هما ماهوری دانشآموز استثنایی خرمشهری با وجود معلولیت جسمی با همتی بلند و البته تحصیل در مدرسه عادی به همراه معلمان و پرورشدهندگانی صبور و فداکار، نام پرآوازهاش را در کشور طنینانداز کرده است.
دیر زمانی نیست که نام دختر استثنایی خرمشهری در کشور طنین انداخت و همه با هر دیدگاه بر این امر اتفاق نظر داشتند که آنچه در این کودک استثناء است معلولیت جسمی آن نیست همت بلند اوست.
هما هاموری دانشآموز پایه چهارم دبستان پروین اعتصامی خرمشهر پس از نشر گزارش خبری آموزش و پرورش خرمشهر در مدت کوتاهی به چهرهای ملی تبدیل شد و مورد مهر هممیهنان مهربانش قرار گرفت.
خانواده هما با پیگیریهای مجدانه و مراجعات مکرر به مرکز استان توانستند هما را در مدرسهای عادی ثبت نام کنند و همیشه باور داشتند هما با وجود معلولیت جسمی، ذهنی خلاق و گیرا دارد.
هما از روی ویلچر بر زمین نشست و مداد را با پا گرفت و درس خواستن توانستن است را برای همگان دیکته کرد و حال با درمانهای فیزیوتراپی قادر است بر روی دو پا بایستد و گامهای محکم خود را به سوی آینده بردارد.
هما توانست در یک برنامه تلویزیونی عنوان برترین برنامه هفته را از آن خود کند که نقش خانواده و معلمین این دانشآموز در این امر غیرقابل انکار است. در رسانهها از همت بلند هما بسیار سخن گفتند اما آنچه از ظاهر امر بر میآید کم لطفی در مورد یکی از عاملان اصلی موفقیت هما است که همان آموزگاران او هستند که با وجود شرایط خاص هما و ندیدن دورههای مرتبط مجدانه به امر تعلیم و تزکیه این دانشآموز پرداختند.
آموزگاران هما با وجود داشتن مسئولیت نسبت به دیگر دانشآموزان، کلاس خود را با شرایط خاص هما تطبیق دادند و با سختی اما عاشقانه، قدم به قدم، هما را همراهی کردند. در این گزارش سعی شده به گوشهای از تلاشهای این آموزگاران پرداخته شود.
*وضع جسمی هما نسبت به سابق بسیار بهتر شده استبه مدرسه پروین اعتصامی مراجعه کردیم ساختمانی نوساز داشت. در آنجا با خانم یوسفی آموزگار پایه چهارم هما، همسخن شدیم.
یوسفی اظهار کرد: هما دارای معلولیت جسمی است و خانواده او همیشه در کنار هما و کمک حال ما در امر آموزش هستند.
وی خاطرنشان کرد: هما، روان سخن نمیگوید، از نظر هوشی در حد متوسط است اما گیرایی بالایی دارد، با پای چپ مینویسد و به علت قدرت بیان محدودش کمی در فهم منظور و مطالب درسی که سعی در انتقال آنها دارد با مشکل مواجه میشوم.
معلم فعلی هما، وجودش را در مدرسه عادی عامل پیشرفت او خواند و عنوان کرد: بودن هما در مدرسه عادی و دیدن سایر دانشآموزان معمولی باعث تلاش او برای مطابقت با شرایط مدرسه عادی و همسطح شدن با دانشآموزان معمولی است.
وی اذعان کرد: هما به تحصیل و حضور در مدرسه علاقه زیادی دارد و زمانی که بیمار میشود با گریه به خانواده خود اصرار میکند تا او را به مدرسه بیاورند.
یوسفی به نحوه دریافت مطالب درسی توسط هما اشاره کرد و گفت: هما مانند یک دانشآموز عادی در کلاس درس را فرامیگیرد و همزمان با سایر دانشآموزان دیکته مینویسد و عقب نمیماند و با عزم و همتی که از او سراغ دارم و باور خانوادهاش، حتم دارم به مدارج عالی دست خواهد یافت.
