تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۲۲:۰۹
کد خبر: ۶۶۷۸
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
محمد حسین صفار هرندی:
دو سوم نمایندگان مجلس هشتم حذف می‌شوند
در انتخابات آینده همگان بر نکته بسیار خوبی تکیه می‌کنند که گواه به روز بودن این نگاه اصولگرایانه است، یکی از آن علامت‌ها داشتن مرزبندی جدی و عملی با جریان فتنه است و دیگری داشتن مرزبندی عملی با جریانی است که این روزها موسوم به انحراف است / معتقدم اولین انتقادها به جریان انحراف که حاشیه دولت و رئیس جمهور است از درون خانواده اصولگرایی درآمده است که جای افتخار دارد. برخلاف جبهه اصلاحات که انحرافات‌ پدیده آمده در آن را پنهان می‌کردند و حاضر نبودند قبول کنند
تشریح سنت های جناح راستی، شاخص های نوین اصولگرایی، آرایش جریان اصولگرا در انتخابات مجلس نهم، سازوکار وحدت از مهم ترین محورهای گفتگوی مشروح وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی با مهر است.  

محمد حسین صفار هرندی متولد سال 1332 در شهر تهران است. وی از اعضای ابتدایی سپاه پاسداران در سالهای اولیه پیروزی انقلاب است. وی در دهه 70 همکاری خود را با روزنامه کیهان آغاز کرده  و در مدتی نیز به عنوان سردبیر این روزنامه مشغول به کار شد.با پیروزی دولت نهم وی از سوی رئیس جمهور به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب گردید ودر اواخر دولت نهم نیز در پی اعتراض به بر زمین ماندن حکم رهبر معظم انقلاب مبنی بر برکنارری اسفندیار رحیم مشایی در معاون اولی ریاست جمهوری توسط رئیس جمهور بر کنار شد.

وی بعد از فراغت از وزارت، نقش زیادی در روشنگری علیه جریان فتنه و انحرافی داشت و سخنرانی های بسیاری در جمع های دانشجویی و مردمی انجام داده است.

صفار هرندی در آغاز این گفتگو با بیان اینکه جریان اصولگرایی با این مضمون امروزی در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 متولد شد چرا که پیش از آن تعبیر اصولگرایی به کار برده نمی‌شد مگر به صورت کلی، نه برای اطلاق به یک جریان فکری- سیاسی گفت:  اصولگرایی به معنای گرایش بر وفق اصول و مبانی است و در کلام امام و رهبری نیز بر این واژه‌ها تاکید شده است.

وی همچنین مهمترین ویژگی جناح راست سنتی را ساده انگاری مسایل سیاسی می داند و تاکید دارد: منحصر کردن سیاست ورزی در جریان نخبگی و احزاب و گروه‌هایی که معلوم نیست سهم‌شان در شکل‌دهی به سیاست در طبقه ما چقدر باشد.

وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکید دارد: بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است از زمانی که جریانات وفادار به مبانی انقلاب و تابع ولایت و دارای مرزبندی با دشمنان انقلاب خود را از حصار نگرش های به شدت سیاسی رها کرد و نگاه اجتماعی خود را تقویت کرد توانست به موفقیت‌هایی دست پیدا کند. من مهمترین شاخص این جریان نوین اصولگرایی را در نسبت و مقایسه با وضعیت گذشته در همین قالب شکنی و تقویت نگاه اجتماعی در این جبهه می دانم.
 
صفار هرندی در بخش دیگری از این گفتگو با بیان خاطراتی از کمیته 6+5 و میزان انعطاف‌پذیری نمایندگان گروه‌ها در مورد انتخاب کاندیداها گفت: باید امیدوار باشیم در حال حاضر نیز همین روحیه‌ها در میان نیروهای سیاسی ما حاکم باشد و الا اگر بنا باشد خط کشی و سهم خواهی صورت بگیرد حتماً ما با یک مجلس بد روبرو خواهیم شد، مجلسی که محصول سهم خواهی باشد شرکت تعاونی و سهامی است و شرکت سهامی هم برازنده مجلس شورای اسلامی که مجموعه فضایل را باید نمایندگی کند نخواهد بود.

