تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۹
کد خبر: ۴۵۸۰۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
اندیشه پژوهی شهید خسرو هزاروند؛

تحلیلی بر تکلیف ، در اندیشه ی شهیدی از شهریور

بهمن معتمدنیا
جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد، در مقابل اسلام احساس ذلت كنند. بيش از دو دهة پيش نظام سلطة جهاني كه از وقوع انقلاب اسلامي در ايران بشدت هراسان گشته بود و تمامي تيرهايش براي شكست اين نظام به خطا رفته بود، با پشتيباني از يكي از نوكران خود، صدام، به جمهوري اسلامي هجوم آورد. او گمان ميكرد كه ما نيز چون برخي سران مرتجع منطقه، كشورمان را به راحتي در اختيار اجانب قرار ميدهيم ، اما اين اتفاق هرگز رخ نداد و ما، پنجاه و دو كشور مستكبر را هشت سال پشت مرزهايمان نگه داشتيم. جواناني بي ادعا پشت سر امامشان و با دستاني خالي، براستي آنها چه چيز را ميخواستند اثبات كنند كه امروز پس از سالها و قرن ها ايران توانست از جنگ سرفراز بيرون آيد بدون اينكه ذره اي از خاك خود را به اجنبي بدهد .
بي شك ، چند پيام در اين ميان برجسته مي نمايد؛
اول ولايت مداري كه ولايت نگاهبان اسلام حقيقي است و اگر امروز، برخي از مسير اسلام صحيح و خط امام(ره) دور افتادند، بخاطر عدم تبعيت از ولايت است. اگر امروز كشور ما محكم و استوار به ابرقدرتها نه مي گويد، بخاطر ولايت است كه اماممان فرمود: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد.»
دوم اصول گرايي كه اصول گرايي جداي از دينداري است. چه بسا دينداران و انقلابيوني كه در فرسايش زمان، رنگ عوض كردند و به اصولشان پشت پا زدند چرا كه لازمه اصولگرايي از خودگذشتگي است و همرنگ جماعت نشدن. شهيد خسرو هزاروند در اين زمينه فرمود: « جان در برابر پيروزي و رهايي از سلطة امپرياليسم ، برايم بي ارزش است » و براستي كه او و همة شهداء رفتند تا اسلام زنده بماند.
سوم توجه به استقلال و عزت ايران اسلامي؛ همان گوهري كه موجب شد تا امروز جوانان سرافراز ما علي رغم تحريم ها، به دهها فناوري ديگر دست يابند. عزتمداري در بينش شهدا آنچنان عميق بود كه شهيد هزاروند براي حفظ اين عزت، آن حماسة عظيم را آفريد .
پيام خون سرخ اين شهيد عزيز و تمامي شهدا به مسئولان جلوگيري از اسراف بيت المال، قطع يد غارتگران بيت المال ، رسيدگي به وضعيت محرومان و رفع فقر و نابرابري و دوري جستن از چرب و شيرين دنياست.
امروز و در اين برهه حساس تكليف چيست؟ آيا بايد به مانند بعضي براي بيگانگان فرش پهن كنيم تا با ثروت و ناموس و شرف ما نيز همان كنند كه با عراق و افغانستان كردند؟ هرگز؛ زيرا ما يقين داريم « ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد.با توجه به اين مسائل در شرايط كنوني هر صدايي و هر بهانه اي كه نداي تفرقه آميز سردهد، مطمئنا خائن است وگرنه امروز كم اطلاع ترين توده هاي جامعه نيز مي دانند كه خطر، نظام اسلامي ما را تهديد مي كند. وحدت ملي حول محور ولايت مطلقه فقيه و قانون اساسي، تلاش براي رفع تبعيض و فقر و پركردن شكاف هاي بوجودآمده بين دولت و ملت از طريق قطع يد دزدان بيت المال و تنبيه مسئولان ثروت اندوز، قطعا موجب كم شدن تهديد آمريكا مي گردد. و نكته آخر اينكه همگان بايد بدانند كه تاريخ عادلترين قاضي است . اميد آنكه همگان ، درس بزرگي كه شهيدان به ما دادند را همواره مورد نظر داشته و با ايثار و تلاش در عرصه هاي مختلف ، در مسير شكوفايي و توسعة همه جانبه ايران اسلامي تلاش بيش از پيش مبذول و تاريخ و آيندگان را به قضاوت صحيح و تحسين برانگيز واداشته ، در پيشگاه شهيدان سرافكنده نباشيم