وی از بهبود وضع جسمی هما خبر داد و گفت: وضع جسمی هما نسبت به سابق بسیار بهتر شده است و با انجام معالجات فیزیوتراپی اکنون قادر است بر روی دو پای خود بیایستد و راه برود اما هنوز نمیتواند از دستانش استفاده کند برای همین در انجام برخی کارهای شخصی به خانواده خود وابسته است که امیدواریم در آینده به طور کامل درمان یابد.
*برای هما روی زمین موکت پهن میکردیمدر ادامه سراغ آموزگار پایه اول هما را گرفتیم و پای صحبتهای خانم رضایی نشستیم. کسی که در سال دوم حضور هما در مدرسه با تلاشی ستودنی و با وجود شرایط خاصی که در آن زمان با آن روبرو بوده با جدیت کمر به آموزش هما بست.
معصومه رضایی به خاطرات سالی که به عنوان معلم هما مشغول به کار بود اشاره کرد و اظهار داشت: هما یکسال قبل نیز دانشآموز پایه اول بوده اما چون دوره پیش دبستانی را نگذرانده بود آن سال برایش حکم دوره پیش دبستانی را داشت.
وی ادامه داد: زمانی که معلم هما شدم به خاطر حساسیتی که از خانوادهاش در امر آموزش او سراغ داشتم از پذیرش این مسئولیت واهمه داشتم.
این آموزگار پایه اول تصریح کرد: من در آن زمان کودکم شیرخوار بود و مشکلات مخصوص نگهداری شیرخوار را نیز داشتم به همین دلیل حتی فکر انتقال به مدرسه دیگر را هم کردم اما وجدانم اجازه نداد، هما را مانند دختر خودم دوست داشتم و در طول سالی که آموزگارش بودم سعی کردم برای او کم نگذارم.
رضایی به وضع بدنی آن زمان هما اشاره کرد و گفت: وضع بدنی هما در آن زمان به کرات بدتر از الان بوده است و با ویلچر جابجا میشد و گاهی قدرت کنترل عضلات ارادی بدنش را نداشت.
وی در ادامه عنوان کرد: برای هما روی زمین موکت پهن میکردیم کفشهایش را در میآوردیم و مداد را میان انگشتان پاهایش قرار میدادیم و برخی از کارهای شخصی او را نیز من و سایر همکلاسیهایش انجام میدادیم اما نقش خانواده او در این میان غیرقابل انکار بود.
آموزگار پایه اول هما از نحوه تعامل خود با هما گفت و اظهار داشت: من برای آموزش هما همه سعی خود را میکردم، شیوه آموزشیام همراه با شعر و آواز بود زیرا هما از شعر خوشش میآمد و بیشتر متوجه مطالب میشد.
وی ادامه داد: برای گرفتن املا کنار او مینشستم و به خاطر معلولیتی که داشت گاهی بدنش به یک سمت متمایل میشد، در آن زمان سعی میکردم مکان ایستادنم را با زاویه دید هما هماهنگ کنم و از دانش آموزان قوی نیز میخواستم به او در دروس کمک کنند.
وی توضیح داد: همت هما زیاد بود، دوست داشت تلاش کند و من هم از او میخواستم کارهای شخصیش را به تنهایی انجام دهد.
رضایی بیان کرد: من سعی داشتم اتکا به نفس و اراده داشتن را به هما یاد دهم و در همین راستا از هما به خاطر شرایط خواصش انتظار زیادی در فراگیری دروس نداشتم.
وی اذعان داشت: در زمان تدریس من هیچ گونه تمهیداتی برای سهولت آموزش هما اتخاذ نشد، حتی به طور اتفاقی از وجود هما در مدرسه مطلع شدند اما این اواخر اداره بهزیستی برای او صندلی ویژهای ساخته است.
رضایی در پایان گفت: من هر چه کردم برای خدا بوده است اما بعد از اطلاع از وجود هما به طور لفظی و با رد کردن تشویقی از ما تقدیر به عمل آمد.
