گنجی، اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز
آثار و کتب
کتابهای نوشته شده توسط اکبر گنجی که به ماجرای قتلهای سیاسی دهه شصت و هفتاد میپردازند:
مقالات گنجی پس از خروج موقت از کشور
اکبر گنجی کیست؟
اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی «سیزده آبان شهر ری» تهران به دنیا آمد.[2] پدرش
که کارگر پمپ بنزين بود در روز اول خرداد 1376 درگذشت. درست در روزي که جسد پدر را
دفن مي کردند، انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد. او يک خواهر و دو
برادر دارد. همسرش
"معصومه شفيعي" نام دارد و دو دختر به نام هاي «رضوانه» و «کيميا»
دارد.[3]
اکبر گنجي دوران دبستان و راهنمايي را در همان محله 13 آبان گذراند و سپس به "هنرستان صنعتي" شهرري رفت و تا سال 1357 که انقلاب ايران آغاز شد، در هنرستان درس مي خواند.
هر چند از سوابق انقلابی و مبارزاتی اکبر گنجی اطلاعات دقیقی وجود ندارد اما بسیاری از انقلابیون، گنجی را جزو آن گروه از انقلابیون می دانند که در ابتدای پیروزی انقلاب برخوردهایی بسیار تند و افراطی داشتند. محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره چنین می گوید: "اكبر گنجي كه امروز ادعا ميكند آن روزها دنبال دخترهايي ميگشت كه چند تار مو از زلفشان بيرون زده و به روي آنها اسيد ميپاشيد و اينكه به او اكبر پونز ميگفتند براي اين بود كه به پيشاني دخترهاي جواني كه پوشش متفاوتي داشتند پونز ميچسباند".[4]
اکبر گنجي بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ايران، در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و در واحد عقيدتي که در آن روزها با عنوان واحد ايدئولوژي خوانده مي شد به فعالیت پرداخت. او همزمان در مرکز تحقيقات سياسي ايدئولوژيک سپاه پاسداران در قم فعاليت مي کرد. اکبر گنجي از جمله افرادی بود که پس از سال 1360 با سیاست های حضرت امام(ره) مبنی بر ادامه جنگ مخالفت کرد. وي در سال 1362 در يک سخنراني علني در پادگان ولي عصر به سياست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بي فايده دانست و فرماندهان سپاه را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي کرده اند و خواستار برکناري فرماندهي سپاه شد.
در پی این اقدام، حضرت امام خميني(ره) طي نامه اي براي آيت الله محلاتي که در آن زمان نماينده ایشان در سپاه بود، فرماندهي سپاه و سیاستهای نظام مبنی بر ادامه جنگ را مورد تأیید قرار داد. از سوي ديگر دادستاني سپاه نيز اين برخورد را تمرد در شرايط جنگي دانست و براي گنجي خواستار اشد مجازات يعني حکم اعدام شد. اما با وساطت آيت الله منتظري و شيخ يوسف صانعي اين موضوع منتفي شد. وي در سال 1363 از سپاه استعفا داد.[5]
در اینکه گنجی با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیانگذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند، ارتباطاتی داشته شکی وجود ندارد اما هرچند افراد بسیاری معتقد به همکاری وی با وزارت اطلاعات می باشند، خود وی مدعی است که "من هرگز در هيچ زماني با وزارت اطلاعات کار نکردم".
او پس از بيرون آمدن از سپاه، در سال 1363 به وزارت ارشاد اسلامي که در آن زمان توسط سيد محمد خاتمي اداره مي شد رفت و در کنار کساني مانند سعيد پورعزيزي، مصطفي تاج زاده، کيومرث صابري، محمد علي ابطحي، جواد فريدزاده مشغول به کار شد. او اوايل سال 1366 به عنوان کارمند "خانه فرهنگ ایران" در ترکیه به آنکارا رفت و پس از سه سال در آغاز سال 1369 به ايران بازگشت.[6]
اکبر گنجی در سال 1369 و پس از بازگشت به ایران تحصیلات ناتمام خود را به پایان رساند و لیسانس ارتباطات خود را گرفت و در سال 1371 نیز فوق لیسانس خود را در همان رشته به پایان برد.[7]
حلقه کیان
وی از اوایل دهه هفتاد گنجی به "حلقه کیان" پیوست. این حلقه در آغاز به توصیه شهید حسن شاهچراغی (از مدیران ارشد موسسه کیهان) برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود. این افراد به دعوت شهید شاهچراغی در مؤسسه کیهان به سرپرستی سید محمد خاتمی دور هم جمع شدند و به انتشار ماهنامه "کیهان فرهنگی" تا سال 1369 پرداختند.
