*شما فوتبالتان را از فتح تهران شروع کردید و در پاس آن را ادامه دادید. چه شد که از فتح راهی پاس شدید؟
بعد از اینکه از فتح تهران جدا شدم درست زمانی بود که باید راهی سربازی میشدم و بعد از صحبتی که با آقای حسین فرکی در این باره کردم او مرا به سعید پرورش که از پاسیهای قدیم بود معرفی کرد. اینطور شد که من به تیم پاس رفتم و فوتبالم را در امیدهای این تیم ادامه دادم و سپس راهی تیم بزرگسالان پاس شدم.
*صحبت از پاس شد. داستان هبه کردن تیم پاس به استان همدان به نوعی هم به نابودی این تیم منجر شد و هم به ضربه خوردن فوتبال تهران.
به نظر من هر شهری برای خودش ویژگی دارد. به طور مثال شمال ایران درخت دارد اما در کویر درخت پیدا نمیشود. آیا ما باید درختهای شمال را بکنیم و در کویر بکاریم؟! اینگونه نمیشود! بله، تمام شهرهای ایران باید مدرسه و بیمارستان داشته باشند چرا که همه یکسان هستیم یا مثلا گنبد کاووس دارای سوارکاران خوبی است. آیا باید سوارکاران این شهر را به شهرهای بیسوارکار بدهیم؟! اگر قرار است به شهری امکانات بدهیم باید زیرساختهای آن را هم فراهم کنیم. الان همدان تیمی به نام الوند دارد. اما میبینیم که پاس در حال سقوط به دسته پایینتر است چرا که مردم همدان این تیم را دوست ندارند چون پاس را برای خودشان نمیدانند. من مخالف این نیستم که همدان تیم داشته باشد حتی سیستان و بلوچستان هم باید تیم داشته باشد اما خودشان باید تلاش کنند. پاس تهران بر اثر تصمیم غیرکارشناسی نه تنها باعث ضربه خوردن فوتبال تهران شد بلکه به فوتبال ایران هم ضربه زد. به نظر من به فوتبال خیانت شد. متأسفانه این تیم را از بین بردیم. وقتی این انتقال انجام شد به نظرم بزرگترین خیانت و جنایت به فوتبال ایران شد.
*شما به عنوان یک پاسی چرا با سایر همباشگاهیهایتان برای جلوگیری از نابودی فوتبال پاس تلاش نکردید؟
متأسفانه وضعیت برعکس است. چرا که به جای اینکه مسئولین از گوناگونی تیم جلوگیری کنند اما خودشان این کار را انجام دادند. شعار ما این است که نباید به هیچ کشوری تجاوز کنیم. شهدا رفتند شهید شدند که از ایران دفاع کنند و این شعار ما بود. اما وقتی که ما میرویم تیم را به نام شهدای همدان به آنها هدیه میدهیم آیا این کار ما تجاوز نیست؟! چرا که تیم و باشگاه را نابود کردند. این تیم برای نیروی انتظامی بود و باید تفکر ورزشی بر این نیرو حاکم باشد تا دوباره این تیم زنده شود. البته ما تیمهای دیگری هم مثل بانک ملی، آرارات، وحدت و ... هم داشتیم که به این روز افتادهاند. این تیمها بازیکنساز بودند. باید دوباره روی این تیمها سرمایهگذاری کرد.
*به بازیهای آسیایی بانکوک در سال 1998 برسیم! شما مهاجم تیم ملی فوتبالی شدید که چند ماه قبلش از جام جهانی برگشته بود و در بانکوک با تغییرات زیادی مواجه شد و شما در اولین بازی ملی 2 گل برای تیم ملی در بازی با قزاقستان به ثمر رساندید.
آن زمان در پاس بازی میکردم. در همان تیم پاس رقابت زیادی بین مهاجمان وجود داشت. علی موسوی، محسن گروسی، هاشم حیدری، کورش برمک، من و ... آن زمان در پاس بازی میکردیم و آنقدر مهاجم داشتیم که نمیدانستیم چه کسی بازی کند. رقابت سنگینی در این تیم داشتیم و من هم خیلی خوب و پر انرژی تمرین میکردم. در پاس موقعیت خوب گیرم آمد و سپس به تیم ملی دعوت شدم. در تیم ملی هم خیلی خوب تمرین میکردم و آقایان پورحیدری و فرکی از من راضی بودند. بدون بازی تدارکاتی در اولین بازی ملیام دو گل زدم و سپس به عمان هم گل زدم. اما فکر میکنم اشتباه من هم همین بود که گل زدم چرا که بعد از آن دیگر مرا بازی ندادند.به نظر من اگر میگذاشتند در آن تورنمنت بیشتر بازی کنم میتوانستم مثمرثمرتر باشم.