مشروح گفتگوی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی با خبرگزاری مهر به شرح زیر است:

آقای صفار! به عنوان اولین سوال؛ شما اصولگرای سنتی هستید یا اصولگرای مدرن؟

قبل از هرچیز باید سئوال کرد این تقسیم بندی از کجا آمده است. اصولگرایی سنتی و مدرن از کجا جعل شده است. بنده اعتقادی به این تعابیر به این معنا ندارم. البته در کلام یکی از عزیزانی که تعریضی داشت به بحث بنده اشاره‌ای به این موضوع شده بود. من خودم را منصرف از این ماجرا دانستم و دلیلی نمی‌دیدم که پاسخگوی آن سخنان باشم. اما من به یک چیزی معتقدم و آن این است که اصولگرایی دوران تطور تاریخی دارد که اگر این دوره تاریخی را درست نبینیم ممکن است در قضاوت‌هایمان در این خصوص به اشتباه بیافتیم.

اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 جریان اصولگرایی با این مضمون امروزی متولد شد پیش از آن تعبیر اصولگرایی به کار برده نمی‌شد مگر به صورت کلی، نه برای اطلاق به یک جریان فکری - سیاسی بلکه به صورت کلی استفاده می‌شد. اصولگرایی به معنای گرایش بر وفق اصول و مبانی است که در کلام امام و رهبری نیز بر این واژه‌ها تاکید شده است.

رمز موفقت اصولگرایی عبور از سنت‌های پیشین اصولگرایانه به سنت‌های نوین بوده است

این تابلو آن زمانی که تبدیل به یک علامت هویت بخش برای یک جریان فکری می‌شود از آن زمان تولد اصولگرایی با تعبیر جدید را شاهد هستیم. معتقدم اگر اصولگرایی را متکی بر یک سابقه طولانی بدانیم حتی اسم آن نیز در فضای سیاسی به کار نمی‌رفته است ولی مضامین مشابهی داشته است. این تابلو جدید که از آن حرف می‌زنیم دارای سنت‌هایی است که متفاوت از سنت‌های پیشین این جبهه فرهنگی- سیاسی است و ما آن را به عنوان سنت‌های نوین اصولگرایی اطلاق می کنیم.

بنابراین ما به هیچ وجه واژه "مدرن" را به کار نبرده‌ایم چرا که مدرن بار معنوی از مدرنیته دارد و بنده با این مدرنیته مرزبندی جدی دارم اما سنت‌های نوین و نو شونده در جبهه خودی اعتقاد دارم و معتقدم رمز موفقت جبهه بزرگ اصولگرایی در سالهای خیر هم عبور از سنت‌های پیشین اصولگرایانه به سنت‌های نوین اصولگرایانه است.

جنابعالی در سخنانی گفته بودید بازگشت به سنت های جناح راستی اشتباهی بزرگ است لطفا این شاخص ها را تبیین کنید فکر می کنید مهمترین تفاوت جریان اصولگرایی و راست سنتی چیست؟

روش‌ها و سنت‌های مالوف جناح راست ساده انگاری مسایل سیاسی بود و منحصر کردن سیاست ورزی در جریان نخبگی و احزاب و گروه‌هایی که معلوم نیست سهم‌شان در شکل‌دهی به سیاست در اقشار مختلف اجتماعی چقدر باشد.
 
بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است
 
بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است. بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است از زمانی که جریانات وفادار به مبانی انقلاب و تابع ولایت و دارای مرزبندی با دشمنان انقلاب خود را از حصار نگرش های به شدت سیاسی رها کرد و نگاه اجتماعی خود را تقویت کرد توانست به موفقیت‌هایی دست پیدا کند. من مهمترین شاخص این جریان نوین اصولگرایی را در نسبت و مقایسه با وضعیت گذشته در همین قالب شکنی و تقویت نگاه اجتماعی در این جبهه می دانم.
 
 
 
به نظر جنابعالی شاخص های اصولگرایی جدید چیست و چگونه می توان اصولگرایان را با این ویژگی ها شناسایی کرد؟
معتقدم این سنت‌های نوین چنین نیست که در انحصار یک گروه باقی بمانند. این سنت‌ها آمده است و عملاً همان گروه‌های سنتی را هم متاثر کرده است. یعنی الان جریان عمومی اصولگرا به نوعی خود را با سنت‌های نوین اصولگرایانه تعریف می‌کند و رمز سلامت جبهه اصولگرایی در قیاس با جبهه دیگر یعنی اصلح طلبان در همین امر نهفته است که جریان عمومی اصولگرا از یک سری شاخص ها به صورت جمعی دفاع و حمایت می‌کند.
 