سعید حجاريان، محسن آرمين، علویتبار، عمادالدین باقی، مرتضي مرديها، اكبر گنجي، آرش نراقي، ابراهيم سلطاني، محسن سازگارا، جواد كاشي، حسين قاضيان، ناصر هاديان، مصطفي تاجزاده از جمله افرادی بودند که رابطه نزدیکی با این حلقه داشتند.[8] اینان كه تركيبي از ليبرالها و چپگرايان بودند، هر هفته چهارشنبهها در منزل يكي از اعضا دور هم جمع شده و به بحثهاي معرفتشناختي و فلسفي ميپرداختند. اعضای این حلقه با محوریت فکری عبدالکریم سروش، غربپژوهي را استراتژي مطالعاتي خود قرار داده و به اين نتيجه رسيده بودند كه تلفيقي از تجربيات مثبت تمدن غالب بشري (غرب) و دروني كردن آنها با ارزشهاي بومي و محلي، بهترين راهكار است و در همين راستا به تلفيق سه شكاف ملي، اسلامي و غربي تأكيد ميورزند. این نگاه به تدریج منجر به التقاط فکری اعضای حلقه و حرکت خزنده آنان به سوی دگردیسی فکری و اندیشهای گردید؛ به گونهای که این افراد به تدریج با شعار توسعه سياسي و پيوستن به نظام جهاني، به سوي تمدن و تفكر غرب و ليبرالي حركت كردند[9] و برخی از آنان همچون عبدالکریم سروش و اکبر گنجی به انکار بدیهیترین اعتقادات شیعه و حتی مسلمانان پرداختند.
بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای خاتمی از مؤسسه کیهان، اعضای حلقه کیان نیز به شکل دسته جمعی از کیهان استعفا داده و «مجله کیان» را از اواخر سال 69 راه اندازی کردند. ماهنامه جدید با مدیر مسئولی "رضا تهرانی" و سردبیری "شمس الواعظین" شروع به کار کرده بود و محملی جهت نشر افکار اعضای این حلقه فراهم نموده بود. او از زمان تأسیس کیان همیشه در آن نشریه به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری بود و مقالات تئوریک خود را با نام مستعار "حميد پايدار"[10] در کیان چاپ می کرد.[11] وی علاوه بر این، در انتشارات "صراط" درس ها و سخنرانی های سروش و افراد همفکر خود را در محفل کیان به سرعت چاپ و توزیع می کرد.[12]
وی در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی، به همراه افرادی چون ماشاء الله شمس الواعظين، احمد ستاري، سعيد پورعزيزي، اکبر گنجي، بهروز گرانپايه، سيد ابراهيم نبوي، فريدون عموزاده خليلي، فاطمه راکعي، محسن اشرفي، علي اصغر رمضانپور و بسياري ديگر که بعدها جنبش مطبوعات اصلاح طلب را شکل دادند، در روزنامه "همشهری" شهرداری تهران مشغول به فعالیت شد.
گنجی که به علت سخنرانی توهین آمیز خویش در دانشگاه شیراز تحت عنوان "تلقي فاشيستي از دين" مدتی در زندان به سر می برد، بعد از آزادی، عضو شوراي سردبيري نشریه "راه نو" و نیز برخی از روزنامه های زنجیرهای آن دوران از جمله صبح امروز، خرداد، فتح و برخي روزنامه هاي ديگر درآمد.[13] روزنامه هایی که پایگاه اصلی جنگ روانی اصلاح طلبان برای وارونه نشان دادن واقعیت های موجود در جامعه، ناکارآمد نشان دادن نظام و فشار به ارکان نظام برای گام برداشتن به سوی تحقق نظامی سکولار و غیردینی محسوب می شد.[14]
قتلهای زنجیرهای و عالیجناب سرخپوش
قتلهاي زنجیرهوار تنی چند از نویسندگان از جمله داريوش فروهر و همسرش پروانه مجد اسکندری، محمد مختاري و محمدجعفر پوينده – که غالباً از اعضای کانون نویسندگان بودند - در آذر ماه 1377 از وقایع مشکوک و مرموزی بود که فضا را برای موج سواری فرصتطلبانی همچون گنجی فراهم نمود.
با افشای خبر این قتلها، مقام معظم رهبري بلافاصله رياست جمهور وقت را موظف به تشكيل كميته ويژه اي را با عضويت 3 وزير نمودند و اختيارات ويژهاى را به رئيس جمهور واگذار كردند، به طورى كه در اين پرونده هاى قضايى، هيأت ويژهى پىگيرى، گزارش هاى خود را به طور مرتّب به رئيس جمهور ارائه مى كرد.[15]
در تاريخ 15/10/1377، وزارت اطلاعات با انتشار بيانيهاي مسئولیت این قتل ها را به معدودي از "همكاران مسئوليتناشناس، كجانديش و خودسر اين وزارت كه بيشك آلتدست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتكارانه زدهاند" نسبت داد.[16]
نگاهی به سابقه افراد کشته شده در این ماجرا، نشان می داد که این افراد آنقدر حاشیه ای و ناشناخته بودند که دلیلی برای برخورد قهرآمیز نظام با آنان وجود نداشته و چنانچه نظام میخواست با این اقدام مخالفان خویش را از پیش روی بردارد، افراد بسیار تأثیرگذارتری باید مورد هدف قرار می گرفتند.[17] با تحقیقات صورت گرفته از سوی دستگاه قضایی و اعتراف برخی متهمان ثابت گردید که این اقدامات برنامه هایی از پیش طراحی شده با همکاری دستگاه های اطلاعاتی خارجی برای تضعیف سیستم امنیتی کشور و سلب اعتماد از آن و متهم نمودن نظام اسلامی به دیکتاتوری و بهره گیری از خشونت برای پیشبرد اهداف حکومت بود.
