کارشناسان عصبانیت بسیار شدید عربستان از شکست القصیر را به علت فریب مسئولان اطلاعاتی خود از حزب الله لبنان می دانند
روزنامه لبنانی الدیار در تحلیلی نوشت: نبرد القصیر در سوریه تنها دارای
نتایج نظامی و سیاسی نبوده و در روزهای آینده خبرهای بیشتری از این نتایج
که برخی از آنها قابل پیشبینی بوده و برخی نیز غیر منتظره است، به گوش
خواهد رسید. اما یکی از پارادوکسهای عجیب این نبرد، همزمانی تلاش برای
گوشزد نمودن تلفات جانی و آسیبهای روحی و نظامی این نبرد، با تلاش
بیسابقه متهم ساختن حزبالله به ایجاد فتنه بین شیعه و سنی در جهان اسلام
است. در شرم آور بودن این تلاش همین بس که بر "استراتژی باقلوا" تأکید
داشته و برپایی مراسم شادی در ضاحیه در پی شکست تروریستها در القصیر را
خطرناک دانسته و از آن به بیتدبیری حزبالله و غفلت از کشانده شدن دامنه
نبرد به لبنان یاد کرده است. باید پرسید عربستان سعودی این بار با چه هدفی،
این تلاشها را آغاز کرده است و چرا خود را «مام تروریستها» در صحنه نبرد
نافرجام القصیر معرفی میکند؟
محافلی که حوادث صحنه نبرد القصیر را دنبال میکنند، بیان داشتهاند که
عصبانیت بسیار شدید عربستان به خاطر ضعف عملکرد مسئولان اطلاعاتی این کشور و
مزدوران لبنانی فعال در جبهه هم مرز با لبنان است.
در این میان انگشت اتهام به سمت عقاب صقر مسئول ارسال سلاح به این جبهه
نشانه رفته است. در چنین شرایطی فرماندهان نظامی شورشیان سوریه با سروصدای
زیاد "عامل لبنانی" ارسال سلاح روبرو شدهاند. او کسی است که مدام باید
درباره دلایل شکست در این جبهه، به عربستان پاسخگو باشد، چرا که 35 تن سلاح
و مهمات برای انتقال به القصیر و حومه آن از اطلاعات عربستان دریافت کرده
است. این محموله سلاح در اختیارگردان های "التوحید"، "احفاد الرسول"،
"عقابهای شام" و " لواء الاسلام" قرار گرفته است، اما تنها گردانی که
توانسته است به طور منظم در القصیر به مبارزه ادامه دهد، "گردان التوحید"
بوده است و دیگران فرار کردهاند. آیا این سلاحها وارد القصیر شده است؟
آیا کسانی در این تجارت اسلحه مشارکت داشتهاند؟ چرا این سلاحها برای
تغییر موازنه قدرت به کار گرفته نشده است؟ پاسخ این سؤالات را باید از صقر و
فرماندهان و مدیران اتاق عملیات القصیر جویا شد.
به گفته این محافل، عصبانیت عربستان تنها به خاطر سقوط القصیر نبوده و
بیشتر به خاطر گرفتار آمدن نیروهای اطلاعاتی این کشور در کمین حزبالله در
منطقه شمالی سوریه است. هدف از انجام این عملیات به دام انداختن تعداد
بیشتری از نیروهای تروریست و کاستن از توان نظامی آنها با سخت وانمود نمودن
سقوط منطقه شمالی بود. از همین رو دامنه نبرد در القصیر یک هفته بیشتر به
طول انجامید تا ارتش آزاد، نیروهای خود را از دیگر مناطق به این منطقه گسیل
دارد. بدین ترتیب این نیروها از مواضع خود در دیگر مناطق خارج شدند و با
از بین رفتن انسجام آنها، القصیر در هفته دوم از دستشان خارج شد.+
این برآوردهای اشتباه تازگی ندارد قبلاً نیز در هفتم ماه مه 2008 سفارت
آمریکا در بیروت با هماهنگی سفارت عربستان، برای شکست حزبالله و از بین
بردن عناصر قدرت آن از طریق رصد راداری، تلاشهایی عملی را به انجام رساند.