یکی از این شاخصها رجوع به مبانی صدر انقلاب است. اگر حرف رجوع را به میان می‌آوریم به این دلیل است که در میانه راه در فواصلی ارزش‌های ابتدایی انقلاب مورد چالش بعضی از عناصر درونی انقلاب قرار گرفت و به آن تعریض شد که آن دوره را به اسم تجدیدنظرطلبی یاد می‌کنیم.
 
کسانی که بر فراز این مسیر طی شده باز هم معتقدند که بازگشت به ارزش‌های صدر انقلاب برای ما واجد توفیقات بزرگی است قاطبه اصولگرایان را تشکیل می دهند.
 
شاخص دیگر از این نگرش اصولگرایانه داشتن مرزبندی با جریانات دیگر است. همچنان که در آیین اعتقادی ما آمده مومنان اگر در میا ن خودشان با هم رئوف و مهربان هستند باید در برابر اغیار موضع شدید داشته باشند.
 
اصولگرایی ناب مستلزم داشتن مرزبندی با اغیار است
 
اصولگرایی ناب مستلزم داشتن مرزبندی با اغیار است. معتقد نیستم باید دامنه اغیار را آنقدر گسترش دهیم که اگر فردی دگراندیشی کرد آن را جزو غیر به حساب بیاید. اتفاقاً بر سر این موضوع می‌توان با برخی چالش کرد. در مجموع با افرادی که چارچوب‌های مبنایی نظام را قبول ندارند ما با آنها مرزبندی داریم.
 
بنابراین به صورت ایجابی می‌توان گفت هر فردی که اصل اسلام و انقلاب را و نظام و اصول اساسی و مبانی ولایت فقیه را پذیرفته باشد از دید ما خودی محسوب می‌شود و هر کس به این چارچوب ها خدشه وارد ‌کند به نوعی خود را به دایره غیرخودی نزدیک می‌کند و طبیعتاً اصولگرایی اقتضا می کند ما این باورهایمان را به صحنه بیاوریم و به آن تجسم ببخشیم.
 
نمی‌شود ما این نگاه را در دلهای‌مان محفوظ نگه داریم اما سیاست ورزی علمی ما خلاف این باشد و این یک حرکت غیراصولگرایانه می‌شود یا زد و بند و جوی معامله کردن پنهانی بر سر مسایلی که آن مسایل ما را از دایره اصولگرایی خارج می‌کند به هر بهانه‌ای باشد حرکت غیراصولگرایانه است و از سنت‌های اصولگرایی خارج است مسئله دیگر نگاه به رهنمودهای رهبری است. در یک دوره‌ای از نگاه بعضی، رهبری یک جایگاه تشریفاتی تلقی شده است. اصولگرایی واقعی به رهبری نگاه تشریفاتی ندارد.
 
اصولگرایی واقعی به رهبری نگاه تشریفاتی ندارد
 
کسانی که معتقدند شان رهبری در حکومت بیشتر شان نظارتی است و نه هدایت و راهبری اینها کسانی هستند که به رهبری تشریفاتی قائل هستند. مثلاً‌‌‌ آقای پسر آقای هاشمی رفسنجانی مصاحبه‌ای در سال 83 با یک روزنامه آمریکایی داشت و در آنجا می‌گوید که اگر پدر من دوباره رئیس جمهور شود با تغییر در قانون اساسی جایگاه رهبری را تشریفاتی نظیر آنچه که ملکه انگلستان دارد خواهد کرد.
 
البته وی می‌گوید که ما می خواهیم در آینده و با سازوکار قانونی این کار را انجام دهیم اما در عمل همان موقع همین اقدام را انجام می‌دادند یعنی روش برخورد جمع قابل توجهی از کارگزاران دولتی در دهه 70 و تا نیمه 80 همین بود که به رهبری تشریفاتی معتقد بودند. از زمان بازخیزش نگرش اصولگرایانه این نگاه غلط نقد شد. که البته این بازخیزش کمی زودتر از دهه 80 بود از وقتی است که رهبری در یک مخاطبه مستقیم با مردم رابطه امام وامت را تقویت کردند. همان رابطه ای که تضمین کننده حکومت اسلامی رابطه امام و امت است.
 