روایتی برای چشم میمک

شهيد « خسرو هزاروند » كه نشان را در بي نشاني و كمال را درشجاعت و خدمت به مردم جستجو مي كرد ، از آغاز جنگ تحميلي تا شهادت در جبهه حضور داشت . او 22 سال از بهاري ترين فصول زندگيش را با صداقت و پاكي زيست و سرانجام در هشتم شهريور سال1360 در حال انجام وظيفه و خدمت در ارتفاعات ميمك تا اوج آسمان ها پرواز كرد . شهيد در گوشه اي از وصيت نامه اش كه سه ماه قبل از شهادت به نگارش در آورد ، ياران را به لحظه هاي ناب وصل فرا مي خواند:
« اينك كه بيش از چهارده ماه است در جبهه ام ، بخوبي نقش اتحاد و هماهنگي را در مبارزه و پيروزي دريافتم . از اولين روزها ي جنگ و يا بهتر بگويم ، از لحظه پاي گرفتن انقلابمان بهر طريق كوشيده ام كه عملا" به مبارزه با امپرياليسم برخاسته واز منافع مردم محروم دفاع كنم وثـابت كردم كه جان در برابر پـيـروزي و رهـايي از سلطـه اميـرياليسم ، بـرايم بي ارزش است اما اينك كه شاهد پيروزي در اتفاعات ميمك هستم ، چنانچه شهيد شدم در صورت امكان پيكر خون آلوده مرا در لباسم كه شرف سربازي ام هست به دهكده زيبايم « باغملك » منتقل كنيد چرا كه همه جاي دنيا سراي من است . به مادر ، خواهران و برادرانم بگوييد ، در سوگ من نگريند و تنها كوششان تداوم بخشيدن به آرمان من باشد و دفاع از حقوق مردم . به پدرم بگوييد [ هر چند مي دانم نبودن مرا تحمل نمي كند و برايش مشكل است ] كه خسرو تنها فرزند تو نبود، خسرو متعلق به مردمي بود كه برايشان جان باخت ؛ خسرو متعلق به جامعه اي است كه در راه استقلال وطن و آزادي خلق هاي تحت ستم ايران و عراق مبارزه اي بي امان آغاز نموده اند .
در خاتمه از تمامي هم وطنان عزيز و ملت قهرمان ايران مي خواهم كه با حفظ وحدت و يگانگي ، در تدارك پشت جبهه ومبارزه با ضد انقلاب در هر لباسي [ ساواكي ها ، سلطنت طلبــان ] از رهنمود هاي حضرت امام خميني استفاده كرده و براي پيش برد اهداف انقلابمان ضمن كار و توليد و تلاش بيشتر ، متحد بوده وتوطئه هاي ضد انقلاب را افشا و خنثي كنند.»


شهيد « خسرو هزاروند »

