضد انقلاب نفرت داشت. وی مصداق بارز "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم" بود.
لاجوردی که در دوران دادستانی خود توانسته بود منافقین را از پا در آورد و گروهک فرقان را به طور کامل نابود سازد، موفقیت خود را مدیون قاطعیت و درایت توأمان در برخورد با جریان های انحرافی بود. وی به رغم سخت گیری علیه دشمنان نظام و کانون اقتداری که علیه عناصر وابسته بیگانه به وجود آورده بود، اما در برخورد با زندانیان به ویژه جوانان فریب خورده انعطاف پذیر بوده و صبوری به خرج میداده است.
یاران نزدیک لاجوردی بارها در مصاحبه ها و خاطرات خود از جوانانی یاد کرده اند که به اتهام همکاری با گروهک ها به زندان افتاده و تحت تاثیر رفتار و عملکرد دادستانی، به خصوص شخص لاجوردی، توبه کرده بودند.
حاج "احمد قدیریان" درباره اینکه سید تا چه اندازه روی جوان های گروه فرقان کار فرهنگی کرد می گوید: «لاجوردی در برخورد با جوانانی که دستشان به خون آلوده نشده بود انعطاف زیادی از خود نشان می داد. شب ها داخل زندان با آنها جلسه می گذاشت، قرآن تفسیر می کرد و در نهایت با زحمات او بود که این افراد توبه می کردند و انقلابی می شدند.»
"ابوالقاسم سرحدی زاده" که سابقه آشنایی او با لاجوردی به سالهای 1348- 1349بر می گردد، درباره نقش لاجوردی در اصلاح متهمان وابسته به گروهک فرقان می گوید: «به یاد دارم که در مورد گروه فرقان ایشان تلاش زیادی کرد، به گونه ای اینها را تغییر داد و حتی بضی از اینها در جبهه های نبرد به شهادت رسیدند.»
"سیف الله رفیعی" نیز که محافظ شهید لاجوردی بوده است در این باره می گوید: «لاجوردی در مقام یک دادستان با کسانی که به اتهام دشمنی با نظام دستگیر شده بودند برخوردی پدرانه داشت. احترام خاصی برای آنان قائل بود و با آنکه از سران منافقین تنفر بی حد و حصری داشت، به جوانان هفده هجده ساله به چشم فریب خورده نگاه می کرد. ساعت ها در میان این بچه ها می نشست و با آنها بحث می کرد. برای زندانی ها شغل هایی مثل نجاری و باغبانی ایجاد می کرد و خودش هم پا به پای آنها به کار مشغول می شد... در ظرف زندانی ها از همان غذایی که به آنها می دادند غذا می خورد... رفتار او زندانی ها را تحت تاثیر قرار می داد. بچه ها تواب می شدند و به عنوان جهادی در محوطه کار می کردند، مثل پروانه دور شهید می چرخیدند.»