یعنی واسطه‌هایی که صلاحیت و شایستگی نمایندگی کردن در میان رهبری و مردم را ندارند نباید سبب شوند که نظام امت و امامت مختل شود. اگر آن واسطه‌ها شایستگی خود را از دست دادنند یا کارآمدی ندارند امام و امت با همدیگر به صورت مستقیم رابطه‌شان برقرار می‌شود. کما اینکه ما معتقدیم این رابطه از نیمه دهه 70 به صورت جدی‌تر از گذشته شبیه رابطه قوی مردم و امام در دهه 60 برقرار شد و جاهایی هم حتی از آن جلوتر رفت که من به این "رابطه تشکیلاتی میان مردم و رهبری" می‌گویم. همین است که می گویم اصولگرایی به معنای احیای رابطه تشکیلاتی میان امت و رهبری است. برخلاف کسانی که می‌خواستند بعد از رحلت امام به تدریج رهبری را به چارچوب‌های کاملاً محصور ببرند و شان نظارتی به آن ببخشند.  چیزی که آقای منتظری در صحبتی که در سال 76 داشت به آن اشاره کرده بود و گفته بود اگر من جای خاتمی بودم به رهبری می‌گفتم چرا شما در امور کشور دخالت می‌کنید و شما باید نظارت کنید.
 
این نگاه ناسالم و غلط از دیدگاه افرادی با این خصوصیات القا می‌شد و می‌آمد در میان کسانی که انگیزه‌های ضدیت هم نداشتند به دلیل ناتوانی فکری و کم سوادی و غلبه نگاه های کودکانه قدرت خواهی، در ذهن آنها شکل می‌گرفت و کار می‌کرد.
 
در دهه 70 در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دشمنان انقلاب تاکید داشتند رهبری سیاسی به عهده هاشمی است و آیت الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر معنوی معرفی کردند در واقع این همان رفتار منطبق بر آن نگرش نادرست است که رهبری یک جایگاه تشریفاتی باید داشته باشد.
 
 شاید این نگاه متوجه برخی از شخصیت‌های سیاسی و مدیران نظام در آن زمان باشد که چرا این شبهه را مرتفع نکردند و به گونه‌ای واکنش نشان ندادند که به دنیای غرب و دشمنان ما تفهیم کنند که رهبری نظام ما تجزیه شده نیست و ما حاکمیت دوگانه نداریم و چرا با عملکردشان نشان دادند که چندان هم بدشان نمی‌آمد این حاکمیت دو گانه را القا کنند. البته رابطه هاشمی و حضرت آقا به گونه‌ای بود که از نظر عاطفی نه از سوی آقا و نه از سوی آقای هاشمی هیچ وقت به صورت تندی، این اختلاف سلیقه‌ها بروز پیدا نمی‌کرد ولی به عنوان یک واقعیت پنهان نمی‌توان از آن غفلت کرد و آن را نادیده گرفت.
 
تولد اصولگرایی متکی بر ایجاد رابطه مردم و رهبری بود

 در دوره اصلاحات همین طراحی شیطنت آمیز دشمنان برجسته‌تر و مشهورتر آمد و کارساز واقع شد. در دوره اصلاحات رسماً به این رهبری تشریفاتی و رهبری که نباید در امور کشور مداخله‌ای داشته باشد رسمیت بخشیدند و خواستند که در عمل پیاده شود. رهبری متناسب با تقاضای جمع وسیعی از وفاداران به انقلاب وارد رهنمود دادن‌هایی شدند که هر روز این رابطه شکل جدیدتر و تقویت شده تری به خود گرفت. تولد اصولگرایی متکی بر رابطه وثیق بود که میان مردم و رهبری به لحاظ فکری و فرهنگی ایجاد شده بود اینجا اصولگرایی متولد شد.
 
 بعد از روی کار آمدن دولت نهم شش سال است که مهمترین نهادهای اجرایی و تقنینی کشور در اختیار اصولگرایان قرار دارد. اگر بخواهید ارزیابی دقیقی از کارنامه آنها داشته باشید چه نکاتی را مطرح می کنید و چه نقاط مثبت و منفی را برای این جریان ثبت می کنید.
 
معتقدم آن مقدار که در عرصه عمل در این چند سال درگیر بودیم در حوزه نظر خیلی فعال نبودیم. از این جهت می‌توان گفت جایی که بنشینند نظریه پردازی و گفتمان سازی کنند و ادبیات خلق کنند به صورت جدی در جبهه اصولگرایی وجود نداشته است.
 
یک پای جبهه اصولگرایی از حیث گفتمان سازی می‌‌لنگد
 
بنابراین یک پای جبهه اصولگرایی از حیث گفتمان سازی و کار نظری می‌‌لنگد و علت بعضی حرف و حدیث‌هایی که متفاوت از گفتمان  مبنایی جبهه اصولگرا در برخی اوقات زده می‌شود همین است که ما این جبهه را به عنوان یک حزب نمی‌شناسیم که درون حزب بنشینند فعالیت حزبی کنند.
 