*چه کسی نگذاشت که شما بازی کنید؟
من نمیدانم. وقتی یک مهاجم در دو بازی 3 گل میزند،دیگر باید چه کار کند که در تیم قرار بگیرد؟! من دنداندردی گرفتم و همان دنداندرد بهانهای شد تا مرا تا آخر بازیها بیرون بگذارند اما خدا را شکر اتفاقی که باید میافتاد افتاد و هامبورگ مرا خواست و راهی این تیم شدم.
*شما جزو معدود بازیکنانی بودید که بدون حضور در پرسپولیس یا استقلال راهی اروپا شدید.
زمانی بود که پاس هماهنگیهایی با مدیر برنامه داشت تا راهی هامبورگ شوم چرا که این تیم بازیکنانی که میخواست نتوانسته بود جذب کند و علاقه داشتند یک مهاجم در تیم خودشان داشته باشند. اما پیششرط آنها این بود که من چند جلسه به تمرینات این تیم بروم و من را از نزدیک در تمرینات ببینند. باشگاه پاس اما با این موضوع مخالفت کرد و آقای کریم ملاحی مدیرعامل وقت تیم پاس گفت که اگر هاشمیان را میخواهند باید بدون تست من را جذب کنند. اما من به ایشان اصرار کردم که میروم تست میدهم و اصلا نگران نیستم. بعد از سه جلسه تمرین فرانک پاگلزدورف سرمربی وقت تیم هامبورگ به من گفت که بیشتر نمیخواهد تمرین کنی تو قبول شدی. من قرارداد بستم و از سال 1999-2000 به هامبورگ رفتم.
*شما به همراه علی دایی و علی کریمی به افتخار بزرگی دست پیدا کردید و آن هم قهرمانی بوندسلیگا با تیم بایرنمونیخ.
البته قبل از آن من به افتخار دیگری هم دست پیدا کردم و آن هم حضور در جام یوفا بود. حضور در تیم بایرنمونیخ کار سادهای نیست. حتی بازیکنان آلمانی هم آرزوی حضور در این تیم را دارند. بازیکنان این تیم همیشه زیر فشار هستند اما متأسفانه شانس زیادی در این تیم به من داده نشد. هیتسفلد من را برای بایرنمونیخ میخواست اما متأسفانه نتوانستم در این تیم زیاد بازی کنم. اما حضور در بایرنمونیخ و حضور در بین بازیکنان این تیم و دو بازی مقابل آژاکس و یوونتوس در لیگ قهرمانان اروپا جزء افتخارات من در این تیم است. همه اینها برای من تجربه شد و خوشحالم که در کارنامه من حضور در بایرنمونیخ قرار دارد.
*شما آمار فوقالعاده گلزنی هم در بوخوم داشتید و در یک فصل برای این تیم 16 گل زدید.
سال قبلش هم من در لیگ یک آلمان برای بوخوم 10 گل زده بودم. 16 گلی که زدم بدون پنالتی بود. روی ماکای 21 گل زد که 5 گل آن پنالتی بود. اما امسال حتی یک پنالتی هم به وجود نیامد. چون قرار بود من پنالتیهای بوخوم را بزنم آن سال آیلتون با 28 گل آقای گل بوندسلیگا شد. وردربرمن آن سال خط آتش خیلی قوی داشت.
*زمانی که شما در هامبورگ بازی میکردید رسول خطیبی و مهدی مهدویکیا هم حضور داشتند. قبول دارید که آن سالها، سالهای اوج فوتبال ایران بود؟
من هم قبول دارم که سالهای اوج فوتبال ایران بود. چرا که بعد از جام جهانی 1998 فرانسه دریچهای به سوی فوتبال اروپا برای بازیکنان ایرانی باز شد چون تا پیش از آن بازیکنان ایرانی در تیمهای حوزه خلیج فارس بازی میکردند اما بعد از جام جهانی بازیکنان ایرانی توانستند راهی اروپا شوند. آن زمان نسل ما نسل خوبی بود چرا که بازیکنان زیادی تولید میشد و در پستها ترافیک بازیکن وجود داشت اما متأسفانه بعدها متوقف شد.