*به هما یاد دادیم از انگشت پاهایش استفاده کند
از آنجا که نخستین بارقههای امید به توانستن را اولین آموزگار هما روشن کرده و نقشش بسیار پررنگ است برای دیدنش به مدرسه شهید جعفری در گوشه دیگر از خرمشهر رفتیم. دبستانی قدیمی با حیاطی بزرگ و کلاسهای کوچک گرداگردش. با اولین معلم هما روبه رو شدم. زنی بسیار خوشرو و متواضع؛ و رفتارش با شاگردها سراسر مهر و عطوفت بود.
فاطمه عطرفه از سالی که آموزگار هما بود گفت و اظهار کرد: من آموزگار خواهر هما بودم برای همین مادر هما اصرار داشت من مسئولیت آموزشها را قبول کنم.
وی بیان کرد: من آموزشهای ویژه کودکان استثنایی را ندیده بودم و نمیدانستم چگونه باید با او تعامل داشته باشم.
وی ادامه داد: هما در آن زمان قادر به استفاده از نیمکت مدرسه نبود، برایش روی زمین پتو پهن میکردیم و او را از روی ویلچر بر پتو میگذاشتیم و در فصلهای مختلف پتو را در نقاط مختلف کلاس جابه جا میکردیم.
عطرفه عنوان داشت: تا حدودی کار کردن با هما را یاد گرفته بودم، هر چند تمرکزم را بر سایر دانشآموزان کمتر میکرد اما من و بچههای کلاس با هم سعی میکردیم به کمک همدیگر به هما خواندن و نوشتن یاد دهیم.
وی خاطرنشان کرد: من به او یاد دادم که از انگشتان پاهایش استفاده کند، درست است ابتدای امر برای او سخت و دشوار بود اما کم کم بهتر شد، تکلمش هم نسبت به اول سال بهتر شده بود.
عطرفه در ادامه گفت: من با او مانند سایر دانشآموزان رفتار میکردم، کنارش مینشستم و با شکل و تصویر صامت و مصوت را با او کار میکردم و از او درس میخواستم و چون در تکلم اندکی مشکل داشت طبیعتا کار دشواری بود.
وی بیان کرد: هما روی زمین مینشست و زمستان کف زمین سرد میشد و از نظر بهداشتی مناسب حال او نبود.
معلم توضیح داد: شنیده بودم در مدرسه استثنایی محیط مجهز و بهداشتی برای امثال هما وجود دارد و این مطلب را با مادر هما مطرح کردم تا به خاطر خود هما او را به مدرسه استثنایی منتقل کند که در نهایت او از من به اداره شکایت کرد، به قدری از شنیدن خبر ناراحت شدم که حالم بد شد.
عطرفه تصریح کرد: من هما را مانند دخترم دوست داشتم و این بیانصافی بود که گمان کنند من به خاطر راحتی خود این درخواست را کردهام.
آموزگار پایه اول هما وضع تحصیلی هما را در آن زمان رضایت بخش عنوان کرد و گفت: من از پیشرفت هما راضی بودم، همینکه یاد گرفته بود با مداد بنویسد و با تکلم درس پس دهد وسایل شخصی خود را جابجا کند برای من کلی بود.
وی اظهار داشت: از اینکه شنیدهام هما سلامتی خود را بازیافته و دانشآموز موفقی است بسیار خوشحالم و امیدوارم همانی شود که مادرش آرزو داشت، یک خلبان موفق...
اینها گوشهای از زحمات این انسانهای بزرگ و بیادعاست، آنها که کم کار و خدمت نکردند، آن بخشندگان محبتی که هما را چون کودک خود دوست داشتند و چون مادری، تر و خشکش کردند. کارهایی کردند که شاید در حالت عادی هیچ انسانی دلش به انجام آن رضا ندهد. آنها گفتند همینکه خدایمان شاهد است کافی است. به راستی اگر برای بوسیدن سری تراشیده قامتی خم شد برای تقدیر از این چنین معلمانی چه باید کرد؟ «معلم روزت مبارک»