در این میان، در حالی که هنوز موضوع قتلها ابعاد روشنی نیافته بود و همه گروهها این جنایات را محکوم میکردند، مشارکتیها به همراه ملی - مذهبیها و رادیوهای ضدانقلاب، انگشت اشاره خود را به سوی جناح ارزشگرا و اصل نظام اسلامی نشانه گرفتند. عزتالله سحابی، رهبر ملی- مذهبیها که به اتهام براندازی بازداشت و اعترافات تکاندهندهای در رابطه با کودتا علیه نظام داشت، جناح اصولگرا را به اجرای قتلها متهم میسازد: «انتساب جنایتهای اخیر به جناح انحصار غیرقابل انکار است چرا که نظریهپردازها، مبلغها، مجوز شرعی صادرکنها و فتوابدهها، همه در این جناح مقابل قرار دارند».[18]
این افراد همچنین با عطش خاصي به "مقتولسازي" پرداختند. طبق سناريو، هر فعال سیاسی که در سال های گذشته سكته كرده بود و يا در اثر تصادف جان باخته بود، بايد به فهرست قتلهاي زنجيرهاي افزوده ميشد. عمادالدين باقي و اكبر گنجي اين مأموريت را بر عهده داشتند. عمادالدین باقي در 30/10/1377 در مقالهاي كه روزنامه خرداد آن را به چاپ رسانيد از 18 نفر به عنوان مقتولين نام برد و اكبر گنجي، که ید طولایی در طرح مدعیات بیسند دارد، در روزنامه آفتاب امروز، ارگان حزب مشاركت، اين رقم را تا 120 نفر افزايش داد و طبق روال گذشتهاش، نه نامي از مقتولين آورد و نه دليلي بر ادعاي خود ذكر كرد و نوشت كه در ذيل پروژه قتلعام درماني در دهه گذشته، به طور متوسط در هر ماه يك نفر به قتل رسيده است.[19]
در این میان با توجه به اینکه این قتل ها در فاصله کوتاهی قبل از انتخابات مجلس ششم برگزار شد، اکبر گنجی تلاش کرد با بهره گیری از فضای ایجاد شده و با هدف جلوگیری از ورود اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس ششم با نگارش کتاب "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" که در واقع مجموعه ای از یادداشت ها و گفتگوهای وی با روزنامه های اصلاحطلب بود، مجموعه ای از تهمت ها و اتهامات بی پایه و اساس را متوجه ساختار نظام و برخی از ارکان آن ساخت. وی در این کتاب بدون نام بردن از آقای هاشمی، به گونه ای قلم راند که همه اذهان را متوجه وی ساخته و او را "عالیجناب سرخپوش" یا "شاه کلید" فهم قتل های زنجیره ای دانست که "عالیجنابان خاکستری" قتل ها و جنایات فراوانی را در طول چندین سال به دستور وی انجام داده اند.[20]
این کتاب در برهه یکساله منتهی به انتخابات مجلس ششم نزدیک به سی بار تجدید چاپ شده و در کنار مقالات و یادداشت های پر تعداد و البته هتاکانه ای که با استفاده از روزنامه های زنجیره ای وابسته به این طیف به چاپ می رسید، تلاش شد تا از راهیابی اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی و ریاست احتمالی وی بر مجلس را "به معنای حذف شعار توسعه سیاسی و در نوردیدن تومار دولت خاتمی"[21] جلوه دهد و به هر نحو ممکن از وقوع آن جلوگیری نماید.
اکبر گنجی و تهمت ترور و خشونت به نظام جمهوری اسلامی بدون هیچ سندی
اما شاید گنجی و همفکرانش تصور نمی کردند چند سال بعد، منافع اصلاحات را در احیای زندگی سیاسی آقای هاشمی ببیند و برای زنده ماندن اصلاحات ناگزیر از حمایت از شخصی شوند که خودشان چهرهای مخوف و انحصارطلب از وی در اذهان مردم ساخته بودند. اکبر گنجی که خود خالق "عالیجناب سرخپوش" بود، مدعی می شود "پروژهی حذف هاشمی قطعاً پشتاش آقای خامنهای بوده و در این پروژه هم موفق بوده است". وی سپس با نگاهی ترحم آمیز و دلسوزانه نسبت به «شاهکلید» ماجرای قتل های زنجیره ای، که تا مدتی پیش از نگاه وی متهم اصلی قتل ده ها تن از روشنفکران بوده، با اشاره به بازداشت فرزندان آقای هاشمی - مهدی و فائزه- این امر را به فال نیک گرفته و مدعی می شود "طیفی که گرایش به اصلاحطلبان دارند، در آن قشر، آقای هاشمی چهرهاش بازسازی خواهد شد و این جریان در اینجا به سود آقای هاشمی تمام خواهد شد".[22]
عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز که در پرتو حمایتهایش کتاب "عالیجناب سرخپوش" اکبر گنجی بارها تجدید چاپ گردید، با تغییر جهتی آشکار اظهار می دارد: "برخوردی که با آقای هاشمی رفسنجانی از سوی برخی مطبوعات انجام شد، یک اشتباه استراتژیک بود که از سوی همان کسانی که مطالبات را شعله ور کرده اند، صورت گرفت. برخورد با هاشمی رفسنجانی یک اشتباه محدود، مقطعی و تاکتیکی نبود، بلکه به کل جریان اصلاحات در یک مقطعی آسیب زد".[23]
شرکت در کنفرانس برلین
کنفرانس برلین نام کنفرانسی است که بعد از انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره ششم از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ به مدت سه روز از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد "هاینریش بل" در خانه فرهنگهای جهان در برلین و با موضوع تغییرات دمکراتیک در ایران و اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.