*چرا بازیکنسازی در فوتبال ایران متوقف شد؟
به نظر من یکی از دلایل این موضوع این است که باشگاههای بازیکنساز از بین رفتهاند و دیگر بازیکنسازی در فوتبال وجود ندارد. یکی دیگر هم تغییر نسل فوتبال ایران است. الان تغییر نسل رخ داده و باید این موضوع را قبول کرد. نوع تفریح جوانان فرق کرده است. نسل جدید در کل دنیا تنبلتر شده است و این شاید باعث شده که افرادی که به سمت فوتبال سوق پیدا میکنند کم شدهاند. ما در فوتبال پایه هم خوب کار نکردیم و این موضوع الان به خوبی نمایان شده است. به نظر من کار اصولی پایهای انجام نشده است و ما نه فقط بازیکنسازی نکردهایم بلکه مربیسازی هم نکردهایم. باید مدیران وارد را به فوتبال وارد کنیم تا مربیان و بازیکنان خوب ساخته شود. به نظر من فوتبال ایران آنقدر پتانسیل دارد که حتی با برنامهریزی نسبتا مناسب هم بتوانیم در آسیا حرف اول را بزنیم اما اگر بخواهیم همین روند را حفظ کنیم کارمان سختتر از این میشود. تیمهایی که ما پیش از این خیلی راحت آنها را شکست میدادیم این روزها برای بردن ما وارد زمین میشوند. کشورهای دیگر هم مشغول کار هستند.
*تیم ملی فوتبال در آستانه حضور در جام جهانی است. ارزیابی شما از این تیم در حال حاضر چیست؟
من امیدوارم که این بازیکنان بتوانند فوتبال آبرومندی را انجام دهند. به نظر من ما بازیکنان خوب و جوانی هم داریم که استعداد خوبی دارند اما نباید روی آنها فشار بگذاریم که حتما به دور دوم صعود کنند. واقعیت فوتبال ما همین است که به جام جهانی صعود کردیم و نباید بیشتر از آن انتظار داشته باشیم. اما به نظر من در سالهای 2002 و 2010 تیم فوتبال ما برای حضور در جام جهانی قویتر بود. اما امسال به نظرم با پتانسیلی که داشتیم نتایج خوبی را گرفتیم.
*به نظر شما تیم ملی فوتبال 2006 تیم بهتری بود یا تیم 2014؟
به نظر من نمیشود در فوتبال هیچ زمانی را با زمان دیگری مقایسه کرد. پله در زمان خودش اعجوبهای بود اما شاید اگر الان فوتبال بازی میکرد بازیاش به چشم نمیآمد با این همه من فکر میکنم به دلیل حضور بازیکنان باتجربه و لژیونرهای زیاد تیم ملی 2006 از این تیم بهتر و قویتر بود.
*نزدیک سه هفته پیش بهترین بازیکن جهان انتخاب شد و کریس رونالدو پس از 4 سال عنوان بهترین بازیکن جهان را کسب کرد. شما فکر میکنید امسال مسی شایسته این عنوان بود یا رونالدو و یا فرانک ریبری؟
به نظر من حق ریبری بود چرا که او نه تنها در قهرمانی بایرنمونیخ در بوندسلیگا نقش داشت بلکه در قهرمانی اروپا نقش داشت و بهترین بازیکن بازی سوپرجام بین بایرنمونیخ و چلسی او شد همراه با بایرنمونیخ قهرمان جام باشگاههای جهان شد و حتی در تیم ملی فرانسه هم عملکرد خیلی خوبی داشت. به نظرم تمام شاخصههایی که یک بازیکن باید داشته باشد ریبری داشت اما شاید چون چند سال به رونالدو جایزه داده نشده بود خواستند از دل او دربیاورند و این جایزه را به او دادند. رونالدو بازیکن خوبی است اما فکر میکنم نقش ریبری در افتخارات بایرنمونیخ بیشتر بود.
*خیلیها میگویند کریستیانو رونالدو کاملترین بازیکن تاریخ فوتبال است. شما این موضوع را قبول دارید؟
رونالدو بازیکن خوبی است اما من مارادونا را بهترین بازیکن تاریخ میدانم چرا که به او تعصب دارم! کارهایی که مارادونا در فوتبال کرد بیسابقه بود. او یکتنه در جام جهانی 1986 آرژانتین را قهرمان جام جهانی کرد و در جام جهانی 1990 با آن وضعیت اضافهوزنش آرژانتین را تا فینال برد و فقط با یک پنالتی بازی را باختند. تیم کوچک ناپل را قهرمان لیگ ایتالیا کرد و به نظرم او کاملترین بازیکن تاریخ فوتبال است.
*مارادونا از خصایص اخلاقی عجیبی هم بهره میبرد! بلاژویچ سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال میگفت که فوتبال ورزش دیوانههاست و بازیکنانی با خصوصیات مارادونا محبوبترین هستند.
بلاژویچ چون خودش هم «شر» بود اینطور بازیکنان را دوست داشت!
*تیم ملی فوتبال ایران در زمان بلاژویچ تیم پرحاشیهای بود. از آن تیم هم صحبت کنید.
