فائزه هاشمی در گفت وگو با روزنامه اصلاح طلب اعتماد عنوان کرد:
*
برخی عرفها در جامعه ما تحمیلی است، عرف تحمیلی هم فاقد ارزش است و
ماندگار نمیتواند باشد. بنابراین من هم جایی که اعتقاد به آن عرف نداشته
باشم و آن را منطقی و به نفع جامعه به ویژه زنان و دختران ارزیابی نکنم
الزامی به رعایت آن نمیبینم. بعضی عرفها خود به خود به وجود میآید و
پایگاه ارزشی واقعی در جامعه دارند که من هم معمولا از آنها تبعیت میکنم.
اما برخی عرفها ساختگی است، تحمیلی است، در تضاد با حقوق انسانها و به
ویژه حقوق زنان است.
*(در پاسخ به سوالی که به شلوار جین و روسری
رنگی وی اشاره داشت) در برابر افکار تحمیلی و فشارهای گروههای خاصی
ایستادگی کردم که به نظر میرسد عموم جامعه هم تفکراین گروهها را قبول
نداشتند چون اگر غیر از این بود این رفتارهای من نمیتوانست ادامه یابد و
به طور طبیعی توسط اکثریت جامعه پس زده میشد، نه تنها اینطور نشد بلکه
مورد استقبال نیز قرار گرفت حتی توسط بسیاری از خانوادههای مذهبی.
سالهاست که بسیاری از زنان اصولگرا هم روسریهای رنگینشان از زیر
چادرهایشان بیرون است.
در این موارد
به یاد نمیآورم پدرم به من تذکر داده باشد. ولی موضوعات دیگری بوده که
تذکر دریافت کردهام.برای مثال در روزنامه زن، مثلا چرا فلان موضوع تیتر یک
شد و به صفحه دوم نرفت. توصیه، تذکر و گاهی هم تشر از ایشان دریافت
کردهام.*روزنامه زن خوشایند خیلیها نبود. روزنامه زن
اصلاحطلب و مدافع حقوق زنان بود و مورد خشم بخشی از مسوولین قرار داشت و
روزنامه هم مثل خیلی از روزنامههای اصلاحطلب در سال 1378 توقیف شد. البته
حدود هفت سال پیش تبرئه و آزاد شد. انگیزه و برنامهیی برای تجدید چاپ این
روزنامه ندارم.
* مجلس پنجم مجلس خوبي بود. ما به عنوان اقليت اصلاحطلب بين 90 تا 110 راي و گاهي هم
بيشتر به تناسب موضوع داشتيم. حتي راستهاي آن مجلس هم راستهاي معتدل و بسيار قابل
احترامي بودند.
به اعتقاد من مجلس پنجم بهترين مجلس بود. فضاي آن مجلس معتدلتر بود
و گروهها با هم تعامل خوبي داشتند. البته به نظرم مجلس اول به لحاظ تكثر فكري مجلس
واقعيتر و به اهداف انقلاب نزديكتر بود. مجلس اول بهترين فرم و مجلس پنجم بهترين
كارايي را داشت.
* در ورودی کلاردشت یک ویلای زیبا و بزرگی
روی تپه توجه جلب میکند که میگفتند من مالک آن هستم. در پیگیریها حتی
سرایدار آن ویلا هم گفته بود که اینجا متعلق به فائزه هاشمی است. آخر معلوم
شد مالک برای کارهای شهرداری و اداری ساخت ویلا به مشکل خورده بود و این
شایعه را پخش کرده بود که این ویلا متعلق به فائزه هاشمی است تا کارش در
ادارات انجام شود و موفق هم شده بود.
*مذاکرات مجلس برای بررسی
کابینه آقای روحانی را اگر دنبال کرده باشید انگار هر کس کم میآورد با
دروغ و اتهامزنی بر اساس شایعات به این خانواده خودی نشان میداد. خانواده
هاشمی شدهاند مرغ عروسی و عزا!
*(در پاسخ به اینکه فکر می کردید
به زندان بروید؟)حتی حکم هم که گرفتم چون ناعادلانه بود فکر نمیکردم اجرا
شود. البته از حکمم ناراحت نبودم و
هیچوقت
زندان رفتن نگرانم نمیکرد. تجربه عجیب و گرانبهایی بود و خدا را شکر
میکنم. هنوز هم به عنوان بهترین مقطع زندگیام به آن نگاه میکنم و از
کسانی که این فرصت را برایم ایجاد کردند ممنونم. زندان دنیای دیگری به روی من باز کرد. فکر میکنم روحیه خودم بود که تحدید را برایم به فرصت تبدیل کرد.
*(کارهای
یک روز در زندان)صبحانه میخوردیم. ناهار را برای گروه خود آماده میکردم.
چند ماهی مشغول ترجمه کتاب بودم و چند ساعتی در روز را به این موضوع
میپرداختم. دو گروه کتابخوانی داشتیم دو تا یک ساعت در روز با هر کدام از
این گروهها بودم.
گفتوگو با
زندانیان و شنیدن داستانهای زندگیشان. ورزش میکردیم. به نوبت حدودا ماهی
یک روز بند را تمیز میکردم. هفتهیی یکبار جلسه تحلیل خبر داشتیم. به
مناسبتها جلسات با موضوعات روز، سیاسی و غیرسیاسی داشتیم. حدود سه
ماهی که وکیل بند بودم امورات بند و زندانیان را پی میگرفتم. در دو ماه
آخر هم کار با هویه روی پارچه را یاد گرفتم و برای همبندیهایم، برخی
زندانبانها و بیرونیها یادگار دوران زندان را با امضا درست میکردم.
*پدرم
یکبار به ملاقات زندان آمدند. ماه دوم بود که البته به عنوان ملاقات
نیامدند. مهدی هم آن زمان زندان بود و میخواست در مورد خاصی که تحت فشار
قرار گرفته بود با ایشان مشورت کند. ضمن دیدن مهدی با من هم ملاقات داشتند.
*به نظر میرسد که آقای روحانی وعمده اعضای کابینه معرفی شده قادر به محقق کردن این امیدها هستند،
هر
چند که عدم حضور زنان در کابینه بر خلاف برنامههای منتشر شده از طرف
ایشان در زمان انتخابات شروع خوبی حداقل برای 50 درصد جامعه نبود.