"کنفرانس برلین" یا "کنفرانس ایران بعد از انتخابات پارلمانی" از تاریخ 19 تا 21 فروردین 1379، به مدت سه روز، در خانهی فرهنگهای جهان در برلین برگزار شد.
بانی اصلی این کنفرانس "بنیاد هاینریش بل" آلمان بود که ارتباطات تنگاتنگی با "حزب سبزها" [24] این کشور داشت. این بنیاد فارغ از این کنفرانس اهداف خود را به این صورت معرفی میکرد: "قصد ما فراهم کردن امکانات لازم برای انجام مباحثات اصولی و روزآمد است. ما همچنین تلاش میکنیم شرایط را برای بررسی علمی و کارشناسانهی مشکلات موجود بر سر راه روند اصلاحات اجتماعی فراهم کنیم".
علاوه بر این بنیاد، بخشی از اپوزیسیون خارجنشین نیز به رهبری حسن ماسالی، شامل کتایون امیرپور، مهدی سردانی (نویسندهی ضد انقلاب)، احمد طاهری (خبرنگار روزنامهی فرانکفورتر روندشاو)، بهمن نیرومند و نوید کرمانی در تدارک این کنفرانس دخالت داشتند. این عده در آغازین روز کنفرانس، بیانیهی مشترکی صادر کردند و در آن خواستار تشکیل یک حکومت لائیک و سکولار در ایران شدند. [25]
از داخل کشور نیز هفده تن از شخصیتهای سیاسی، مطبوعاتی، علمی و ادبی ایران در این کنفرانس حاضر شدند که بخشی از آنها از اعضای ارشد "حزب مشارکت" بودند. عزتالله سحابی، اکبر گنجی، یوسفی اشکوری، کاظم کردوانی، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلاییپور، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیسدانا، علی افشاری، محمود دولتآبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، منیرو روانیپور، جمیله کدیور و خدیجه مقدم و محمدعلی سپانلو از حاضران در این کنفرانس 3 روزه بودند. این افراد که عمدتاً دارای گرایشهای سکولار بودند، در اثر کسب اکثریت آرا در انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی دچار این توهم شده بودن که می توانند نسخههای بدیلی را برای جمهوری اسلامی ایران مطرح کنند و با طرح این مباحث، فضا را جهت تغییرات بنیادین در ساختار نظام در ایران فراهم آورند.[26]
این افراد در سخنان خود تلاش نمودند با طرح ادعاهایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران[27] و بخصوص اصل ولایت فقیه[28] خود را مبارزانی معرفی نمایند که برای سرنگونی نظام دیکتاتوری در ایران و جایگزینی آن با یک نظام دموکراتیک تلاش می نمایند. شرکتکنندگان در این کنفرانس همچنین به بیان دیدگاههای خود در حمایت از تشکیل نظام سیاسی غیردینی در ایران پرداخته و انتخابات مجلس ششم را رأی منفی مردم به جریان حاکم دانستند.[29]
اکبر گنجی در سخنان خود در این کنفرانس مدعی شد: "در قانون اساسی ایران نهاد رهبری انقلاب اختیاراتش محدود است. یک مجلس نظارتی هم که منتخب مردم است می تواند وی را عزل کند. این ابزار تا به حال بکار گرفته نشده است. تا کنون رهبر انقلاب خود را بالاتر از قانون و قانون اساسی قرار داده است و حال ما خواسته ایم در محدوده قانون اساسی عمل شود. آقای خامنه ای هم با این امر موافقت دارد. ما در چارچوب قانون اساسی فعلی هم می توانیم یک نظام کاملاً دموکراتیک در ایران برقرار کنیم... ما نظرات امام خمینی را به گونه ای بازخوانی می کنیم که با دموکراسی سازگار باشد...".[30]
رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزاری این کنفرانس در آلمان را نشانه کندذهنی سیاستمداران آلمانی در تحلیل مسائل و جریانات سیاسی داخل ایران دانسته و آن را اقدامی زشت و توطئهای برای زير سؤال بردن نظام و انقلاب دانستند. ایشان با اشاره به اين كه بنيادهای برپاكننده اينگونه كنفرانس ها معمولاً مورد حمايت دستگاه های امنيتی، سياسی و جاسوسی دشمنان هستند، اهداف پشت پرده این برنامه را چنین برشمردند: "كنفرانس برلين به دنبال تدارك و برنامهريزی چندين ماهه و با دقت در انتخاب ميهمانان كنفرانس برگزار شد، تا اينگونه وانمود شود كه اين افراد، نمايندگان قشرهای مختلف ملت ايران هستند. برگزارکنندگان کنفرانس در واقع در صدد بودند با این مقدمات و تدارکات و دعوت از همهی جناحهای مخالف نظام در خارج، کنفرانس را به جلسهی محاکمهی انقلاب و نظام اسلامی تبدیل کنند و با تبلیغ ناکارآمدی نظام اسلامی از زبان دعوتشدگان داخلی، از زبان ضدانقلاب هم این گونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی تنها با حذف اسلام، ولایت فقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلاً نوشتن قانون اساسی جدید امکانپذیر است".[31]