من زیاد با بلاژویچ کار نکردم. من عادت ندارم پشت سر مربی صحبت کنم. او مربی معروفی است اما او خوب فوتبال ایران را شناخته بود. نه تنها فوتبال ایران بلکه هواداران و خبرنگاران ایرانی را هم خوب شناخته بود. میدانست که چه بگوید و چه کار کند که مردم خوششان بیاید. او یک شومن خوب بود. من بعد از یکی دو بازی که بلاژویچ آمد از تیم ملی خداحافظی کردم و رفتم و اگر یادتان باشد خداحافظی من از همان جا آغاز شد.
*زمانی که شما از تیم ملی فوتبال رفتید خیلیها تلاش کردند که شما به تیم ملی بازگردید. اما در این میان سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور وقت کشورمان بدون ذکر نام از شما در مصاحبهای عنوان کرد که برای حضور در تیم ملی نباید منت یک بازیکن را کشید اما شما هیچ گاه در این مورد صحبتی نکردید.
متأسفانه در آن زمان صدای من نسبت به افراد دیگر خیلی کوچک و کمتر بود اما واقعیت این نبود که من دوست نداشتم برای تیم ملی بازی کنم. واقعیت این بود که من از سال 1998 که به تیم ملی دعوت شدم تا روزی که از تیم ملی خداحافظی کردم اتفاقات تلخی برای من افتاد. این مسائل من را دلزده کرد. نه از تیم ملی یا فوتبال بلکه از افرادی که در آن تیم نقش داشتند. من احساس کردم که باید از تیم ملی خداحافظی کنم و تصمیمم 100 درصد درست بود. اگر به تیم ملی میآمدم و در تیم ادامه میدادم فوتبال باشگاهی من در اروپا نابود میشد. من بهترین تصمیم را گرفتم چون دیدم نمیتوانم به تیم ملی کمک کنم چرا که از من استفاده نمیشد. اگر من در آلمان 16 گل زدم میگفتند بازیکن ایرانی بوخوم 16 گل زده پس حضور من در آلمان هم برای ایران خیلی خوب بود. من نمیخواهم موضوعات را خیلی باز کنم اما یکی از دلایلی که باعث شد من به فیفا نامه دهم و از تیم ملی خداحافظی کنم یک دلیلش همین بود که فدراسیون ایران برای بازی با نیوزیلند یا اسلواکی از من دعوت کرد که من برای بازی در این تیم حاضر شوم اما من به آقای دانشور زنگ زدم و گفتم که به تیم ملی نمیآیم و من را دعوت نکنید که او گفت مسئلهای نیست. به مدیر باشگاهمان گفتم و او گفت که این موضوع را کتبی کن. بعد از 40 یا 50 روز بود که مدیر باشگاه من را صدا کرد و گفت فدراسیون فوتبال ایران از تو شکایت کرده است! آنها به من قول داده بودند که مسئلهای پیش نیاید اما آنها از من شکایت کردند و آقای دانشور هم زیر آن را امضا کرده بود که بعدها به من گفت که مُهرم را دزدیده بودند اما من امضای او را هنوز زیر پای آن برگه در خانه دارم. بوخوم هم به من گفت که اگر من از تیم ملی محروم شوم قرارداد من را یکطرفه فسخ میکنند و این تنها یک نمونه از مسائلی بود که برای من در تیم ملی به وجود آوردند. من آدمی نیستم که گریه کنم و همیشه برای گرفتن حقم تلاش میکنم.
*و بعد هم که صفایی فراهانی از سمتش کنار رفت.
خوشبختانه آقای صفایی فراهانی آن زمان استعفا داد و آقای دادکان سرپرست موقت فدراسیون فوتبال شد که من ایشان را در بوسان کره جنوبی دیدم. جریان را برای ایشان تعریف کردم و او هم بزرگواری کرد و من را سریع بخشیدند. من ذهنیت خاصی آن زمان نداشتم و به همین دلیل مجبور شدم به فیفا نامه بنویسم و عنوان کنم که من برای همیشه از تیم ملی خداحافظی کردم که اگر باز هم دوباره برای من نامه زدند از آن جلوگیری کنم. اگر این اتفاق رخ نمیداد من هیچ گاه برای فیفا نامه نمیزدم. از آن زمان به بعد لحنشان با من عوض شد چون دیگر نمیتوانستند با من کاری کنند. در نهایت من عرق ملی دارم و به تیم ملی برگشتم. اگر آن زمان تیم ملی راحت به جام جهانی صعود میکرد من هیچ گاه به تیم ملی نمی آمدم اما چون دیدم فوتبال کشورم در خطر است و دو بازی حساس در پیش داریم وظیفهام بود که به فوتبال کشورم خدمت کنم و آن زمان درگیریها را کنار گذاشتم مثل آن زمان که خیلیها با هم مشکل داشتند اما وقتی عراق به کشورمان حمله کرد همه برای دفاع از کشورمان به جبهه رفتند.
