تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۲
کد خبر: ۶۷۵۱۹
تعداد نظرات: ۹ نظر
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

رزمنده‌ای که سرایدار سرویس بهداشتی شد

آدرس داده‌اند آخربازار جمشیدآباد، یک دستشویی عمومی. آتش از آسمان مرداد آبادان می‌بارد، بازار جمشیدآباد را در هوای داغی که براق شده و تو چشم می‌زند می‌رویم بالا می‌آییم پایین، دنبال مردی که عضو مسجد قدس(صدر) آبادان بود، زمان حصر آبادان رزمنده بومی بود، برادرش علیرضا در همان روزها در مقاومت آبادان شهید شد و خودش حالا نگهبان یک سرویس بهداشتی در ته بازار یک محله حاشیه شهر است.

خط کمرنگی روی دیوار چرک‌مرده نوشته است: سرویس بهداشتی‎. بوی کلافه‌کننده‌ای از توالت‌های بی در و پیکر می‌زند بیرون. جلوتر در کوچه‌ای که به سمت بازار می‌پیچد آلونکی حلبی دیوار به دیوار دستشویی انگار دارد جلوی چشمت زیر آفتاب ذوب می‌شود. در پلیتی آلونک بسته است. با تق کوچکی، در باز می‌شود؛ پیرمرد جواب سلام می‌دهد و می‌پرسد: «باهام چکار دارید عامو؟»

اسمش علی پیروزمند است؛ یک گاری دارد با چند سیلندر گاز که می‌گوید از مردم قرض گرفته و با پر کردن گازپیکنیکی، روزانه یکی دو هزار تومانی دستش را بگیرد یا نگیرد. کنار دستشویی عمومی بازار روزگار می‌گذراند و همین‌ها.

راضی نمی‌شود؛ می‌گوید: «می‌ترسم بیایند و از همین جا هم بیرونم کنند و توالت‌شوری را هم از من بگیرند. قبلا خیلی اذیتم کردند.» با وساطت همسایه‌اش که مکانیکی سر خیابان است، بلاخره رضایت می‌دهد.

به همه بی‌اعتماد است، تا نیمه کوچه می‌رود و برمی‌گردد و باز می‌گوید: « نه صبر کنید به حاجی هم اطلاع بدهم نگوید بهم نگفتی.» می‌رود و با حاجی برمی‌گردد که عطار بازار جمشیدآباد و بازنشسته سپاه است. حاجی که لرزان و به سختی به عصای پیری تکیه داده هم می‌گوید: «باهاشان حرف بزن، چه اشکالی دارد.» بعد آرام و درگوشی می‌گوید: «خواستیم بگذاریمش خادم مسجدی جایی شود، ولی موفق نشدیم. فقر بهش فشار می‌آورد.»

پیروزمند می‌رود دست می‌کشد سمت دستشویی‌ها می‌گوید: «از مسئولان کی حاضر می‌شود این وضعیت را تحمل کند؟ مردم می‌آیند رد می‌شوند دو تا حرف هم به من می‌زنند ولی مجبورم این‌جا بمانم، وقتی این آلونک نبود، توی همین توالت می‌خوابیدم. الان توی کوچه روی زمین نماز می‌خوانم، کی اهمیت می‌دهد؟»

شکایتی ندارد که زنش طلاق گرفته و رفته، می‌گوید که بلاخره او هم آبرو داشت و با فقر چه جور سر می‌کرد؟

غصه می‌خورد که دو نوه 2 ساله دارد و حتی نمی‌داند اسمشان چیست. می‌گوید: «دخترهای دوقلویم روز 22 بهمن سال 62 به دنیا آمدند. نمی‌خواهم اسباب سرافکندگی دخترهایم جلوی شوهرهایشان باشم.»

راه می‌دهد و در آلونک حلبی را تا آخر باز می‌کند، خرت و پرت سال‌ها از سقف و در و دیوار پلیتی آویزان است. جا به جا رد پای موش‌ها دیده می‌شود و بوی نا و گرما و دستشویی کناری نفس را بند می‌آورد. دستگاه پخش کوچکی روشن است و بازیگران سریال یوسف پیامبر با گریم‌ها و لباس‌های مجلل بازی می‌کنند، تصویرهای رنگی و باشکوه سریال وصله جوری برای سر و وضع آن گوشه چرک‌مرده و به هم ریخته نیستند. با شوخی آبادانی می‌گوید:«یخچال هم دارم، تازه از سوئد برام آوردنش!» یخچال عهد عتیق به زور نفس می‌کشد و بیشتر کمد اوراقی است که پشت در آهنی به زور چپانده شده است.

