یک قلب کشیده و وسطش نوشته «منم موهام ریختن، کچلی رو عشق است». جمله ای که یکی از بازدید کنندگان بازارچه کمک به کودکان سرطانی نوشته بود. یادداشت هایی که برای کودکان سرطانی نوشته شده، بیش از همه جذاب به نظر می آمد. باراچه کمک به بیماران سرطانی چهارشنبه و پنج شنبه شب در پارک دولت اهواز برگزار شد که به استقبال مناسبی از سوی مردم مواجه شد.
یکی از غرفه داران، عکسی از کودک بیمار سرطانی را بر روی میز کارش گذاشته. در کنار عکس، خودکاری قرار داده بود. این عکس برای نوشتن نظرات و پیشنهادات بازدید کنندگان بود اما تصویر چنان سرشار از احساس بود که همه فقط احساسات خود را نوشته بودند و گویا با دیدن عکس فراموش می کردند باید نظر یا پیشنهاد بدهند.
پیرزنی که در کنارم بود، یادداشتی می نوشت و زمزمه کرد: «کاش مسئولان اینها را بخوانند». به او گفتم مادر این یادداشت ها برای مسئولان نیست برای موسسه برگزار کننده است. پیرزن جواب داد: «یعنی هیچ مسئولی از اینجا بازدید نمی کنه» و من سکوت کردم.
بازارچه ای با ده ها غرفه که همه غرفه ها در فضای بزرگی به صورت مربع دور هم جمع شده بودند. هر غرفه ای به تنهایی بازارچه ای رنگارنگ بود.
اولین غرفه، مجموعه ای از کتاب هایی با موضوعات متنوع را جلویش پهن کرده بود. اینجا بازار کوچکی از کتاب بود. بالای غرفه نوشته شده که قیمت لبخند یک کودک سرطانی بیشتر از اینهاست. پایین تر هم روی کاغذ های سفید بازدید کنندگان را تشویق به خرید کتاب به نفع کودکان سرطانی می کرد.
کمی جلوتر غرفه ای برای فروش چای بود. چای هایی که برای درمان بسیاری از بیماری ها مفید هستند. همین غرفه چند روز گذشته در نزدیکی سینما هلال جشنواره ای برای کمک به کودکان بی سرپرست اهوازی برگزار کرده بود.
یکی از شلوغ ترین غرفه ها، فروش فلافل بود که شعار تبلیغاتی اش را بزرگ نوشته «فلافل خانگی، عشقی که زندگی می بخشد». فلافل فروش که خنده از لبانش نمی افتاد به همه بازدید کنندگان فلافل رایگان می داد تا همه را ترغیب به خرید کند.
خانمی دیگر در ضلع جنوبی بازارچه برای خود غرفه ای راه انداخته بود و پیراشکی می فروخت. شعار این غرفه مثل بسیاری از شعارهای فروشندگان خیره کننده بود. این خانم نوشته بود «پیراشکی گوشت مامان پز رسید».
این فروشنده خوش برخورد می گوید که خدارو شکر این بازارچه راه افتاد، مدتها دنبال جایی بودم که بشود به کودکان سرطانی کمک کنم.
او که مشغول فروش پیراشکی بود توضیح داد: هم استقبال خوب بود، هم جا و محل برگزاری مناسب. امیدوارم این جشنواره ها مستمر باشد تا بتوانیم کمکی به بیماران نیازمند انجام دهیم.
از ناصریه تا اهواز
اسراء عامری، نوجوانی که پایه ثابت این همایش ها است در کناری ایستاده و نقش مترجم را برای یکی از خریداران بازی می کرد. اسرا گفت: یکی از خریداران عراقی بود که از ناصریه عراق برای درمان قلب به اهواز آمده است.
اسرا توضیح داد، این بازدید کننده عراقی تعداد زیادی جنس خرید و از دیدن چنین برنامه های انسان دوستانه چنان خوشحال شده بود که تا آخر برنامه حضور داشت و خوراکیهای بسیاری خریداری کرد.
بازارچه کمک به کودکان سرطانی، توسط فعالان جوان و نوجوانی راه اندازی شده بود که همگی بدون چشم داشتی تدارکات این جشنواره را چیدند. همه مراحل دریافت مجوز، برنامه های اجرایی و تنظیم و پیگیری ها را همین جوانان فعال انجام دادند.
در حین برگزاری بازارچه هر کدام با شال گردن زردی در گوشه ای ایستاده بودند و خریداران را راهنمایی و با موسسه مشک آشنا می کردند. موسسه مشک تنها موسسه کمک به کودکان سرطانی در اهواز است که در این چند ساله به خوبی توانست خود را به شهروندان اهوازی معرفی کند.
جا می خواهیم
یکی از اعضای هیئت مدیره موسسه مشک نیز در بازارچه حضور داشت. مردی میانسال و خوش برخورد. از وی درباره وضعیت موسسه مشک و بازارچه پرسیدم. دکتر عبدالغنی عامری که عضو هیئت علمی دانشگاه چمران اهواز است در پاسخ گفت: بازارچه خیلی خوب برگزار شده و بازدید نسبتا خوب است.
عامری توضح داد: متاسفانه یکی از مشکلات ما نداشتن جای مناسب است. هم اکنون در دو نقطه از شهر دو دفتر داریم که یکی را رهن کردیم و دیگری را یکی از خیران به طور موقت به ما داد.
عضو هیئت مدیره موسسه کمک به کودکان سرطانی مشک گفت: ارتباط با مسئولان سخت است و انتظار داریم مسئولان استانی از این موسسه مردمی که به خوبی معروف شده حمایت کنند.
عامری اظهار کرد: خوشبختانه در این بازارچه کمیته امدام امام خمینی(ره) و آتش نشانی و نیروی انتظامی ما را یاری کردند و از آنها تشکر می کنیم.
مسئولان برگزاری این جشنواره می گویند که امیدواریم این بازارچه ماهانه به طور مستمر برگزار شود. در این بازارچه وسایل و خوراکی های متنوع از فروش کتاب گرفته تا خوراکی و نوشیدنی های داغ و خنک فروخته می شود. فروشندگان هم سود عایده از بازارچه را صرف موسسه مشک برای کمک به کودکان سرطانی هزینه می کنند.
لحظات پایانی جشنواره است و از شلوغی بازارچه خبری نیست. دوباره عکسی که یادداشت و امضاهای خریداران روی آن نوشته شده بود به خاطرم آمد. ای کاش می شد نسخه ای از این عکس را برای مسئولان استان فرستاد.
گزارش: قاسم منصور آل کثیر