*اما شما درباره صحبت محمد خاتمی حرفی نزدید!
خود من این موضوع را نشنیدم و من تغییر یافته آن را شنیدم. شاید به ایشان اشتباه گفته بودند و ایشان روی اطلاعات غلط و اشتباهی که به او داده بودند این صحبت را کرده بود اما این موضوع نبود و دنبال این نبودم که منت من را بکشند. یک روز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم کشورم با دو تیم حساس عربی بازی دارد و این برای من سنگین بود.
*شما از جنگ و ایران و عراق صحبت کردید. میخواهیم به شهید خلبان اصغر هاشمیان برادر بزرگتر شما هم بپردازیم که شما هیچ گاه در هیچ جا درباره ایشان صحبت نکردید.
من نمیخواهم درباره این موضوع صحبت کنم.
*اما ما میخواهیم که شما صحبت کنید چرا که باید موارد و مسائل اینچنینی مطرح شود تا الگوسازی در همه ابعاد صورت بگیرد! ما حتی میدانیم که پیکر پاک این شهید هیچ گاه به کشورمان بازنگشت.
این موضوعی نیست که من بخواهم دربارهاش صحبت کنم. متأسفانه این روزها خیلیها از نام شهیدان سوء استفاده میکنند و از این عزیزانی که هیچ گاه درجهای نگرفتند استفاده ابزاری میکنند. هر کس عقیده و اعتقادی دارد و اگر هم کسی کاری انجام میدهد برای خودش است. من 6 ساله بودم که ایشان شهید شدند.
*شما چقدر از این شهید بزرگوار شناخت داشتید؟
من خاطرات خیلی کمی از ایشان دارم. ایشان را به یاد دارم اما خاطرات زیادی از برادرم به یاد ندارم. ایشان خلبان هواپیمای جنگنده بودند و دورههایشان را در آمریکا دیده بود و در زمان جنگ هم مثل خیلیها جنگید و شهید شد.
*ایشان جاویدالاثر هم هستند چرا که هیچ گاه پیکر پاکشان به کشور بازنگشت. هیچ گاه پیگیر پیکر ایشان نشدید؟
موضوع پیگیری نیست. آن زمان صحبت از این بود که عراق عدهای از خلبانها را به اسارت گرفته اما هویتشان را نمیگفت و نامشان را اعلام نمیکرد و ما این شانس را قائل بودیم که ایشان هم در بین آن اسرا قرار داشته باشد اما وقتی آخرین گروه خلبانان هم مثل آقای لشگری به کشورمان بازگشتند و ما دیدیم که برادرم همراه آنها نبود فهمیدیم که دیگر نباید منتظر او باشیم. همین الان هم خیلیها هستند که چنین وضعیتی دارند و من میبینم که هر از چند گاهی شهدای گمنام را به کشورمان میآورند. البته خلبانی موضوع متفاوتی است چرا که در یک لحظه اگر هواپیما منفجر شود دیگر اثری از خلبان باقی نمیماند.
*گویا مادر مرحومهتان تا آخرین لحظات حیات منتظر برادر بزرگتان بوده.
بله، همینطور است. این امیدواری بود که ما به خودمان میدادیم چرا که گاهی انسان نمیتواند مسائلی را باور کند شاید هم اگر روز اول به مادرم میگفتند که برادر من شهید شده برای او پذیرش این موضوع راحتتر بود. اما چون گفتند معلوم نیست چه شده شاید مفقود است و شاید هم اسیر شده این امیدواری با ما باقی ماند. خیلیها بودند که فکر میکردند شهید شدند اما به کشور بازگشتند اما متأسفانه این اتفاق برای ما رخ نداد.
*از این موضوع بگذریم. به تازگی انتخابات کمیته ملی المپیک برگزار شد اما سؤالی که در این میان بوجود میآید این است که چرا در مناصب مدیریتی هیچ گاه از اهالی تحصیلکرده فوتبال استفاده نمیشود.
شاید خود فوتبالیها نمیخواهند در کارهای مدیریتی وارد شوند من نمیتوانم درباره این موضوع حرف بزنم چرا که همه فوتبالیستها را نمیشناسم اما مثلا من بروم در شورای شهر چه کاری انجام دهم؟! تحصیلات شهرسازی یا مهندسی دارم؟!
*اما الان در شورای شهر 4-5 ورزشکار پیشکسوت حضور دارد!
شاید آنها رفتهاند و تحصیلات شهرسازی انجام دادند!
*اما از طرف دیگر میبینیم سیاسیون وارد فوتبال میشوند و تفکر سیاسی را به فوتبال وارد میکنند.