سؤالی که در نشستها مطرح میشد این بود که حزبالله در برابر اقدامات این
چنینی چه عکسالعملی از خود نشان میدهد؟ در آن زمان گروه 14 مارس بر این
امر اتفاق نظر داشتند که سید حسن نصرالله در برابر فتنه خود را خواهد باخت و
به خاطر آنکه مشروعیت خود را از دست ندهد، در داخل لبنان دست به سلاح
نخواهد برد. امروز مشخص شده است که در آن زمان چه اتفاقی رخ داد. آری آنها
از تفکرات حزبالله و اینکه اولویتهای خود را چگونه تعیین میکند بیخبر
بودند. پارادوکسی که در آن زمان مضحک به نظر میرسید متهم ساختن حزبالله
به دامن زدن به اختلافات بین شیعه وسنی بود.
امروز هم همان حوادث گذشته در جریان است. این بار نیز همان چهرههای داخلی،
منطقهای و بینالمللی اشتباه فکر کرده و با دروغ و بهتان سعی دارند
حزبالله را مسئول اختلاف بین شیعه و سنی معرفی کنند. آنها فکر میکنند حزب
الله قادر به انجام هیچ کاری نیست. از همین رو میگویند دامنه این نبرد
آنقدر وسیع است که حزبالله توانایی ورود به آن را ندارد و هرگز خود را با
نبردی مذهبی در خارج از مرزها درگیر نمیکند. این بار نیز غافلگیر شدند چرا
که دریافتند حزب الله دارای توانائیها و برنامههایی است که آنها از آن
بیخبرند. امری که حوادث القصیر و حومه آن به خوبی گویای آن است. باید گفت
حزبالله این توانایی را دارد که علاوه بر سوریه در جبهههای دیگر نیز وارد
عمل شود.
محافل مذکور بیان میکنند که حزبالله مسئول شکست سنیهای سلفی نیست. در
حقیقت مسئولیت این شکست بر عهده کسانی است که در این گروه خود را فرمانده
معرفی کردهاند. گناه سید حسن نصرالله چیست وقتی این فرماندهان همیشه در
نبردهایشان شکست خورده و این گروه بزرگ اسلامی (حزب الله) را مسئول
ماجراجوئیهای نافرجام خود معرفی میکنند. نمونه بارز این ماجرا، وعده دو
سال پیش آنها به سعد حریری، نخستوزیر پیشین لبنان بود . آنها به وی گفتند
به زودی سوریه را فتح خواهند کرد و وی بدانجا وارد خواهد شد. آنها هنوز
منتظر آن روز هستند. آنها همچنین به سه نفر از "ماجراجویان پوشالی" در شمال
لبنان به نامهای خالد الظاهر، معین المرعبی و محمد بکاره وعده دادند که
باید خودشان را برای به دست گرفتن زمام امور بعد از سقوط بشار اسد آماده
کنند. آنها اعتقاد داشتند با سقوط دمشق شمارش معکوس سقوط حزبالله شروع
خواهد شد. آنها هنوز منتظرند!
شیخ احمد اسیر و اسلام الشهال از مبلغان سلفی و شیخ سالم الرافعی بدون
فراهم آوردن تجهیزات برای جوانان فریب خورده، وارد میدان پیکار در القصیر
شدند.
این افراد به دلیل نبود بنیه تشکیلاتی وعدم انسجام بین سیستم فرماندهی این
نبرد، سردرگم و غافلگیر شدند و بدین ترتیب افراد بسیاری کشته، زخمی و اسیر
شدند. در روزهای آینده جزئیات بیشتری از این شکست دردناک منتشر خواهد شد و
این در حالی است که آنها سعی دارند حزب الله را مسئول این ناکامی معرفی
کنند، چرا که رهبر حزب الله توانسته است برنامههای خود را عملی کند، حال
آنکه آنها در دیدگاه استراتژیک و تاکتیکی خود بسیار ضعیف عمل کردهاند.