یادنامه ای برای خسرو

مصادف با اولين روز فروردين هزار و سيصد وسي هشت خداوند متعال به خانواده هزاروند هديه اي عطا كرد كه خسرو نام گرفت . محل تولدش «باغملك » آنجاست كه خود دهكده اش مي خواند . آن جا كه پر از عطر ملايم و شيرين باغ هايي بود كه دوران كـودكي و نوجواني اش را در ميان شاليزارها و سايه سار درختانش سپري نمود .
صبح اولين روز بهار ، او تولد يافت تا راه و رسم جوان مردي از پدر بياموزد ، دل باخته آل علي (ع) شود تا در بزرگي سر بر آستان دوست سايد و عاشورايي شود .
فصل فصل زندگيش بهاري و آكنده از عشق به اهل بيت و تلاش براي تداوم بخشيدن به آرمــان هاي الهي بود . تا آن هنگام كه طوفان انقلاب وزيدن گرفت و او در زمره فرزندان ولايت در آمد . انقلاب نور با تلاش هزاران جوان همانند خسرو به ثمر نشست . سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت موفق به اخذ ديپلم در رشته ي ادبي گرديد . خسرو دل تنگي و شور عشق خود را در قالب شعر هاي نو مي ريخت ؛ اهل مطالعه بود و سعادت را در اهداف بلند امامش حضرت روح ا… جستجو مي كرد . دوران انجام خدمت با ايام جنگ و دفاع مقدس همزماني يافت و اين فرصت مغتنمي بود تا او ديده بان كوي جهاد گردد و هفده ماه جانانه در كوه ها ي سر به فلك كشيده غرب و ارتفاعات ميمك بجنگد .
 هشتم شهریور سال شصت ، کشور آبستن حوادث متعددی بود.
در پایتخت ، منافقین برای کند کردن حرکت توفنده ی انقلاب توطئه چیدند و در اقدامی ننگین و تأسف بار ، شهیدان رجایی و باهنر را از ما گرفتند ، و در نوار مرزی میمک نیز دشمن سفاک بعثی اندیشه ی حمله داشت.
در همان روز، تك دشمن آغاز شد و در این میان ، ديده بان شجاع ، با سينه اي مملو از عشقي آسماني و الهي ، هدف تير خصم قرار گرفت تا با شكوه لبخند مولايش حسين بن علي (ع) آرام گيرد و صبح روز 08/06/1360 بود كه خسرو هزاروند قفل زندان تن را شكست و ارتفاعات ميمك نقطه معراج او شد تا با خلعت شهادت به دهكده ي زيبايش باغملك باز گردد و اكنون او از بلنداي مشرف بر رودخانه ي هميشه جاري زادگاهش براي هميشه ساري و جاري است

جاری برای همیشه

 تقدیم به شهیدگرانقدر ، سردار رشید ارتش ، "خسرو هزاروند"، دیده بان جسور و ازجان گذشته ای که نشان را در بی نشانی و کمال را درشجاعت و خدمت به مردم جستجو می کرد.
از آغاز جنگ تحمیلی تا شهادت در جبهه حضور داشت . او که 22 سال از بهاری ترین فصول زندگیش را با صداقت و پاکی زیست و سرانجام در هشتم شهریور سال1360 در حال انجام وظیفه ی دیده بانی و خدمت در ارتفاعات میمک تا اوج آسمان ها پرواز کرد ...

*****
دل های بی پناهمان را که چون آبگینه های شکسته در پهنای گیتی سرگردانند در پهنای ضریح مقدست آشیان ده که محتاج پر کشیدن به فطرت خدائیمان هستیم.
نمی دانم چرا دیشب در مهمانی خلوت شبانه ام تنها جرعه شراب آه بود که می نوشیدم.
نمی دانم چرا دیشب هیچ چیز نبود که از مهمان تنهائیم بخواهم؛
فقط می خواستم بدانم که تو ای شهید...از کدامین دنیائی که با بودنت عالمی را به تسخیر خود درآوردی؟
از کدامین دریائی که با بودنت کویر خشک انسان ها را سیر آب کرده ای؟
بدانم که تو از کدامین دیاری که با خون خود عشق را تفسیر کرده ای و عاشقان را شیدای خود ساخته ای
بدانم که چه بر تو گذاشت در آن صحرائی که بنیان کردی الفبای عشق را به قیمت خون لاله ها...
چه کرده ای، که سرخ رفتن را به سبز ماندن ترجیح دادی...
چه کرده ای ، که دنیا با همه ی بزرگی اش، هیچ به چشمت نیامد ...
چه کردی... وامروز، ما روسیاهان ،چه کنیم تا فردای محشر، بتوانیم در برابرتان، سر بلند کنیم ، که سربلندی همه ازآن شماست..
دستمان را بگیرید...
یاحق.
:
:
:
آخرین اخبار