البته همه جای دنیا همین اتفاق میافتد اما من قصد دفاع از این موضوع را ندارم. همه جای دنیا سیاسیون وارد فوتبال میشوند چرا که فوتبال پدیدهای است که حتی در نام یک کشور تاثیر میگذارد. به خاطر همین از این موضوع نمیشود گذشت اما از طرف دیگر ورزشکارانی هم بودهاند که وارد سیاست شدهاند.
*شما جزو معدود فوتبالیستهایی هستید که کتاب خوانید!
قبلا بله اما الان نه! قبلا که در بوخوم بودم یا در سفر کتاب زیاد میخواندم.
*شما میدانید در این زمینه استثنا هستید؟!
نه این طور فکر نمیکنم چرا که فوتبالیستهای دیگری هم هستند که کتاب میخوانند. اما من باید موضوعی را بگویم و آن این است که الان عنوان میکنند فوتبالیست درس نخوانده. خود من 22 سال فوتبال بازی کردم.اگر من 20 سال درس میخواندم دکترایم را میگرفتم آیا یک دکتر میتواند الان فوتبال بازی کند؟ نمیتواند چون درس خوانده و تمرین نکرده. فوتبال یک فن است. اگر شما تمرین فوتبال به صورت حرفهای داشته باشید وقتی برای درس خواندن ندارید. فوتبال هم یک شغل است و شما وقتی هم برای درست خواندن ندارید. اما در مورد کتاب خواندن باید بگویم که الان هم کتاب میخوانم اما کتاب شعر نه چرا که علاقه ندارم و زیاد هم بلد نیستم شعرهای قدیمی را بخوانم. شعرهای قدیمی سخت است! کتاب روانشناسی میخوانم. کتاب تاریخ مطالعه میکنم. رمان میخوانم و این طور نیست که بگویم فقط یک نوع کتاب میخوانم.
*قبول دارید بیش از اندازه منطقی هستید؟ البته رک و منطقی!
رک بودن با بیادبی فرق میکند من آدم رکی هستیم و چیزی را که ببینم میگویم البته بعضی جاها نباید صحبتهایی را مطرح کرد اما من میگویم و ممکن است به عدهای بربخورد اما زمانی هم به نظرم نباید کار شخصی یک نفر را بگوید و آن را رک بودن نام بگذارد. درباره منطقی بودن هم من نمیتوانم حرفی بزنم و دیگران باید در مورد آن قضاوت کنند.
*لقب «هوب شرابا» به معنای هلیکوپتر به زبان آلمانی است. این لقب برای شما از کجا به وجود آمد؟
زمانی که به هامبورگ رفته بودم وقتی سانتر میکردند من درجا بلند میشدم و ضربه سر میزدم. از آنجا بود که پاگلزدورف سرمربی آن زمان هامبورگ به من میگفت مثل هلیکوپتر از جا بلند میشوم و ضربه سر میزند و از آنجا بود که نام هلیکوپتر روی نام من ماند.
*دربی 78 هم سپری شد و باز هم انتقادات زیادی نسبت به برگزاری این بازی صورت گرفت. به نظر شما این انتقادات منطقی است؟ وقتی که سایر بازیهای ما هم بیکیفیت است، فکر میکنید چرا همه نگاهها فقط به این بازی است و انتظار داریم این بازی در حد الکلاسیکو برگزار شود؟
در ابتدا باید ببینیم خیلی خوشحالم که بعد از مدتها مصاحبهای انجام میدهم که در آن حرفها و سؤالات تکراری در آن مطرح نمیشود. درباره دربی 78 هم باید بگویم که من هم با صحبت شما موافقم چرا که اکثر بازیهای برگزار شده در فوتبال ایران همین است و چون آن بازیها دیده نمیشود و همه دربی را میبینند روی آن زوم و آن را آنالیز میکنند. شاید مردم توقع دیگری از این دربی دارند و توقع دارند بازی در حد دورتموند و شالکه برگزار شود اما این اتفاق نمیافتد. البته در این بازی استرس هم وجود دارد و بازیکن و مربی استرس دارند. آنها حاضرند که تمام فصل را ببازند و این بازی را ببرند. این استرس به وجود میآید و خشونت را بالا میبرد. طبیعتا به همین دلیل بازی کند میشود اما همانطور که خودتان گفتید همه فوتبال ما همین است.
*از دربی صحبت شد شما در زمان دربی معروف 74 که پرسپولیس بازی باخته را 3 به 2 برد، عضو این تیم بود. در خصوص این بازی صحبت کنید.