این کنفرانس علاوه بر متن، از حواشی مهم و خبرسازی نیز برخوردار شد که اهمیت آن کمتر از متن نبود. "مرتضي غرقي" خبرنگار اسبق واحد مركزي خبر در آلمان به عنوان تنها نماينده جمهوري اسلامي ايران كه فيلم اين كنفرانس را تهيه و به تهران فرستاد گوشه هایی از وقایع روی داده در این کنفرانس را اینچنین توصیف می کند:
"در حين سخنراني گنجي هم دوباره همان شعارها سر داده شد. عدهاي از كردهاي حاضر در همايش به گنجي گفتند كه: تو خودت مزدوري و در كردستان آدم كشتي بنابر اين حق صحبت نداريد. گنجي گفت: همان هايي كه اين شعارها را در برلين ميدهند در تهران هم نميگذارند ما صحبت كنيم. شما خشونت طلبيد و... به هر حال گنجي هم نتوانست صحبت خود را ادامه دهد و جلسه به هم ريخت. همزمان يك آقا كه از چريكهاي فدايي خلق بود و طرف چپ من قرار داشت، بلند شد و لباسهاي خود را درآورد. لخت مادرزاد به ميان جمعيت رفت و يك زخم بزرگي كه روي بدنش بود كه معلوم نبود اين زخم براثر چه بوده را نشان داد و گفت كه جمهوري اسلامي من را شكنجه كرده است. همزمان در طرف ديگر سالن يك گروه كه متعلق به حزب كارگران كمونيست بودند، زن رقاصهاي را آوردند كه شروع به رقصيدن كرد و همزمان در كنار آن ويولون هم ميزدند. اين در حالي بود كه سخنران هم براي خودش سخنراني ميكرد...»[32]
شرکت در کنفرانسی با این اوصاف به اندازهای مغایر با ارزش های انسانی و اخلاقی بود که موجی از محکومیت در داخل کشور علیه شرکت کنندگان در کنفرانس به وجود آمد و حتی جای دفاعی برای افرادی که اعتقادی به مذهب و دین نداشته ولی اندکی از غرور و غیرت ملی برخوردار بودند نیز باقی نگذاشت. بدین ترتیب اکبر گنجی به همراه برخی دیگر از شرکت کنندگان در کنفرانس برلین پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹ دستگیر شده و توسط دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام مورد محاکمه قرار گرفتند. دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد، اما دادگاه تجدید نظر محکومیت وی به شش سال حبس بدل گردید.
گنجی در کنار همسرش پس از آزادی از زندان
خروج از ایران
این مدعی حقوق بشر پس از آزادی به اروپا و سپس آمریکا رفت و به نگارش مقالاتی علیه نظام اسلامی و ادامه روند اتهامزنی بدون هیچ سند و مدرکی پرداخت و با بسیاری از چهرههای معاند نظام اسلامی و خوانندگان فراری دیدار و همفکری نمود.
وی در سفرهاي مختلف خود در اروپا و آمريکا همچنین با بيش از بيست نفر از به ظاهر انديشمندان جهان از جمله آنتوني گيدنز، يورگن هابرماس، ديويد هلت، نوآم چامسکي، ريچارد رورتي، فوکوياما، رابرت بلا، نيکي کدي، خالد ابوالفضل، السدر مکاينتاير، مارتا نونپام، مارشال برمن، رونالد رورکين، نانسي فريزر، مايکل سندل، چارلز تيلور، فيليپ پتيت، عبدالحي عبدالنعيم، خوزه کازاناوا و اوليور روآ ملاقات و با آنان به گفتگو پرداخت.
اکبر گنجی در یکی از کنفرانس های مراسم دريافت جايزه قهرمان آزادی مطبوعات در وين
وی همچنین بخاطر فعالیت های هتاکانه رسانه ایش در دوران حضور در ایران و سخنانش در مخدوش ساختن چهره جمهوری اسلامی ایران در اذهان عمومی مردم جهان، جوایز متعددی از جشنواره ها و انجمن های وابسته صهیونیستی و نهادهای حقوق بشری غربی دریافت نمود.[33]
دریافت جایزه از مؤسسات غربی با پاس مقالات هتاکانه و تهمت های بی پایه و اساس
در جریان حوادث پس از انتخابات 1388 نیز گنجی با حضور در تجمعات ضد انقلاب خارج نشسین، حمایت خود را از سران فتنه اعلام کرد و این در حالی بود که چندی بعد باز هم در یک چرخش آشکار، اپوزیسیون خارجنشین را هم شوکه کرد و هر گونه ادعای تقلب در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را ادعایی گزاف دانست.
