تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۷
کد خبر: ۳۹۹۵۳
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
بایدصحنه های اصلی جنگ را به نمایش گذاشت/ دعواها دلیلش این است که بعضی ها فرهنگ جهادی را از دست داده اند / چیزی قریب به شصت هزار صحنه تصویری از جنگ وجود دارد که هنوز موقعیت پخش آن به وجود نیامده است
چهارده ساله بود که به جبهه رفت . می گفت  از همان اوّل جنگ وارد جبهه شدم و خداوند توفیق داد که تا پایان جنگ هم بمانیم . با عکسهای جوانیش که مقایسه اش می کنی هنوز همانطور ساده، آرام و بی تکلّف می بینی اش؛ با این تفاوت که بر موها و محاسنش گرد پیری نشسته است . مردی  که در خیبر و والفجر هشت شیمیایی شد ، در بدر ترکش خورد ، در کربلای پنج از ناحیه دوپا تیر خورد و به تعبیر خودش دوستانش او را با لبخندی تنهاگذاشتند و پرکشیدند و وی از کاروان شهدا جا ماند ... سرهنگ محمّد امین پور رکنی ؛ بازنشسته سپاه پاسداران و مسؤل انجمن راویان فتح دفاع مقدّس استان خوزستان که برای خبرنگاران اهوازنوین به مناسبت سالروز آزادسازی خرّمشهر ، از خاطرات خود می گفت .  

 عملیات هایی را که شرکت کرده بود هر کدام برایش زنده کننده خاطراتی بودند که نفسش را کند می کرد . این را از گره ای که هنگام نام بردن عملیاتهایی که شرکت کرده بود؛ بر أبروانش می افتاد خوب می شد فهمید ؛ بیت المقدّس ، خیبر ، بدر ، رمضان ، والفجر مقدّماتی ، والفجر هشت، کربلای پنج ... به اینجا که رسید فراموش کرد مابقی عملیات ها را نام ببرد، بغض راه گلویش را بست . از آن چیزی که در خاطرش آمد گفت : باور می کنید که ما پا روی رفقایمان می گذاشتیم و می رفتیم ؟! رفتیم تا امروز این چادر روی سر شما بماند ... این را که گفت چادرم را محکم تر و با افتخار بیشتری گرفتم . چادرم سیاه بود ، ولی حکایت از سرخی خون ایثار و شرافت مردانی آسمانی داشت که برای آزادی من رفته بودند تا امروز بتوانم این تاج شرافت و هدیه حضرت زهرا(س) را به امانت حفظ کنم . بی اختیار این شعر را زیر لب زمزمه کردم:

                            با تــن خونیــن ، بسیجــی عزیــز                    این سخن می گفت پشت خاکریز

                            برخواهرمن می رسان این پیـام :                    عزّت مــا بوده است از این قیــام

در همین حین می شنیدم که محکم و مصمّم تر از قبل می گفت : برادرانمان را زخمی در خط رها کردیم و به سوی دشمن تاختیم تا امروز امریکائیها اینجا جولان ندهند . برادرانمان پیشانی بند بسته بودند و از پشت چشمان نیمه بسته شان نگاهمان می کردند . مجبور بودیم پا روی تن مجروحشان بگذاریم و به جلو برویم . چه کسی می تواند درک کند که در عملیات بیت المقدس برما چه گذشت؟ پشت کانال زوجی عاشورایی به پا بود . همه آن چیزهایی که شما تا به حال پای منبرها و تریبون ها شنیده اید ما پشت کانال زوجی دیدیم . برادر روی جنازه برادر پا می گذاشت تا اسلام زنده بماند ، تا حماسه عاشورا زنده بماند .