البته من در آن بازی، بازی نکردم و چون از کلاس مربیگری در آلمان برگشته بودم نتوانستم در این بازی به میدان بروم. اما طبیعی بود که بازی خاصی برای ما باشد چرا که مهرداد اولادی از بازی اخراج شد و ما 10 نفره شدیم. هیچ کس فکر نمیکرد این اتفاق بیفتد و ما این بازی را ببریم. خیلی خوشحالم که بازی را بردیم اما از این گونه اتفاقات در فوتبال خیلی کم رخ میدهد. شاید بازیکنان استقلال فکر میکردند بازی را بردهاند اما نتیجه طور دیگری رقم خورد. این موضوع بدترین صدمه را به استقلال زد و به سود پرسپولیس شد.
*در برنامه 90 هفته گذشته عدهای از بازیگران دور هم جمع شده بودند و دربی را با هم تماشا کردند اما نکته جالب این بود که همگی این حق را به خودشان میدادند و یا میدهند که فوتبال را نقد کرده و آن را بکوبند! این موضوع حتی به صنف خوانندهها هم رسیده و آنها هم از فوتبال انتقاد میکنند. شما فکر میکنید چرا هر کسی به خودش این اجازه را میدهد که فوتبال را نقد کند؟ آیا اگر یک فوتبالیست یک هنرپیشه را نقد کند او را تخریب نمیکنند؟!
من باید در ابتدا این را بگویم شاید فوتبالیستها قرارداد را خوب ببندند اما پول خوبی گیرشان نمیآید چرا که یا باشگاهها زیر قراردادشان میزنند یا مسائل دیگری به وجود میآید که بازیکن به پولش نمیرسد. شاید به همین دلیل حساسیتی روی بازیکنان به وجود میآید و همه درباره آن صحبت میکنند. این باعث شده جامعه روی فوتبال حساس شود و فکر میکنند که بازیکنان بیش از اندازه پول میگیرند و یا حق آنها را میخورند اما این طور نیست چرا که در همه جای دنیا فوتبالیستها خوب پول میگیرند. شما فکر میکنید بازیکن بوخوم از یک معلم در آلمان بیشتر پول نمیگیرد؟!
*شما طرفدار کدام تیمهای فوتبال هستید؟
شاید باورتان نشود که من از بچگی طرفدار بایرن مونیخ و آثمیلان بودم که خدا را شکر خودم توانستم در بایرن مونیخ بازی کنم. من هنوز هم هوادار تیم بایرن مونیخ هستم و بازیهای آن را پیگیری میکنم و البته جدیدا بازیهای دورتموند را هم دنبال میکنم.
*شما پیشکسوت باشگاه بایرن مونیخ حساب میشوید؟! یعنی اگر برنامهای در این باشگاه تدارک دیده شود از شما هم دعوت میکنند تا در آن حاضر شوید؟
در این چند سال برنامه خاصی نبوده که بخواهند از من دعوت کنند اما در بوخوم جشن صدسالگی برگزار شد که آن زمان در پرسپولیس بودم و نتوانستم در این جشن شرکت کنم. هانوفر هم جشن تولد باشگاهش را گرفت و از من دعوت کرد و من در آن شرکت کردم. چند وقت پیش هم پیشکسوتان هامبورگ و تیم ملی آلمان با هم بازی کردند که از من دعوت شد و من در آن بازی حاضر شدم اما خوشبختانه مسئولان تیم هامبورگ نگفتند که وحید در این تیم کم بازی کرده و پیشکسوت هامبورگ حساب نمیآید!
*کنایهتان به آقای رویانیان دیر انجام شد چرا که ایشان چند روز پیش از مدیرعاملی پرسپولیس کنار رفت.
این رفت و آمدها در فوتبال طبیعی است. ما افرادی را به فوتبال میآوریم که فوتبالی نیستند اما وقتی فوتبالی میشوند آنها را کنار میگذاریم و دوباره افراد غیرفوتبالی را وارد فوتبال میکنیم. این مسائل در فوتبال ما عادی است اما او هم برای پرسپولیس زحمت کشید و من از ایشان تشکر میکنم.
*دوست داشتید در بازی با پیشکسوتان میلان که تیم محبوب شما بود، بازی میکردید؟
اگر آن بازی به بازی تیم خودم در آلمان نمیخورد احتمال زیادی داشت که در آن بازی حاضر شوم.
*شما از ابتدا پرسپولیسی بودید و یا اینکه بعد از اینکه به این تیم آمدید پرسپولیسی شدید.
بگذارید برایتان بهتر بگویم من برخلاف سایر بازیکنان که از پرسپولیس به اروپا رسیدند از اروپا به این تیم آمدم و سلسله مراتب برای من برعکس بود. من طرفدار پرسپولیس بودم و این تیم را دوست دارم. در همان ابتدای فوتبال هم به پرسپولیس علاقه داشتم.
*در پایان این گفت و گو چند عکس به شما نشان می دهیم و شما درباره این عکسها توضیح دهید!