جبهه ها اساساً مبتنی بر یک سری اصول مشترک در میان چند گروه، تشکل و گروه سیاسی شکل می‌گیرند. بنابراین از این جهت که انسجام کاملی در این جبهه وجود نداشت ما یک نقص و خسارتی را متحمل شدیم. اما به در عرصه عمل هم باید گفت همان اصولی که به عنوان سنت‌های اصولگرایانه باور داشتیم از سوی برخی از کسانی که خود را اصولگرا می‌دانستند به آن پایبند نبودند یعنی بخشی از آن به عمل نکردن به همان منشور باز می‌گردد. مثلا ً‌در حوادث پس از انتخابات رفتارهایی از برخی از منتسبین به جبهه اصولگرایی سر زد که تناسبی با آن مبانی و منشور ندارد.

این فاصله میان عمل و ادعاست. بخش عمده التزام به شاخص‌های اصولگرایی در حوزه عمل ثابت می‌شود. چه بسا کسانی که شاخصهای اصولگرایی را تشریح و تبیین می‌ کنند حرف آن را می‌زنند اما وقتی می‌خواهند عمل اصولگرایانه انجام دهند رفتار متفاوت از خود نشان می دهند به نظرم باید شاخص‌های کلی را تجزیه کرد تا بتوان به شاخص‌های جزئی‌تری رسید.
 
جریان انحرافی با اصولگرایان هم مرزبندی دارد
 
مثلاً در انتخابات آینده همگان بر نکته بسیار خوبی تکیه می‌کنند که علاوه بر کلیاتی که شاخص نگاه اصولگرایانه ما است ما باید علامت‌های دیگری را نیز از خود نشان دهیم که گواه به روز بودن این نگاه اصولگرایانه است یکی از آن علامت‌ها داشتن مرزبندی جدی و عملی با جریان فتنه است و دیگری داشتن مرزبندی عملی با جریانی است که این روزها موسوم به انحراف است. البته آن جریان انحراف این را قبول ندارد و آنها به این دلیل دارند تدریجاً حساب خود را از اصولگرایی جدا می‌کنند و بارها هم گفته‌اند که منتسبین به رئیس جمهور و جبهه سیاسی وی ربطی به اصولگرایان ندارند و معنایش این است که از یک گروه تازه تاسیس می‌خواهد حرف بزنند که در آن با اصولگرایان هم مرزبندی دارند.
 
با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس نهم قرار داریم عملکرد 4 ساله مجلس هشتم را چگونه می بینید در طول این مدت نقاط ضعف و قوت فراوانی وجود داشته و حتی دیدار اخیر نمایندگان با رهبر معظم انقلاب ایشان به صراحت از عدم تصویب طرح نظارت بر نمایندگان گلایه کردند. مهمترین دلیل این اتفاقات چیست؟
 
به نظرم باید خاطره مجلس ششم در ذهن ما زنده شود تا بدانیم از کجا به این مجلس رسیدیم. مجلسی که در روزهای پایانی خودش جمع قابل توجهی از نمایندگان تحصن کردند و مضمون تحصن آنها هم این بود که در دفاع از کارنامه‌ای اقدام کرده بودند که این کارنامه به وابستگی‌های بیرونی، بی‌اعتنایی به خواسته‌های مردم، آلوده بود.
 
در این مجلس مهمترین مسایل سیاسی شده بود و مسایل معیشتی مردم را کنار گذاشته بود و رسماً می‌گفتند ما ماموریتی برای تعیین تکلیف مسایل معیشتی مردم نداریم و ما از ابتدا که رای گرفتیم قول داده بودیم که کارمان توسعه سیاسی باشد و اصلاحاتی که مد نظر خودمان است، تعقیب کنیم که این اصلاحات در بیشتر موارد با ساختار شکنی به دنبال تغییر در ساختار نظام بود.
 