خرّمشهر درطول تاریخ برای کشور ما ایران خیلی اهمیت داشت . به این دلیل که کشور همسایه ما عراق تنها راه ارتباطی آبی اش با ایران ، اروند بود . اگر کسی می خواست بر کل منطقه تسلط پیدا کند باید خرمشهر را می گرفت . البته قبل از جنگ هم چهار مرتبه خرّمشهر سقوط کرده بود . قبلا برای اینکه خرّمشهر اهمیت استراتژیکی داشت ایران مجبور می شد مناطقی را بدهد و خرمشهر را بگیرد . حتی بعضی از نقاطی که امروز جزء کشور افغانستان هستند شهرهایی بودند که ایران قبل ها داده بود تا خرّمشهر آزاد شود .

ولی در جنگ می خواستند صادرات کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهند و تنها جایی که صادرات داشت خرّمشهر بود که به عروس خاورمیانه معروف یود .

دشمن هدف اوّلش در جنگ جدایی اروند از ایران بود . می خواستند با خرّمشهر هم مرز شوند و اروند را از کشور جدا کنند و این اهمیت خرّمشهر را می رساند .

اوّلش فقط مقاومت بچّه های خودمان بود و کسی از استان های دیگر نیامده بود . شاید بچه هایی که از آنجا دفاع می کردند در حدود 200 نفر بودند ، بچه هایی که امروز سنّی از آنها گذشته و دیگر کسی آنها را نمی شناسد . همین ها کسانی بودند که آن زمان با سنّ و سال کم جانانه دفاع می کردند . همان بچّه ها به خاطر اهمیتی که احساس می کردند ، بخاطر تکلیفی که احساس می کردند ، قریب به 40روز در کنار پل نو دشمن را متوقف کردند .  چون دشمن تلاش می کرد از پل نو وارد شهر شود به همین خاطر بچّه ها مقاومت اصلی شان را گذاشتند روی پل نو تا شهر را نگه دارند .

بچه های خوزستان و خصوصا اهواز معمولا از دبّ حردان ، و از تیپ بیت المقدّس بودند ، تیپ 19 ، تیپ بعثت ، بیشتر از سه تیپ بودند ، مقرّ اصلی که دبّ حردان بود که ماها بودیم . فرمانده ماهم برادر عزیزمان سردار کلاه کج بود . وضعیتی که در آن منطقه داشتیم و عمل کردیم, آنچنان بود که شاید بشود گفت سخت ترین منطقه عملیات بود . چون برای حصار اهواز آنجا طبق طرحی که ریخته شده بود ؛ آب رها کردند .

دشمن متوجّه بود و آمادگی داشت که حتما از این محور قرار است حمله شود . تمام توانش را در این جبهه و جبهه کرخه نور گذاشته بود . ما از دبّ حردان وارد عمل شدیم . درگیری سختی هم با دشمن داشتیم و بعد از شهادت تعدادی از بچه ها حتی می رفت تا عملیات منجر به ناکامی شود . امّا در همین منطقه با تمام تلاشی که بچه ها کردند و تعدادشهیدی که بچه های شوشتر دادند موفّق شدیم خط دشمن را بشکنیم و طلیعه ای شود برای ادامه کار در دارخوین .

در آنجا تیپ فجرخوزستان به فرماندهی سردار عساکره عمل کرد و موفق شدند در آن جبهه هم ضربه خوبی به دشمن وارد کنند. ولی یک جبهه ناموفق بود که در شرق هویزه عمل کرده بود. اما با إلحاق دو تیپی که خوب عمل کرده بودند توانستیم جادّه اهواز – خرّمشهر را به تصرّف خود دربیاوریم  و دشمن مجبور شد شرق هویزه را رها و تا طلائیه عقب نشینی کند .

یکی از برادران پاسدار نقل می کرد : با موتور رفته بودیم ببینیم دشمن تا کجا عقب نشینی کرده که گیر دشمن افتادیم .  چون نمی دانستیم او تاکجا عقب رفته و دیدیم اوضاع هم خیلی خراب است مجبور شدیم اسیر شدیم . گفتیم ما آمده ایم تسلیم شویم و عده ای دیگر هم هستند که می ترسند تسلیم شوند . با مابیائید تا بقیه بچه ها را به شما نشان بدهیم تا آنها را هم اسیر کنید . یکی از بعثی ها را سوار موتور کردیم و به مواضع خودمان برگشتیم . امّا این بار او بود که اسیر ما شده بود !!!

