تاریخ انتشار: ۲۹ تير ۱۳۹۰ - ۰۱:۲۴
کد خبر: ۵۸۸۰
تعداد نظرات: ۲ نظر
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
دو روایت از وفای سگ
محمد قربانی در وبلاگ دیارم نوشت:

روایت اول:
غروب یک روز در نیمه اسفند ماه که چوپان گله را به ده آورد به پدرم گفت : پنج راس از بزهای گله مفقود شده است.آن روز از صبح تا غروب باران میبارید. زمانی که باران میبارد بزها در کوه وبیابان به زیر صخره سنگ یا به غارهای گچی پناه میبرند.برعکس میش ها که در زیر باران تحمل باران و سرما را دارند به قول معروف بزها بد باران و برف و سرما میباشند.چوپان گله پس از صرف شام آن هم با عجله به اتفاق پدرم و من و دو نفر از بستگان در روستا فانوس به دست از راهی که صبح گله به چرا رفته بود در سیاهی شب برای پیدا کردن بزها حرکت کردیم.لازم به یادآوری است همزمان با مفقود شدن بزها سگ گله هم مفقود شده بود چون همراه با گله به روستا باز نگشته بود.به آخرین نقطه چرای آن روز که رسیدیم چوپان گله چندین بار سگ گله را صدا زد.نام سگ گله کوه مار بود.عوعو سگ شنیده نشد.از راه برگشت گله به روستا روانه شدیم.هر کدام از ما پنج نفر با فاصله از هم در کوه٬ دره٬تپه٬صخره و غارها در جستجوی بزها بودیم.ناگاه پدرم ما چهار نفر را صدا زد.وقتی نزد پدر رسیدیم متوجه شدیم بوی امعاء و احشاء حیوان به مشام میرسد.رد بو را گرفتیم به غار گچی رسیدیم.مشاهده کردیم جلوی دهانه غار سگ گله (کوه مار)لت و پار شده ٬سقط کرده و درون غار هر پنج بز طعمه گرگان شده اند.صحنه نشان دهنده آن بود که پس از جا ماندن پنج راس بز از گله ٬سگ گله بزها را به درون غار گچی هدایت و خود جلوی غار حفاظت از بزها را داشته است تا صاحب بزها پیدا شود.در این رهگذر گله گرگی که به اتفاق از آنجا گذر داشتند ابتدا سگ گله را کشته بودند و بعد هم بزها را خورده بودند.

سگ گله در قبال چند نواله و مقداری آب که به آبشخور آن ریخته میشد چنین وفایی داشت به نحوی که جان خود را در راه وفایش گذاشت.

روایت دوم:
پس از تعطیلات مدرسه در تابستان تا شروع کلاسهای درس درمهرماه بنا به اجبار چوپانی گله گوسفندان پدر را به عهده داشتم . درآن روزگار دو سگ گله داشتیم یکی به رنگ سیاه که لاس(ماده) و آن دیگری به رنگ حنایی که سگ نر بود.یک روز که گوسفندان را به چرا برده بودم حدوداً ساعت ده صبح پس از آبخوری گوسفندان از آب جاری چشمه ای در محل چرا٬گوسفندان رمیدند.نشان از گرگی شدن گله بود . ابتدا سگ حنایی پارس کنان در پشت تپه ای ناپدید شد.یکباره گرگی را دیدم که از دره ای به سوی گله می آید. در این موقع با های و هوی من سگ سیاه گرگ را دنبال نمود٬ ولی بعد از چندی سگ سیاه برگشت.هنگام ظهر که نزدیک چشمه گوسفندان در سایه چند درخت کنار در استراحت از گرمای تابستان بودند٬عصر هنگام بعد از شکستن گرما باز گله را از زیر درختها هی کردم.در شمارش از گله متوجه شدم یکی از بره میش ها کم است فهمیدم که طعمه گرگ شده است.غروب که گله را به روستا آوردم موضوع را به پدرم گفتم.آن شب سگ حنایی پیدا نشد.پدرم گفت: فردا به اتفاق ٬همراه گله به محل چرای امروزمیرویم تا شاید اثری از گرگ خور بره را پیدا کنیم.فردا صبح همراه پدر گله را به محل مورد نظر بردم .در همان محدوده ای که روز قبل گرگ را دیده بودم تپه ای بود که دیدم سگ حنایی روی تپه ایستاده و پارس میکند. به طرف سگ حرکت کردیم وقتی به نزدیکی سگ رسیدیم ٬ سگ به طرف منطقه گودی دوید در حالی که به ما هم نگاهی داشت و پارس میکرد با زبان بی زبانی از ما میخواست که دنبالش برویم در میان گودی٬ گودالی با عمق ۲ متری وجود داشت.سگ به کنار گودال که رسید ایستاد و شروع به عوعو کردن درون گودال شد.وقتی به گودال رسیدیم مشاهده کردیم بره درون گودال افتاده است.صحنه نشانگرآن بود که گرگها دو قلاده بوده اند .یکی از گرگها بره ای را ربوده و سگ حنایی در تعقیب گرگ ٬در کنار گودال به هم میرسند . گرگ به ناچار بره را رها مینماید و بره به درون گودال سقوط میکند. سگ حنایی پس ازرهایی بره کنار گودال حفاظت بره را به مدت تقریبی یک شبانه روز به عهده داشته است . پدرم بره را از درون گودال بیرون آورد و با خود به روستا برد تا جای زخم دندان گرگ در زیر گلوی بره را درمان کند.به دلیل اینکه دندان گرگ آسیبی به سرخ نای (مری) بره نرسانیده بود٬ زخم زیر گلو بره پس از چندین روز التیام یافت و بره به گله بازگشت.سگ حنایی در حدود یک شبانه روز گرسنه و تشنه بره ای را حفاظت کرده بود.(بنازم وفای سگ را)

تو ای دوست٬همسایه٬ همکارچه تعبیری در وفای به عهد را داری؟!!




برچسب ها: محمد قربانی ، وفای سگ
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
استاره
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۲۹
1
0
مرا به دوران کودکی ام برد. چه آرامشی و چه صفایی داشت دوران کودکی هم نشین با طبیعت دور از هیاهوها. صدای گوسفندان و باد در دشت گوش هایم را قلقلک می داد و رویاهای کودکی ام پروازم می داد بر آن بستر سبز. یادش بخیر. یادش بخیر
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۰۵
0
0
سگی رالقمه ای هرگز فراموش
نگردد گرزنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر چیز آید با تو در جنگ
:
:
:
آخرین اخبار