مردم این مجلس را دیده بودند. مجلسی که غربی‌ها هم گفته بودند اگر اصلاح طلبان در این مجلس حذف شوند رابطه‌مان را با ایران قطع می‌کنیم و لذا تحت حمایت خارجی هم قرار گرفته بودند. این جریان منجر به این شد تا مردم به جماعتی اعتماد کنند که این خصوصیت را ندارند. یعنی دغدغه مسایل معیشتی مردم را دارند و وفادار به ارزش‌های اصلی انقلاب و نظام هستند و به عنوان یک مومن وفادار به نظام مرزبندی با دشمنان را از خودشان می‌دهند. اینجا و در این نقطه مجلس هفتم بر بستر نگاه مردم گرایانه متولد شد. مردم در امتداد آن مجلس هشتم را با همان نگاه انتخاب کردند و شاکله مجلس هشتم تفاوت مبنایی از نظر آرایش سیاسی با مجلس هفتم نداشت اگرچه به لحاظ واقعی کسانی ممکن است از خود علامت‌های سیاسی یک اصولگرا را نشان دهند اما در عمل واقعاً اصولگرایانه عمل نکنند حق مردم است هنگامی که در پایان یک دوره نمایندگان منتخب خود را ارزیابی می‌کنند اگر آنها را بر وفق خواسته‌های خود ندیدند آنه را طرد کنند.
 
دو سوم نمایندگان مجلس هشتم حذف می شوند
 
البته لیست انتخاباتی مجالس گذشته کشورمان گواهی می‌دهد که مردم اغلب بخش وسیعی از نمایندگان دوره موجود را انتخاب نمی‌کنند.غالباً تا دو سوم از نمایندگان در هر دوره حذف می‌شوند و یک سوم آنها فقط برای دور بعد باقی می‌مانند اگرچه در کارنامه عملکرد مجلس هفتم نقطه شاخص که موجب شود بخش عمده‌ای از نمایندگان موجود برای دور بعد انتخاب شوند، دیده نمی‌شود و احتمال اینکه بیش از نیمی از نمایندگان موجود در دور بعد توسط حذف شوند زیاد است با این حال به نظر نمی‌رسد شاکله کلی مجلس آینده با مجلس هفتم و هشتم از حیث آرایش نیروهای سیاسی تفاوتی داشته باشد. معتقدم آرایش نیروها در مجلس نهم با غلبه جریانی است که خودش را منتسب به جریان اصولگرایی می‌داند و بقیه جریانات طبعاً‌ در جایگاه بعدی واقع خواهند شد.
 
اصلاح طلبان می توانند در مجلس نهم اقلیتی را شکل دهند
 
اصلاح طلبانی که خود را در چارچوب جریان اصلاح طلبی وفادار به نظام تعریف کرده باشند و در ماجرای فتنه از خود علامت‌هایی ناشی از آلوده شدن به فتنه گران را نشان نداده باشند و نوعی مرزبندی با آنها داشته باشند طبیعتاً می‌توانند اقلیتی را در مجلس آینده به نام اصلاحات تشکیل دهند. ممکن است ضلع سومی هم مجلس آینده داشته باشد تحت عنوان گروه‌های مستقل یا حتی افرادی که در چارچوب مناسبات درونی جریانات انحرافی البته با پنهان کردن چهره واقعی‌شان به اسم عناصر مستقل یا دفاع از رئیس جمهور وارد عرصه انتخابات شوند این طیف بتوانند گروه اقلیتی را در مجلس آینده شکل بدهند. تصور من این است که یک چنین اتفاقی در مجلس نهم اتفاق خواهد افتاد.
 
 
 
به جریان فتنه و عملکرد اصلاح طلبان در این خصوص اشاره کردید. اما به نظر می‌رسد برخی از اصولگرایان هم هنوز هم شاخص مرزبندی با جریان فتنه را نمی‌پذیرند؟

چنین افرادی به همان نسبت که از مرزبندی با جریان فتنه دوری کنند شاخص های اصولگرایی آنان شکل می گیرد. یعنی مرزبندی با جریان فتنه که در طول دوران فتنه و پس از آن رهبری مکرراً درباره این فتنه بزرگ که طراحی دشمن را در کنار خودش داشته است صحبت کردند و مورد توجه مردم و رهبری قرار گرفته و مردم در روزهای 9 دی و 22 بهمن آن سال مرزبندی جدی خودشان را با اهالی فتنه فریاد می‌زدند می‌شود که موضوع فتنه را به عنوان شاخصی که باید تعیین کننده باشد فراموش کند.
 
اصولگرایانی که سکوت اندیشمندانه‌ای در قبال فتنه در پیش گرفتند باید نسبت به اخلاص آنها تردید کرد
 
کسانی که سکوت اندیشمندانه‌ای در قبال قضایای فتنه در پیش گرفتند باید نسبت به معرفت و اخلاص آنها در این ماجرا تردید کرد و به نوعی آنها مومن‌تر از روزگار خودشان نبودند و به همین نسبت اصولگرایی آنها می‌لنگد.
 