سر ظهر است؛ لابه‌لای صحبت‌ها، کسبه بازار می‌آیند با نگاهی زیر چشمی رد می‌شوند و می‌روند دستشویی، آدم معذب می‌شود ولی عامو عادت دارد. جا و مکان و نانش را از سرایداری همین دستشویی دارد.

از اول جنگ تعریف می‌کند که در مسجد فعالیت می‌کردند و آرام آرام صداهایی از عراق آمد و بعد خبرشان کردند که خبرهایی دارد می‌شود. آبادان محاصره شد و بچه‌های مسجد قدس در شهر ماندند و جنگیدند.

می‌گوید: «من در جهاد کار کرده‌ام، از سال 61 تا 63 هم در صدا و سیمای آبادان کار می‌کردم، رییس آن موقع مرا بیرون کرد چون دزد نبودم. خدا برایش خوش نخواهد. خیاط هم هستم، مردانه‌دوز زنانه‌دوز کتک‌دوز، ولی از بیماری دیگر نمی‌توانم کار کنم.» با پز هم می‌گوید: «40 سال سیگار می‌کشیدم، یک روز گذاشتم کنار و از آن روز تا الان 4 سال است که دیگر سیگار نمی‌کشم.»

شاکی است که به خانواده شهدای آبادان سال‌های 60 زمین شهری دادند و چون او پول نداشت که زمین را بسازد، آن را از خانواده اش پس گرفتند و گفتند چرا پی نزدید و او هر چه گفت پول ندارم بسازمش فایده‌ای نداشت و همان زمین صدقه سر برادر شهیدش هم از دست او و خانواده‌اش رفت.

می‌گوید: «نمی‌دانم در تهران و اصفهان و شیراز و مشهد هم خانواده شهدا را می‌گذارند سرایدار دستشویی عمومی بشوند؟» و آخر سر می‌گوید: « فقط می‌خواهم به مردم بگویم اگر همه چیزشان را از دست دادند، ایمانشان را از دست ندهند.»
مرجع / ایسنا
برچسب ها: رزمنده‌
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۹
حسین
|
Germany
|
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۵
0
1
خیلی مردی که با فقر هنوز ایمانت از دست ندادی خدا کنه یه خداشناس دستت بگیره
کاک ناصر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۵
0
1
امان از زمانه زمانه ای که ادم پارتی هم نداشته باشی . یاخودت دزد نباشی
كهنه سرباز مسجد قدس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۵
0
0
به ياد شهداي مسجد قدس و شهيد علي رضا پيروزمند
انشاالله علي هم به همت حاج منصور،بهمن،رضا،محسن،سيد حسين
وساير كهنه سربازان سروسامان بگيرد
ارسلان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۷
0
0
با سلام.من به عنوان یک هم استانی و یک هموطن با خوندن این مطلب از صمیم قلب غمگین شدم، ولی واقعاً اینجا جای سواله که مسئولین کمیته امداد و نهادهای مردمی چرا تا الان به فکر این شهروند فداکار و آبرومند نبودند، بازهم اگر الان هم کاری در خصوص رفاه و معیشتش انجام دهند باز دیر است.
به امید اینکه در این عید زیبای فطر اهالی با غیرت آبادان همیشه قهرمان نوید بخش خبرهای خوش برای این مرد زحمتکش باشند. انشاالله.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۷
2
3
میبخشید اما برای هیچ جنگیدی
الان ورزشکاران بدون اینکه برای کشور چیزی داشته باشند میلیاردی پول می گیرند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۳
0
0
واقعا برای مسولین متأسفم مخصوصا حجازی استاندارسابق
احمد
|
United States of America
|
۲۱:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۶
0
1
واقعا ذلم به درد اومد .تا کی باید تحمل این مسولان را تحمل کرد خیلی از ارزشهای انقلاب دور شدیم...
parmis
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۹
0
0
بعد همه تا یه چیزی میشه میگن فرزندای شهید حق ما رو خوردن.حق کسی که برای مملکتش جنگید این زندگی نیست.مسئولین یه کار مناسب و یه سرپناه واسش جور کنن.از فقر که همسرش بهش فشار اومد ازش جدا شد.اگه این وضع زندگیش نبود الان کنار همسر و بچه هاش بود.
ناشناس
|
United States of America
|
۱۷:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
0
0
دراندیمشک من رزمنده ای که هشت سال سابقه جبهه دارد می سناسم که شرایطی شبیه این بلکه بدتر داردیابرادردوشهید وضعی بدتر ازهردو اینها
مدعیان بیایند به داد یرسند
:
:
:
آخرین اخبار