سلفیهای سنی با طرح سناریوهای قومی و مذهبی سعی دارند دستاورد مقاومت در سوریه را نادیده بگیرند.
این محافل میگویند: مسخره است که به دلیل مشارکت حزب الله در نبرد سوریه،
حملهای سازمان یافته علیه آن شروع شود و به دامن زدن به فتنه شیعی و سنی
متهم شود. مضحکتر از آن این ادعاست که: مردم حزب الله را دوست داشتند، ولی
این حزب با گمراه ساختن مردم، به دروغ خود را حزب مقاومت معرفی کرد. این
در حالی است که مدعیان، هیچ وقت این حزب را دوست نداشته و از آن حمایت
نکردهاند و هنگامی که در سال 2006 به جنگی سرنوشت ساز وارد شد به
ماجراجویی متهم شد و کسی از آن به حزب مقاومت یاد نکرد. در آن زمان
سناریوهای پشت پرده، سیاسی و از آن بدتر قومی و مذهبی بود و بعضی از علمای
اهل سنت که اکثراً سعودی بودند دعا برای این حزب را حرام میدانستند.
به گفته این محافل، مشکل اساسی این است که این افراد از حزبالله میخواهند
حزبی ملکوتی باشد که با «شیاطین» پیکار کند و از حامیان آن میخواهند به
دفن شهدا و مداوای مجروحان خود در خفا و سکوت بسنده کنند.
این در حالی است که وقتی نیروهای حزبالله در نبرد القصیر با فدا کردن
گرانبهاترین سرمایه خود به پیروزی میرسند، به بهانه واهی جلوگیری از فتنه
قومی، جشن پیروزی برای آنان را حرام اعلام میکنند. آنها خود میدانند که
فتنه به خاطر توزیع شیرینی پیروزی در خیابانهای ضاحیه صورت نگرفته و در
واقع عامل ایجاد آن، تلاشهای تحریکآمیز مغرضانهای است که در سال 1979 با
پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تلاشهای دائمی برای تضعیف این انقلاب و
جلوگیری از نفوذ آن در منطقه آغاز شده است. اقدامی که در نهایت به تحمیل
جنگ بر نظام سوریه تحت عنوان تلاشهای قومی برای براندازی
دولت علویها منتهی شده است و این همان شعاری است که عاملان ایجاد اقدامات مغرضانه، از بیان آن ابایی ندارند.
انضباط بسیار زیاد حزب الله در القصیر و ریف آن به گونهای بود که هیچ یک
از رسانهها نتوانستند تصویری از مبارزان و پرچم حزبالله مخابره کنند.
این محافل میافزایند در شرایطی که بخش اعظمی از حامیان مقاومت در عصبانیت
به سر میبرند، حزب الله حق دارد پیروزی خود را جشن بگیرد. حامیان مذکور
همیشه بخاطر اینکه از آنها خواسته میشود آگاهی و درک بیشتری از اوضاع حساس
لبنان داشته باشند، احساس ناخرسندی میکنند. این در حالی است که دیگران به
این امر توجه ندارند. در سال 2000 پیروزی نصیب همه لبنانیها شد و جریان
به اصطلاح حامی مقاومت بهای تساهل با مزدوران را پرداخت کرد. در سال 2006
دوباره به سمت کسانیکه بر ضد مقاومت توطئه میکنند دست یاری دراز کرد و در
سال 2008 در دوحه، به سازش تن داد. امروز عدهای در پی قربانی کردن مقاومت
در دروازههای دمشق هستند و سعی دارند
از این جریان "نامیمون" حمایت کنند. آنها خود میدانند رهبران حزبالله
همچنان سیاست "آشفته نکردن اوضاع" را در دستورکار قرار دارند. در حقیقت
انضباط بسیار زیاد حزب الله در القصیر و ریف آن به گونهای بود که هیچ یک
از رسانهها نتوانستند تصویری از مبارزان و پرچم حزب الله مخابره کنند.
با این حال همگان میدانند از اول تا آخر نبرد القصیر توسط نیروهای زبده این حزب انجام شد.