نمی‌خواهم بگویم اینها باید خارج از جامعه اصولگرایی تعریف شوند ولی می‌لنگند. به صورت مشخص در مقام عمل موضع‌گیری در برابر جریانات فتنه گر و جریانات انحرافی میزان خلوص جریانات درونی اصولگرایان را محک و عیارسنجی می‌کند. تا جایی که ممکن است فردی با افتخار اعلام کند من به این جامعه تعلق ندارم و کی گفته من اصولگرا هستم. اینجا دیگر دلیلی ندارد ما آنها را در جبهه اصولگرایی جا دهیم. بعضی مطرح کرده بودند در دوره انتخابات مجلس هفتم سه ضلع جبهه سنتی اصولگرا، جبهه تحول خواه و یک ضلع طرفداران دولت بودند الان هم می‌ گویند چرا دو ضلع دیگر هستند و ضلع سوم یعنی دولت نیست. من عرض می‌کنم دولت خودش دیگر نمی‌خواهد در این دایره باشد یعنی تیم منتسب به جریان انحراف اجازه نمی‌دهد دولت در ساز و کار جبهه اصولگرایی حاضر شود.

اما ضلع سوم امروز توسط کسانی نمایندگی می‌شود که به گفتمان پیشین دولت وفادار بودند. اگر جایی آقای رئیس جمهور و دوستان نزدیک ایشان که متاسفانه در حال حاضر نیروهای جریان انحراف هستند اگر از یک جایی حساب خودشان را از تمایلات عمومی جبهه اصولگرا و مردم وفادار به ولایت و رهبری بخواهند جدا کنند روشن است که خود خواسته از این مثلت خارج شدند و از چیز جدیدی صحبت می‌کنند که این جریان انحرافی مرامنامه خود را بارها اعلام کرده است.
 
گاهی اعلام می‌کند یک دوره اسلام گرایی به پایان رسیده است و دوره انسان آغاز شده است. یک بار می‌گوید مدیریت این کارساز نیست و گاهی می‌گویند ما در عصر ظهور هستیم و عصر غیبت تمام شده است و تبعیت از ولی فقیه ضرورتی ندارد.
 
جریان انحرافی به صورت طبیعی خود را از دایره اصولگرایی خارج کرد
 
این نگرش لایه‌های افراطی در جریان انحراف است و در عمل هم کارهایی می‌کند که از مسیر عدالتخواهی و از مبارزه با فساد به فساد گسترده کشیده می‌شود و مطلقاً در مسایل مالی و پولی کارشان به بی بند و باری می‌کشد. آن چیزی که از اعترافات اعضای باند انحرافی محرز شده است همین است که به جای پوشیدن لباس خدمت که در سالهای اول دولت اصولگرا مردم به خوبی طعم آن را چشیدند لباس حاشیه سازی برای حکومت و دولت را به تن می‌کنند و هر روز قائله جدید به پا می‌کنند. بنابراین به صورت طبیعی خودشان را از دایره جریان عمومی اصولگرا خارج می‌ کنند.

خوب با این حساب می‌توان گفت بخشی از حامیان دولت دیر متوجه انحراف شدند و انتقادات نسبت به دولت را دیر شروع کردند؟

معتقدم اولین انتقادها به جریان انحراف که حاشیه دولت و رئیس جمهور است از درون خانواده اصولگرایی درآمده است که جای افتخار دارد. برخلاف جبهه اصلاحات که انحرافات‌ پدیده آمده در آن را پنهان می‌کردند و حاضر نبودند قبول کنند و یا اگر کسی در صحنه حاضر شد در عمل انحراف را تقویت کرد و حتی برخی می‌گفتند چرا تقاضاهای تجدید نظر طلبانه برخی اصلاح طلبان کم است درحالی که در جبهه اصولگرایی هر فردی که از جاده اصولگرایی منحرف شده است توسط یارانش در درون این جبهه مورد انتقاد واقع شده است.
 
بهترین و موثرترین انتقادها را همان وفاداران به دولت داشتند. بالاخره در درون دولت برای ایستادگی در مقابل جریان انحرافی بهای فراوانی پرداخته شد و چندین وزیر قربانی شدند پس نمی‌شود طرفداران گفتمان نوین اصولگرایانه و سوم تیری را متهم به این کرد که شما چشم خود را در مقابل حقایق تلخ بسته بودید و نادیده گرفتید که چنین اتفاقاتی در حال وقوع است.