سه راه حسینیه منطقه خیلی سختی بود . دشمن تمام توان خود را جمع کرده بود تا دوباره مواضع خود را در دست بگیرد . چون اگر پیشروی ادامه پیدا می کرد آن لشکری که اطراف طلائیه باقی مانده وبد به طور کامل در محاصره رزمنده های ما قرار می گرفت . به همین دلیل دشمن تمام مقاومت و هم و غم خود را در سه راه حسینیه پیاده کرد . در آن منطقه شهید زیاد دادیم . برادری داشتیم که به فرمان برادر خود تیربار را منهدم کرد ، اما در همین جاده اهواز – خرّمشهر که الان از لحاظ نظامی آرام و ایمن است؛ در مقابل دیدگان برادر خود با رگبار گلوله بر زمین افتاد ...

بالاخره مجبور شدیم از سه راه حسینیه محور را عوض  کنیم و به سمت شلمچه که گلوگاه دشمن به خاک ما بود برویم و آن محور را ببندیم و نیروی مستقر در خرمشهر را محاصره کنیم .

گاهی از جنگ فقط شلمچه و عملیات کربلای پنج را به یاد می آوریم ، امّا در عملیات بیت المقدّس سخت ترین درگیری ها اتفاق افتاد . خیلی از بچه ها آنجا بی سر و تکه تکه شدند . مجبور می شدیم پا روی جنازه دوستانمان بگذاریم و جلو برویم . خیلی از رزمنده ها تیر خوردند و زخمی بودند ، امّا هنوز می جنگیدند . صدام به نیروهایش گفته بود شما وقتی دارید از خرّمشهر دفاع می کنید فکر کنید دارید از بصره دفاع می کنید !

اوّل قرار بود تصرّف خرّمشهر را به عملیات بعدی واگذار کنیم . امّا بعد از مقاومت و پیروزی رزمندگان ، فرماندهان تصمیم گرفتند در همان عملیات ، خرّمشهر را آزاد کنند .

بالاخره عملیات ادامه پیدا کرد و شهید حاج احمد کاظمی با حسن باقری تماس گرفت و گفت : من در خرّمشهر هستم و تعداد زیادی از نیروهای عراقی را اسیر کرده ایم . دستور رسید یگانهای دیگرهم حرکت کنند و وارد خرّمشهر شوند ...

سوّم خرداد جای همه آنهایی که شهید شده بودند و برای آزادی خرّمشهر از جان خود گذشته بودند ؛ در مسجد جامع خالی بود . فضایی وصف ناشدنی حاکم شده بود . با هیچ چیزی  نمیشود آن فضای زیبا را به تصویر کشید . فضای معنوی همان روزی را که خرّمشهر آزاد شده بود . آن روز آیت الله شفیعی هم آمدند و نماز ظهر مسجد جامع را به جماعت خواندیم .

آن صحنه ها دیگر تکرار شدنی نیستند . هر گوشه ای که نگاه می کردیم کسی را در حال سجده شکر می دیدیم .

امام(ره) گفته بود خرّمشهر باید آزاد بشود ، و شد . آقای رسول محلاتی نقل می کند : وقتی خرّمشهر سقط کرد ، آقای غرضی استاندار وقت خوزستان تماس گرفت و گفت به امام بگوئید خرّمشهر سقوط کرد . امام که نماز اوّلشان را تمام کرده بودند با آرامش فقط گفتند : جنگ است دیگر... و دوباره به نماز ایستادند .

ولی همین حضرت امام(ره) بعد از شکست حصر آبادان تأکید کردند : « خرّمشهر باید آزاد شود! » البته همین اتفاق در محاصره سوسنگردهم افتاد . حضرت امام(ره) فرمودند : اگرسوسنگرد آزاد نشود من خودم اسلحه برمی دارم و در آنجا حضور پیدا خواهم کرد .