حضور گنجی در تجمعات پرتعداد! اپوزیسیون خارجنشین در حمایت از ادعای تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری 1388
دگردیسی فکری طی دو دهه/از افراط در انقلابیگری تا ژست روشنفکری
وی در حالی اکنون با ژست روشنفکری نظام جمهوری اسلامی را متهم به اقدامات ضد حقوق بشری می کند که در اوایل دهه 60 در پاسخ به سؤالی در گزینش یک نهاد، درباره اقدامات دادگاه انقلاب و اینکه کدام کارهای دادگاه انقلاب مورد تأیید شما بوده و کدامیک مورد تأیید شما نیست، اینچنین نوشته بود: "آنکه مورد تأیید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضد انقلاب است که هزاران ساواکی و گروهه ای ضد انقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می خواهد می کنند".
وی همچنین در حالی انقلابیون ایران را به بنیادگرایی و تندروی متهم می نماید که در ابتدای پیروزی انقلاب و پس از استعفای بازرگان از دولت موقت، گفته بود "ببینید، دولت بازرگان دولتی نبود که انقلابی باشد و برخوردش به جای اینکه برخورد مکتبی باشد، یک برخورد سیاسی بود و در آن جو که احتیاج به یک دولت انقلابی با برخورد مکتبی بوده، این دولت ازش کاری ساخته نبود و فشار مردم از یک طرف و پیام های امام که دولت، انقلابی نیست از طرف دیگر، و ملاقات آمریکایی ها از طرف دیگر و بالاخره اشغال سفارت آمریکا باعث استعفای دولتش شد".[34]
دفاع از همجنسبازی
اکبر گنجی در مقاله ای به نام "همجنس گرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق" که مستقیماً در پاسخ به آرای "محسن کدیور" درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنسگرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر آرای او همجنسگرایی را "همچون یهودیت و بهائیت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب" می کند و مینویسد:
"کدیور میگوید مجازات شدید همجنسگرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسألهای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور میگوید مسلمانی مطلقاً با همجنسگرایی نمیسازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟...
گنجي در جمع ضد انقلاب
کدیور همجنسگرایی را امری غیرعقلانی، غیرانسانی، انحراف از مسیر صحیح بشری و تأسف بار به شمار میآورد. اما هیچ دلیلی برای موجه کردن مدعای خود ارائه نمیکند. پرسش این است: مسیر صحیح بشری چیست؟ مگر فقط یک راه صحیح وجود دارد که بشریت باید آن را طی کند؟ آیا نفی پلورالیسم و قبول انحصار گرایی معرفتی و اجتماعی لازمهی منطقی این مدعا نیست؟
تا آنجا که من میفهمم، هر رفتاری که از آدمیان سر میزند (خوب و بد) عملی انسانی است؛ نه غیرانسانی یا حیوانی. انسان همان موجودی است که در تاریخ خود را محقق کرده (انسان واقعی مطابق تعاریف پسینی) نه انسانی آرمانی که وجود خارجی ندارد (انسان خیالی مطابق تعاریف پیشینی) ...همجنسگرایی همان قدر انسانی است که ناهمجنسگرایی. عدالتورزی همان قدر انسانی است که ظلم و بیداد. با این تفاوت که عدالت از نظر اخلاقی فضیلت است و ظلم رذیلت».[35] وی همچنین در مقاله ای تحت عنوان "از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن" بر خلاف فتوای غالب فقهای شیعه مبنی بر ضاله بودن فرقه بهاییت، به دفاع از حقوق بهائیان پرداخت.[36]
زیر سؤال بردن الهی بودن قرآن
اکبر گنجی به تدریج پای خود را از حد زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی فراتر نهاد و به تقلید از افرادی چون سروش و شبستری و به اسم "عقلاني کردن معتقدات ديني" به انکار بدیهی ترین اعتقادات مسلمین همچون کلام خدا بودن قرآن کریم، خاتم بودن پیامبر اسلام، وجود زندگی پس از مرگ و... پرداخته است.
گنجی با ایجاد شبهاتی بی پایه و اساس پیرامون سخن خدا بودن قرآن کریم، مدعی می شود قرآن می تواند سخنی غیرالهی و برساخته ذهن پیامبر باشد[37] چرا که دارای تناقضات عدیده ای است! حال آنکه سخن خدا باید مبری از تناقض باشد.[38]
وی با طرح این سؤال که "آيا گزاره "قرآن کلام خداست"، مدعايی قابل اثبات و خرد پذير است؟ از ميان دو مدل رقيب ، "قرآن کلام خداست" و "قرآن کلام محمد است" ، احتمال صدق کداميک بيشتر است؟» می گوید: "تمام ادعاي پيامبر اسلام اين است که جبرئيل کلام خدا را به اطلاع او رسانده است. حتي اگر اثبات وجود خدا امکان پذير باشد، اثبات سخن گفتن خدا با يک شخص محال است". وی در نهایت با طرح این مقدمات مدعی می شود که "اين مدعا که "قرآن سخن پيامبر است" ، سخنی غير دينی نيست".[39]
وی در ادامه، وجود زندگی پس از مرگ را نیز مورد تردید جدی قرار داده و مدعی میشود «نه دليلی بر صدق حيات شخصی پس از مرگ ارائه شده است، نه تصاوير بهشت و جهنم قابل دفاع عقلانی است». وی چهره به تصویر کشیده شده از بهشت و جهنم در قرآن را نتیجه «عصر بودن» قرآن دانسته و به تقلید از سروش، ادعا میکند که بهشت و جهنم به تصویر کشیده شده در قرآن «تصویر صورت های اسطورهای عصری است که تجربه ی دينی در آن محقق شده است».[40]
انکار وجود امام زمان(عج)
گنجی پس از طرح ادعای "کلام پیامبر بودن قرآن" با نگارش مجموعه مقالاتی تحت عنوان "امام زمان به چه کار فقها میآید؟" به طرح ادعاهایی به تردید در وجود امام عصر(عج) پرداخت و مدعی شد "تاکنون حتی يک دليل بر وجود ”موجود مقدس و معصومی با عمر بيش از هزار و دويست سال" (مهدی موعود) اقامه نشده و اساساًاقامه شدنی نيست».[41]
وی سپس با ژستی متفکرانه! مدعی شد اولاً دلیل تاریخی متقنی در اثبات وجود امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و ثانیاً "به فرض آنکه بتوان از طريق تحقيقات تاريخی، اثبات کرد که امام يازدهم شيعيان فرزندی داشته اند، ادعای طول عمر بيش از هزار و دويست سال، با علم تجربی مدرن تعارض دارد" .[42]
وی سپس تلاش نمود تا اعتقاد به منجی و موعود آخرالزمان را مختص شیعیان جلوه دهد و با طرح این بحث که «در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان، فرزند امام یازدهم شیعیان نیست»، مدعی شد «به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. لذا می توان مسلمان یا شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت».
