با وجود جایگاه والای علمی و فقهی شیخ حسن دمستانی، شهرت ایشان در میان مردم بحرین و سایر ساکنان منطقه ی خلیج فارس، به دلیل شعر منحصر به فردی است که در رثای امام حسینعلیه السلام سروده است و به اسم قصیده ی «أحرم الحجاج...» شناخته میشود. این شعر حماسی، در 142 بیت، قیام امام حسینعلیه السلام از ابتدای نهضت در مدینه تا شهادت امام و به اسارت رفتن اهل بیت ایشان را با بیانی استوار، شیوا و آکنده از اندوه، روایت میکند. در شب عاشورا محرم 1391 در هیات میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق علیه السلام 14 بیت از آن توسط برادر میثم مطیعی خوانده شده است.
أحْـرَمَ الحُجاجُ عَنْ لَذّاتِهم بَعضَ الشّهورْ وأنـا الـمُحرِمُ عَـنْ لَذّاتِهم كُلَّ الدُّهُور
حاجیان با بستن احرام، چند ماهی دست از لذتهای خویش میکشند؛ ولی من کسی هستم که برای همیشه لذتها را بر خود حرام کرده است
كـيفَ لا أُحْرِمُ دَأباً ناحِراً هَديَ السُّرور وأنا في مِشعرِ الحُزنِ على رُزاءِ الحُسين
چگونه (لذتها را بر خود) برای همیشه حرام نکنم و شادی را قربانی نسازم، در حالیکه من مقیم وادی اندوه مصیبت حسین علیه السلام هستم؟
لـستُ أنساهُ طَريداً عَن جِوارِ المُصطفى لائِــذاً بـالقبّةِ الـنَّوراءِ يَـشكو أَسَـفا
فراموش نمیکنم که چگونه از کنار پیامبرصلی الله علیه و آله رانده شد، در حالیکه به آن بارگاه نورانی پناه آورده و با اندوه شکایت میکرد...
قَـائِلاً يـا جَدُّ رَسمُ الصّبرِ مِنْ قلبي عَفَا بِـبَلاءٍ أَنـقَضَ الـظّهرَ وأوهى المنكبَين
میگفت: ای جد من! به واسطهی بلایی که کمرم را شکسته و شانههایم را سست کرده، نقش صبر از دل من محو شده است (صبرم تمام شده).
ضُـمّني عِندكَ يا جدّاهُ في هذا الضّريح عَـلَّنَي يـا جَدُّ مِنْ بَلوى زَماني أستَريح
ای جد من! مرا نزد خود در همین ضریح دربربگیر! دوباره مرا سیراب کن تا از آشوب زمانهی خود آسوده شوم!
فَـعلا مِـنْ داخـلِ الـقبرِ بُكاءٌ وَنَحِيب ونِـداءٌ بِـافتجاعٍ يـا حـبيبي يا حُسين
آنگاه از داخل قبر مطهر گریه و ناله بلند شد و ندایی سوزناک برخاست که ای حبیبم! ای حسین!
أنتَ يا ريحانةَ القلبِ حقيقٌ بالبلاء إنَّما الدُّنيا أُعِدَّت لِبلاءِ النُّبلاء
تو ای ریحانهی قلب من شایستهی ابتلاء هستی و همانا دنیا فقط و فقط برای ابتلاء انسانهای شریف خلق شده است.
لكِنِ الماضي قليلٌ في الذي قد أقبلا فاتَّخِذ دِرعَينِ مِن صبرٍ وحَسمٍ سابِغَين
ولی آنچه در گذشته برایت پیش آمده در مقایسه با آنچه برایت رخ خواهد داد ناچیز است؛ پس زرهی پولادین از صبر برگیر و قاطعیتی دوچندان پیشه کن.
سَـتَذُوقُ الـموتَ ظُلماً ضَامياً في كربلا وَسَـتبقى فـي ثَـراها عـافِراً مُـنجَدِلا
به زودی به خاطر ستمی که بر تو میشود مرگ را در حال تشنگی در کربلا خواهی چشید و در آن بیابان با تنی خاکآلود و افتاده بر زمین باقی خواهی ماند.
وكـأني بِـلئيمِ الأصـلِ شِـمرٍ قَدْ عَلا صَـدْرَكَ الـطّاهِرَ بالسّيفِ يَحُزّ الودَجين
گویا اکنون شمرِ فرومایه را میبینم که بر سینهی پاک تو میرود و دو شاهرگ را با شمشیر میبُرد...
ذَبَحَ الشمرُ حسينا ليتَني كنتُ وِقاه وغَدَا الأملاكُ تَبكيه خُصوصاً عُتَقاه
شمر، حسینعلیه السلام را سر برید، کاش من پیشمرگ او میشدم؛ و همهی ملائکه مخصوصاً آزادشدگانِ آنها (مراد شاعر، فطرس است که توبهی وی به برکت امام حسینعلیه السلام پذیرفته شد) بر وی گریستند!
ما دَرَى الملعونُ شمرٌ أيَّ صدرٍ قد رَقاه صدرَ مَن داسَ فِخاراً فوقَ فَرقِ الفَرقَدَين
شمر ملعون ندانست که برفراز سینهی چه کسی رفت! سینهی کسی که با افتخار، ستارگان آسمان را زیر پا گذاشت!
فَتَكَ العصفورُ بالصَّقرِ فيا لَلعجبِ ذَبَحَ الشمرُ حسيناً غيرةَ اللهِ اغضَبي
وا عجبا از اینکه یک گنجشک، یک باز شکاری را با نیرنگ به طرز فجیعی کشت! شمر، حسینعلیه السلام را سر برید! ای غیرت خدا! به خشم بیا!
حيدرُ آجَرَك اللهُ بعالي الرُّتَبِ أدرَكَ الأعداءُ فيه ثَأْرَ بدرٍ وحنين
یا امیرالمؤمنین! خداوند برترین اجرها را نصیبت کند. دشمنان در کربلا خونهای بدر و حنین را تلافی کردند...