تاکتیک عبور از آب که ما در عملیات بیت المقدّس نشان دادیم، فقط مختص ارتش ایران بود . هیچ ارتشی جرأت چنین حرکتی را به خود نمی داد . امّا رزمندگان ما به پشتوانه الهی از اروند خروشان که عقبه آن حداقل 20 متر باید باشد عبور کردند . اوّل باید نیروی تکور عبور می گرد و خط را می شکست و خط را آماده ورود سلاح های سنگین می کرد . و رزمندگان ما با ابتکار عمل این کار را انجام دادند . شاید اگر فیلم های آن زمان را ببینید به گفته هایم پی ببرید .

 إنشاءالله زمانی برسد که بشود صحنه های اصلی جنگ را به نمایش گذاشت . چیزی قریب به شصت هزار صحنه تصویری از جنگ وجود دارد که هنوز موقعیت پخش آن به وجود نیامده است.

در خاطرات شهید صیاد شیرازی هست که : آن شبی  که ما می خواستیم تصمیم بگیریم و مردّد بودیم که عملیات کنیم یا نه ، میان خواب و بیداری احساس کردم حضرت امام (ره) وارد قرارگاه شدند . ایشان درکنار چند سیّد بزرگوار بودند و شروع کردند به معرفی کردن کسانی که در کنارشان بودند . شهید صیاد می گوید : به حضرت امام عرض کردم آقا ما ایشان را بجا نمی آوریم . حضرت امام فرمودند : ایشان فرمانده ما و شما و همه عالم هستی هستند . و شهید صیاد فهمیدند که امام زمان(عج) هستند که زمام فرماندهی را در دست دارند . همان شب با آقا محسن هماهنگ کردند که عملیاتید که قرار بود متوقف شود ادامــه پیدا کند .

حسن باقری هم در خاطراتش می گوید : آن شب شهید جهان آرا را در خواب دیدم و به او گفتم قرار است عملیاتی شود و خرّمشهر را آزاد کنیم . شهید جهان آرا گفتند : خوش به حالتان ... بروید که ما هم در کنارتان هستیم .

رزمندگان ما در جنگ آن قدر روحیّه داشتند و شجاع بودند که صدام سربازهایش را از ایرانی ها می ترساند . می گفت پاسدارهای خمینی آدم می خورند . جدّی این را  می گفتند ها ...

ولی همین بچه های شجاع که شیران روز بودند و زاهدان شب؛ یادم هست یکبار رفتم دنبال شهید حبیب الله که ببینم نیمه های شب کجا می رود ؟! دیدم رفت توی قبری که برای خوش درست کرده بود ، جانمازش را پهن کرد و تا نماز صبح با سؤالی که از خود می پرسید گریه می کرد . مدام از خود می پرسید : مَن رَبُّک...؟ خدایت کیست؟ و تا صبح با همین یک سؤال گریه می کرد ...

همین اعتقاد به خداوند بود که رزمندگان را روی پا نگاه می داشت . وگرنه ما در اوج مشکلات و سختی ها بودیم . باور کنید بعضی وقت ها حتی نان خوردن هم پیدا نمی شد . می رفتیم در سطل هایی که اضافه نان ها را انداخته بودیم و کپک زده بود همان ها را بر می داشتیم و دوباره می خوردیم .  ولی احساس می کردیم بهترین غذا را برای خوردن داریم . همه هم جوان بودند . همین ها بود که حضرت اما(ره) فرمودند خرّمشهر را خدا آزاد کرد . دست خدا همین رزمنده ها بودند دیگر . همین رزمنده ها بودند که حماسه ماندگار هشت سال دفاع مقدّس را خلق کردند . همین مردم بودند که به خلق حماسه کمک کردند . حتی همان زنی که تنها تخم مرغ موجود در خانه اش را برای کمک به جبهه می آورد ؛ او هم به خلق حماسه کمک کرده است.