این در حالی است که نه تنها تمام اهل سنت بلکه بسیاری از صاحبان ادیان توحیدی به وجود منجی آخرالزمان اعتقاد دارند و در برخی صحاح سته - معتبرترین کتب روایی اهل سنت - حتی بابی به نام "مهدی" وجود دارد که حکایت از باورمندی آنها به این مساله است.[43]
گنجی سپس در ادعایی مضحک در حالی که اعتقاد به وجود امام زمان(عج) از اعتقادات اصیل مسلمانان است که در زمان امامان معصوم(ع) نیز اشارات متعددی به وجود ایشان شده است، افسانه وجود امام زمان را ساخته و پرداخته روحانیون حاکم بر ایران دانست «چرا که حيات و ممات آنان وابسته و متکی بر اين باور بلادليل است. روحانيون حاکم بر ايران که با اتکا بر اين باور مردم ايران را به اسارت گرفته اند» و مدعی شد «تصوير و تصور اماميه از امام زمان، با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنيادين دارد».[44]
[1] http://persianbok.wordpress.com/859-2/
[3] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx
[4] http://fararu.com/fa/news/74235
«حسین اله کرم» مدرس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز نیز درباره سابقه انقلابی اکبر گنجی چنین میگوید: اکبر گنجی معروف به «اکبر پونز» بود که روسریهای بدحجابان را جلو میکشید و پونز میزد و کارهایی از این دست انجام میداد.
[5] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx
[8] http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-Kian.html
[9] http://goftomanedini.com/showthread.php?t=58767
[10] http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-Kian.html
[12] http://www.rajanews.com/detail.asp?id=77755
[13] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx
[15] http://siasi.porsemani.ir/node/2556
[16] اين اقدام وزارت اطلاعات مورد تقدير مقام معظم رهبري قرار گرفت و ايشان ضمن تشكر از وزارت اطلاعات فرمودند: اين شوخي نيست كه انسان يك نقطه ضعفي در پيكره خودش احساس بكند و صادقانه آن را با مردم در ميان بگذارد و بگويد اين جايم، اين اشكال را دارد. ()
[17] با توجّه به تجربه خودم در زمينههاى گوناگونِ اداره كشور در طول اين بيست سال و آشنايى با جريانهاى سياسى داخلى و خارجى، من نمىتوانم باور و قبول كنم كه اين قتلهايى كه اتّفاق افتاد، بدون يك سناريوى خارجى باشد؛ چنين چيزى ممكن نيست. اين قتلها به ضرر ملت ايران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حكومت بود. يك گروه داخلى كه جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض كنيد كه متعصّب باشند و بناى اين كار را داشته باشند، در سطوحى از وزارت اطّلاعات كه اهل تحليلند، امكان ندارد دست به چنين قتلهايى بزنند. اين افرادى كه كشته شدند، بعضيها را ما از نزديك مىشناختيم. اينها كسانى نبودند كه يك نظام، اگر بخواهد اهل اين حرفها باشد، سراغ اينها برود. اگر نظام جمهورى اسلامى اهل دشمنكُشى است، دشمنان خودش را مىكُشد؛ چرا سراغ فروهر و عيالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همكار ما بود؛ بعد از پديد آمدن اين فتنههاى سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بىخطر و بىضرر. بينى و بيناللَّه، فروهر و همسرش - اين دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بىضرر و بىخطر. اينها هيچ ضررى نداشتند. نه به جايى وابسته بودند و نه اقتداری داشتند (بیانات در خطبههای نمازجمعه تهران؛ 18/10/1377).
[18] http://www.irdc.ir/fa/content/6873/default.aspx
[19] http://rajanews.com/detail.asp?id=110420
[20] گنجی، اکبر، عالیجناب سرخپوش و علیجناب خاکستری، تهران: طرح نو، 1379.