اگر عده‌ای افراطی هم دفاع می‌کردند و حاضر نبودند زیر بار بروند در حال حاضر هم در این بی‌خبری باقی مانده‌اند. برخی از آنها هم عضو جریان انحراف شده‌اند. به بعضی ها هم انتقاد وارد است که دیر متوجه موضوع شدند. یک ملاحظه هم در میان است که رهبری به دلیل پیوند خوردن میان مصالح عمومی کشور و اراده اجرایی کشور که به دست دولت است و بعضی از اتفاقاتی که رخ داده تاکید می‌کردند که موضوعات فرعی به جای موضوعات اصلی نیاید. کسانی اصرار داشتند موضوع فرعی را موضوع اصلی کشور کنند اما رهبری مخالف بودند و در بعضی نشست‌ها آن را خطاب به کسانی که این اعتراض‌ها را داشتند می‌گفتنند این موضوع انحراف است ولی اندازه‌اش آن قدر نیست که آن را به موضوع اول کشور تبدیل کرد.
 
مثلاً‌ هنگامی که ماجرای فتنه که همه دشمنان دست به دست هم داده بودند و یکپارچه شده بودند مطرح است برجسته کردن موضوع جریان انحرافی خود یک انحراف است و رهبری آن را تقبیح می‌کردند. بعضی از دوستان ما نمی‌توانند بگویند که آن موقع ما نمی‌گفتیم . بله می‌گفتید و رهبری هم رد نمی‌کردند و می‌گفتند در حال حاضر زمان طرح این موضوعات نیست کما اینکه در دوران امام هم بارها شاهد این موضوع بودیم. با وجود اینکه موضوعی را قبول نداشتند ولی منتظر بودند که آن موضوع زمان خود را پیدا کند و در زمان خودش با موضوع مرزبندی مستقیم را مطرح می‌کردند.
 
نهضت آزادی از اوایل انقلاب که حساب خود را از موضوع متن جمهوری اسلامی جدا کرد و حاشیه نشین نظام شد تا سال 67 تعبیری از ناحیه امام مبنی بر این که این گروه غیرقانونی است نبود ولی هنگامی که وزیر کشور در آن دوران طی نامه‌ای به امام(ره) نوشت که نهضت آزادی قصد ورود به انتخابات را دارد امام تعابیر تندی در خصوص این گروه به کار بردند و آن را هم‌پیمان با دشمن نامیدند که نمی‌توانند به عنوان وکیل مردم انتخاب شوند. این فاصله در حقیقت فاصله‌ای برای بارور شدن و پخته شدن مقوله‌ای است تا جامعه نیز بتواند آن را هضم کند.

اما برخی از حامیان دولت دفاع سنگینی می‌کردند و منتقدان اصولگرا را نیز به عدم ولایت پذیری متهم می‌کردند؟

اگر بگوییم ایرادهایی که آنها می گرفتند به رفتارهای غلط جریان دیگر بوده است طبیعتاً کسی که دفاع بی‌منطق انجام می‌داده است زیر سئوال است. اگر آن مخالفتی که از سوی دیگر می‌شده است و انتقاداتی که می‌کردند انتقادشان جنبه شخصی پیدا می‌کرد و نوعی کشمکش با منتخب مردم به دلیل کینه‌ شخصی پیدا می‌کردند خوب حق این بود که این طرف بگوید شما ضعفی را نشان داده‌اید و الان نمی‌توانید مچ این دولت را بگیرید که در میان میدان مشغول انجام وظیفه است.
 
ما هر دو نمونه را داشتیم هم انتقاد به آن سمت وارد است که بی‌سلیقگی در طرح انتقادهای خودش داشته است و از دولتی که در حال تلاش بود بیخودی انتقاد می‌کردند و حتی به قسمت کارهای مثبت دولت نیز انتقاداتی وارد می‌کردند که در آن قسمت می‌توان گفت برخی نق‌های بی‌خاصیت می‌زدند. دفاع‌های طرف دیگر که بی‌چون و چرا از هر چیزی می‌خواستند دفاع کنند هم نادرست بود.
 
در خصوص جریان شناسی که از مجلس نهم کردید علی الظاهر معتقد به حذف جریان انحرافی در انتخابات نیستید؟

اگر کسی رسماً و مشخصاً خود را به جریان انحرافی در اصلاحات و جریانات جدید انحرافات معرفی کند در حذف وی نباید تردید کرد. اما معتقدم چه بسا تعدادی از آنها با پنهان کردن هویت وابستگی به چنان جریانی بتوانند به مجلس راه پیدا کنند.
 
گفتگو از رامین طهماسبی
:
:
:
آخرین اخبار