امروز هم باید با مقاومت خود حماسه هشت سال دفاع مقدّس را کامل کنیم . اگر بصیرت نداشته باشیم ، از این حماسه جا می مانیم ؛ همانگونه که در سال 88 بعضی ها از حماسه جاماندند . امروز عَلَم حماسه در دست مقام معظم رهبری است .  همه ما وظیف داریم پشت این عَلَم بایستیم . در معیارهایی که حضرت آقا فرمودند، راه و روش برای انتخاب و برای زندگی مان مشخص شده است . امروز اگر بصیرت باشد انتخاب مسیر مشکل نخواهد بود .

امروز باید شهداء را بشناسیم و سعی کنیم مانند آنها باشیم ... آقای بسطامی جانشین شهید زین الدین بود و چند ماه بین ما زندگی کرد . ما این مسأله را نمی دانستیم که ایشان جانشین لشکر 17 علی ابن ابطالب (ع) قم هست . وی برای اینکه شناخته نشود به صورت گمنام آمده بود . صبح ها که بیدار می شدیم می دیدیم تمام کفش ها واکس زده ، و همه ظرف ها شسته شده اند ، همیشه سنگر را نظافت می کرد و کارهایی  از این قبیل ... روزی من یکی از دوستان را دیدم که از من پرسید : مگر آقا رضا در یگان شماست ؟! پرسیدم : کدام آقا رضا ؟ گفت : آقا رضا بسطامی!!! گفتم آره . گفت : ایشان جانشین لشکر 17 علی ابن ابیطالب بوده که آمده یگان شما . هرکجا هم که شناخته شود از آنجا می رود جای دیگر تا راحت خدمت کند . همین طور هم شد . کم کم که در یگان ما شناخته شد دیدیم بعد چهار ماه رفت جای دیگر.

اکثر رزمنده ها سعی می کردند گمنام زندگی کنند . هیچ کدام دنبال جا و مال و مقام نبودند . ما هم باید سعی کنیم بدون منّت به اسلام خدمت کنیم . منتظر نمانیم کسی از ما تشکر کند . این دعواهایی که در مملکت ما بر سر مسائل سیاسی پیش می اید دلیلش این است که بعضی ها فرهنگ جهادی را از دست داده اند .

حضرت آقا فرموده اند : اگر می خواهید جامعه ما موفق باشد باید در انتخابات یک فرد جهادی را انتخاب کنیم . البته این مسأله فقط در انتخابات ریاست جمهوری صادق نیست . برای مجلس و شوراها هم مصداق دارد . ما نیاز به فرهنگ جهادی داریم . خود رزمنده ها هم باید به فرهنگ جهادی بازگردند . همین افرادی که برای انتخابات ریاست جمهوری تأیید صلاحیت شدند الحمدالله خوب هستند . ما باید به کسی رأی بدهیم که جوان باشد و بتواند پابه پای ملتی که اکثریت جوان است حرکت کند .

حضرت آقا فرموده اند:  ذائقه مردم را عوض کرده اند . ما باید کسی را انتخاب کنیم که ذائقه را برگرداند . ذائقه را عوض کرده اند یعنی اینکه متأسفانه ذائقه ها مادّی شده است. کار مردم ما این شده که به جای معنویات ، هر ماه بروند و جلوی عابر بانکها صف بکشند برای دریافت یارانه ها و ...

باید حواسمان باشد به چه کسی رأی می دهیم ؟ باید ببینیم کسی را که می خواهیم به او رأی بدهیم مواضعش در فتنه چگونه بوده است ؟ خیلی ها در ماجرای فتنه سکوت کردند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند . منتظر بودند ببینند قدرت کدام طرف می رود تا آنها هم به همان سمت بچرخند . حق را هرکجا که هستیم باید بگوئیم و از آن دفاع کنیم . حتی اگر سرمان چون حلاج بر دار برود . بعضی ها دنبال آن بودند که سرشان را بر باد ندهند و منافعشان راحفظ کنند. باید بصیرت أفزایی کنیم.

مرجع/ اهواز نوین
:
:
:
آخرین اخبار