[21] روزنامه فتح ، ۲۳ / ۱۱ / ۱۳۷۸
[22] www.dw.de/a-16258116-1?maca=per-rss-per_politik-4076-xml-mrss
[23] http://iranbidar.com/index4Print.php?obj=News&taskName=ShowDetails&IDD=808
[24] حزب سبزها دشمني عجيبي با اسلام دارد تا حدي كه از اعطاي مجوز به مسلمانان عرب ساكن آلمان در شهر آخن (از ايالات غربي آلمان) در جهت ساخت يك مدرسه فرهنگي به اتهام اينكه روزي ممكن است اين گروه نيز همانند جمهوري اسلامي شوند، مخالفت كرد و بيش از ده سال است كه از اجراي اين پروژه جلوگيري ميكند. اين حزب همچنين در پي جنجالهاي تبليغاتي همچون دادگاه صهيونيستي ميكونوس (1376) با صدور بيانيهاي تحت عنوان "شهامت"، اقدام دادگاه را در صدور حكم عليه مسئولان جمهوري اسلامي ستود. حزب سبزها روابط ويژهاي نيز با رژيم صهيونيستي دارد. اين حزب از معدود احزاب در آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي است كه به دنبال مطرح شدن موضوع انتقال پايتخت اسرائيل به بيتالمقدس، از اين پروژهي استكباري حمايت نمود. (مرتضي قمريوفا، براندازي در سكوت، تهران، كيهان، 1381، صص 116ـ117)
[25] http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5105
[26] http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5105
[27] چنگيز پهلوان از اعضاي كانون ضدانقلابي نويسندگان نيز در كنفرانس برلين، جمهوري اسلامي را "كودكی عقبافتاده " خواند. «ایران در فاصلهی بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 تا روی کار آمدن اصلاحطلبان، مانند کودکی عقبافتاده بوده است که مردم آن در واقع نمیدانستند که چه میخواهند و برای اولین بار در انتخابات دوم خرداد 76 و بعد از آن در جریان انتخابات مجلس ششم نشان دادند که چه میخواهند».
[28] احمد طاهري به تقدير از سحابي پرداخت. وي با تجليل از عزتالله سحابي بيان داشت كه: "ايشان از مخالفان شديد حاكميت روحانيت و ولايت فقيه است".
[29] عزتالله سحابي: "مردم ايران در انقلاب سال 1357 ميدانستند كه چه نميخواهند، براي اينكه نميدانستند كه چه ميخواهند اما آنها در انتخابات مجلس ششم نشان دادند كه چه ميخواهند و رأي "نه" و منفي به جريانات حاكم بر كشور دادند".
[30] http://www.cloob.com/timeline/blog_2332_59127
[32] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001243020
[33] مهمترین این جوایز که غالباً از مراکز غربی وابسته به صهیونیسم دریافت شد عبارتند از:
1) جايزه هلمن همت، براي دفاع از آزادي بيان در سال 1999
2) جايزه انجمن روزنامه نگاران کانادا در سال 2000
3) جايزه درفش نقره اي ايالت توسکاني ايتاليا از سوي شهرداري پراتو (آذر 84)
4) جايزه قلم طلايي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات ايران (1384)
5) جايزه انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران به عنوان روزنامه نگار برتر (1385)
6) جايزه آزادي مطبوعات شهر سي ينا در ايتاليا( نوامبر 2006)
7) اعطاي شهروندي افتخاري فلورانس در 25 نوامبر (آذر 1384)
8) جايزه ويژه گفتگوي فرهنگهاي انجمن خبرنگاران خارجي در بريتانيا (آذر 1384)
9) جايزه قلم طلائي سال 2006 از سوي انجمن جهاني مطبوعات و بنياد جهاني ناشران
10) جايزه مدافعان حقوق بشر مارتين آنالز در سال 2006
11) جايزه سال 2006 انجمن ملي روزنامه نگاران آمريکا در جولاي 2006
12) جايزه آزادي بيان جان هامفري سال 2007 از سوي سازمان کانادايي حقوق و دموکراسي
[35] گنجی، اکبر، همجنسگرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق؟!
[36] http://www.nilgoon.org/archive/ganji/articles/Akbar_Ganji_Bahais.html
گنجی، اکبر، از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن؛ نکاتی پیرامون فتوای اخیر آیت الله منتظری
[37] گنجی، اکبر، روشنفکري فقيهانه
[38] گنجی، اکبر، قرآن محمدی(9)؛ ناسازگاری های درون متنی
[39] گنجی، اکبر، قرآن محمدی(۲)؛ برساخته های تاريخی
[40] گنجی، اکبر، قرآن محمدی (5)؛ عقلايی بودن زندگی پس از مرگ
[41] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آيد؟(1)؛ تأملاتی درباره ی تروريسم مقدس
[42] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آيد؟(1)؛ تأملاتی درباره ی تروريسم مقدس
[43] برای دیدن احادیث اهل سنت درباره وجود امام زمان رجوع کنید به؛ کتاب «منتخب الأثر» تألیف حضرت آیة الله صافی گلپایگانی، یا «معجم أحادیث المهدی» تألیف آقای علی کورانی و سایت http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=81910
[44] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آيد؟(3)؛ نقد دين، نقد دولت