این عکس برای بازی با آرمینیا بیلهفلد بود که من از ابتدا برای بایرن مونیخ بازی کردم و بازی خیلی خوبی انجام دادم و ضربه سری زدم که به اندازه یک توپ از کنار دروازه رد شد و شاید اگر آن توپ گل میشد شرایط من در این تیم تغییر میکرد.
من از بولینگ بدم میآید چرا که برای کمرم ضرر داشت اما مجبور بودیم آن را بازی کنیم چرا که بچههای تیم در آلمان دور هم جمع میشدیم و تفریح میکردیم تا رفاقت بین بازیکنان بیشتر شود.
اشکان دژاگه بازیکن بسیار خوبی است و قدرت بدنی بالایی دارد او هم گل میزند و هم گلساز خوبی است و شاید بتوان گفت یک فوتبالیست کامل است. من بازی او را دوست دارم.
این اولین گل من برای پرسپولیس است که در اصفهان به ذوبآهن زدم.
این همایش اخلاق در فوتبال بود که در مشهد برگزار شد. فکر میکنم لیگ برتر دهم بود که من به عنوان بازیکن اخلاق لیگ انتخاب شدم.
این عکس فکر میکنم در اتریش گرفته شد که ما برای کوهنوردی به کوههای این کشور رفته بودیم.این عکس برای زمانی است که من در بوخوم بودم. انسان وقتی از پایین به قله نگاه میکند صعود به قله را کار سختی فرض میکند. اما وقتی بالا میروی میفهمی که چقدر لذت دارد. این کارها برای این انجام میشود که تیمها بدانند میتوان گروهی به یک هدف رسید.
این عکس هم که عکس برادرم شهید اصغر هاشمیان است. ما اصالتا اهل کربکند اصفهان هستیم اما خود من تهران به دنیا آمدم.
این صحنه را یادم نمیآید فکر میکنم این بازی با کرهای است که در تهران و در زمان آقای قلعهنویی انجام دادیم. البته بعضی صحنهها در بازی واقعی نیست و نوع عکاسی از بازی نشان میدهد که اتفاقی افتاده است.
این عکس در مراسم ختم مادرم است. من آقای کیومرث هاشمی را دوست دارم و گاهی با هم در ارتباط هستیم. با اینکه ایشان را کم دیدم اما به او علاقه دارم اما باور کنید نمیدانستم کاندیدای ریاست کمیته ملی المپیک شده است.
این عکس برای زمانی است که من تازه به تیم هامبورگ رفته بودم و آن زمان بازیکنان جدید را کنار هم جمع میکردند و از آنها عکس میگرفتند.
من همیشه سعی کردم که شیک لباس بپوشم اما خیلی به دنبال مد نبودم من هم لباس مارکدار دارم و هم لباس بدون مارک. برای من مهم نیست که دیگران درباره پوششم چه میگویند مهم این است که خودم چه دوست دارم. ما باید نسبت به جامعهای که در آن زندگی میکنیم توجه کنیم.
این صحنه خوشحالی من مربوط به صحنهای است که در بازی هانوفر و دورتموند گل زدم. من کلا به دورتموند خوب گل میزدم. فکر میکنم آن بازیکنی که پشت ایستاده نوری شاهین است.
باید بگویم که این برند آلاشپورت نیست و اُلاسپورت است. در ضمن در فوتبال ما باب شده که وقتی ببازیم توپ را مقصر بدانیم. اگر توپ بد است برای همه بد است و شاید اگر با آدیداس بازی میکردیم بهتر بود.
این عکس در یک تلویزیون اینترنتی است که من و آقای توماس بیلیمایستا که از پیشکسوتان هامبورگ است در آن حاضر بودیم. این تلویزیون برای لیگهای 4-5 و 6 آلمان فعالیت میکند.
این عکس لو رفتنی نبود اگر قرار بود ما در سکوت قرارداد ببندیم که در رستوران قرار نمیگذاشتیم. من قرار بود از ایران بروم که آقای کاشانی با من تماس گرفت و گفت بلیتت را عقب بنداز تا با هم صحبت کنیم. اصلا پیش از آن توافقی با هم نکرده بودیم. هنوز هم نمیدانم چه کسی آن عکس را گرفت.
من خواننده نیستم آقای خواجهنوری خواست که ما آهنگی بخوانیم تا یک کار بزرگ انجام شود. حالا این که این ترانه در چه وضعیتی قرار دارد را من خبر ندارم.
این عکس برای تئاتری است که پژمان جمشیدی در آن بازی میکرد. پژمان نشان داد بعد از فوتبال یک شغل خوب برای خودش پیدا کرده است.
گفت و گو : مجتبی نورعلی