تیم صنعت نفت آبادان، روز یکشنبه در حالی مقابل دیدگان هواداران خود از فولاد یزد شکست خورد که ضمن بر باد دادن امیدهای این خیل عظیم و عاشق فوتبال، ضربه سنگینی به پیکره اعتبار یک باشگاه پر قدمت وارد کرد.
تیمی که باز هم با سر و صدای زیاد در اوایل فصل بسته شد، به گواه کارشناسان و نزدیکان، تمام بازیکنان با نظر شخص سرمربی این تیم گزینش و انتخاب شدند، حاکی از آن بود که این مربی فصل پر فراز و نشیبی را در پیش روی خواهد داشت.
فصل فوتبالی آغاز شد، صنعت نفت در هر مسابقه خود ضعیف تر از قبل ظاهر شد تا قرعه به جام حذفی افتاد و انگیزه بازیکنان باعث یک پیروزی بزرگ در برابر تیمی بزرگتر در آبادان شد.
تیمی که هفتههای ناکامی را در لیگ دسته اول پشت سر گذاشته بود، برای جبران مافات در جام حذفی محکم ظاهر شد و دو تیم لیگ برتری سپاهان و گسترش فولاد تبریز را از پیش روی برداشت.
همزمان روزهای طلایی زردپوشان در لیگ دسته اول نیز فرا رسید و این تیم روی نوار پیروزی افتاد تا جایی که همسایه صدر نشین لیگ دسته اول نیز شد، اما دیری نپایید که هلهله آبادانیها فروکش کرد، و تصمیمات غیر فنی کادر فنی و مشخصا سرمربی به اصطلاح بومی این تیم، سرانجام عرصه را بر این تیم تنگ کرد و راه رسیدن به لیگ برتر روز به روز سختتر شد تا جایی که امروز باید به ناکامی تیمهای مدعی امید داشت که لاجرم این خیال نیز باطل است.
نفت آبادان در این فصل برای چندمین بار از یک سوراخ گزیده شد و باز هم قربانی مردی شد که هرگاه به آبادان آمد چمدان حاشیهها را با خود به همراه داشت، مردی که نام آبادان را یدک میکشد ولی هیچگاه دلش با آبادان نبوده و در این میان، همه را فدای اشتباهات خود کرد.
قربانیان اشتباهات "ابو" در آبادان کم نیستند که هم اکنون زانوی غم بغل گرفته و در حسرت روزهای از دست رفته نگاهی به پشت سر میاندازند و مقصر را در ذهن خود جویا هستند.
هواداران دو آتشه صنعت نفت در روزی که بیانگیزگی مفرط را در ساقهای بازیکنان مشهود دیدند، امیدهای خود را برای رسیدن به جایگاه واقعی صنعت نفت بر باد دیدند و آنان بیشک بزرگترین و غریبترین قربانیان این واقعه تلخ هستند که هیچگاه فریاد بیصدایشان را کسی نشنید.
اهل قلم آبادان، که در تمام فصل سکوت کرده و به بهانه حمایت از این تیم، چشم بر کاستیها بستند و لب نگشودند تا در آرامش تمام نفت آبادان به لیگ برتر صعود کند نیز در بین فدا شدند و حال در اندیشهاند که چه بیتدبیرانه قلمها را بر زمین گذاشتند.
و اما آخرین قربانی باشگاه صنعت نفت بود، که یک فصل فوتبالی تمام، با تمام مشکلات مالی و اختلافات مدیریتی، تمام امکانات خود را صرف تیمی کرد که ساقهای آن با اسکناس تغذیه میشد، تیمی که روزی به بهانه نبود همین اسکناس تمرین نمی کرد و روزی به بهانه ایرانی بودن مارک آبمیوهاش قهر میکرد.
یک مرد، در یک فصل این همه قربانی روی دست این شهر گذاشت و دیگر سکوت صلاح نیست و باید گفت که اگر آبادان نخواهد تو آبادانی باشی، چه کسی را باید دید و از کدامین کس باید چاره جست، آقای به ظاهر آبادانی، تو در کدامین محفل از شهر خود دفاع کردی که حال داعیه حق خود را داری؟
آقای به ظاهر آبادانی، مگر نه اینکه هر بار با ورود خود رفیق نیمه راه بودی و در تمام بازگشتهای خود به این شهر، وقت خود را صرف خرید ماهی کردی و برگشتی به همان بهشت برین خود؟ مگر نه اینکه سال گذشته در سفر با تیم کرمانی، عنوان کردی که اگر راننده تاکسی شوم به آبادان نخواهم بازگشت، باز هم مردم آبادان حرفهای تو را به باد فراموشی سپرده برای موفقیت تیمشان از تو حمایت کردند، حال چه حقی را از این شهر طلب میکنی تو که دینی به تن زخمی این بیقوله فراموش شده ادا نکردی.
شاید این بار آمدی تا آخرین ضربه را محکمتر بزنی بلکه انتقام خود را از مردمان کوفه "مردم آبادان" بگیری، شاید این بار آمدی تا بهانهات را برای هرگز بازنگشتن به آبادان مهیا کنی، حال تمام مقدمات تو برای همیشه رفتن مهیا شده، پس اگر لطفی کنی ترک دیار کنی ما را با زخمهای عمیق خود تنها بگذاری، بدون هیچ چشمداشتی باز هم از تو تشکر خواهیم کرد.
امیدها که نا امید شد، شمهای از فوتبال آبادان هم که باقی نماند، بیتالمال این مردم بیمال هم که بر باد رفت، و لذت فوتبالی که از این مردم گرفتی، شما حق خود را گرفتی و میتوان راه را کج کنی و در بهشت ساختگیات سکنی گزینی که همه جای این جهان به مرتب زیباتر و خوش آب و هواتر از شهر تو است.
راستی، صبر کن، حال که میروی دوستان خود را هم با هم ببر، همان ها که میگفتند مردم آبادان افتخار کنند که ما برای آنها بازی می کنیم، همانها هیچ تیمی آنها را نخواست، ولی آبادان آنها را با آغوش باز پذیرفت، همانها که پس از دو سال مربیگری دوباره بازیکن شدند و به عضویت صنعت نفت آبادان در آمدند.
باید تاسف خورد به حال شهری که جوانان خود را یکییکی قربانی کرد، تا چنین کسانی برای این فوتبال شاخ شوند و بوق در کرانا کنند که آری مردم آبادان باید افتخار کنند که ما برای آنها بازی میکنیم.
قاسمپور، بزن، ضربههای تو تمامی ندارد که هر چه زدی هنوز آنچنان که باید درد ندارد، بزن آخرین ضربه را که کاریترین ضربه لقب گیرد، بزن که غیر از این هم از تو انتظار نمیرود.
چه میشه کرد که حجب و حیای این مردم اجازه داد که تو و امثال تو پا بگیرید و برانید بر این مردم آن چرا که باید برانید و میتازید آنچنان که باید بتازید.
به داد دل این مردم برسید، که داغشان سوزاند این خرمن بر خاکستر نشسته را، غم این مردم از دست رفتن در دسترسها نیست، غم این مردم تکرار مکرراتی است که سال آینده و سالهای آینده هم همین موقع، همینجا حسرت لحظههای از دست رفته را خواهند خورد.
علی دایلی