خدایا مرا با آبرو بمیران ، این جمله سوزناکی است که عزت الله انتظامی در
پایان نامه اش که روز جمعه ۲۷ اردیبهشت ۹۲ خطاب به مردم ایران نوشته ،
آورده است ؛ او در ۸۹ سالگی ، تنها دو آرزو دارد: راه اندازی بنیاد
فرهنگی-هنری انتظامی و مرگ با آبرو.
انتظامی از مدت ها پیش در صدد
راه اندازی بنیاد فرهنگی و هنری است تا یادگاری از او در سال های پس از
درگذشتش باشد. هم از این روست که در این سنین کهنسالی ، تمام همّ و غمّ خود
را مصروف راه اندازی بنیادش کرده است و برای نیل به مقصود ، علاوه بر
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، حتی از ریاست جمهوری نیز مدد جسته است. اما
گویا برای مقامات ارشد ریاست جمهوری ، نه عزت الله انتظامی مهم است و نه
بنیادی که می خواهد بنا کند. ماجرای شنبه هفته گذشته نشان داد که برای آنها
، سوء استفاده از یک "برند هنری" ، مهم تر از همه چیز است.
خلاصه
ماجرا از این قرار است که روز شنبه از ریاست جمهوری به عزت الله انتظامی
زنگ می زنند که برای پیگری کارهای بنیادت آماده شو ، ماشین می آید دنبالت.
اما
به جای امور بنیاد ، او را به ستاد انتخابات می برند و انتظامی که در آنجا
متوجه می شود ، وارد سالن اصلی نمی شود و در سالنی بیرون از سالن ثبت نام ،
بر روی صندلی می نشیند که ناگهان می بیند احمدی نژاد و مشایی به سمتش می
آیند و در سمت راست و چپش می نشینند و بعد از گرفتن چند عکس ، او را تنها
می گذارند و سپس جوانی به سمتش می آید و می گوید: کارهای بنیاد بماند برای
بعد. (مشروح ماجرا به روایت خود عزت الله انتظامی را اینجا بخوانید.)
انتظامی
نگاهی
به تصاویر روز ثبت نام نیز بر روایت انتظامی صحه می گذارند: او در هیچ
کدام از صحنه های مربوط به ثبت نام حضور ندارد و در عکس هایی هم که از او و
مشایی و احمدی نژاد مشترکاً گرفته شده است ، بسیار غمگین و سرخورده به نظر
می رسد.
این در حالی است که اگر انتظامی برای حمایت از مشایی به ستاد
انتخابات رفته بود ، قاعدتاً باید در سالن ثبت نام و هنگام گرفتن عکس های
تبلیغاتی از صحنه های ثبت نام و سخنرانی احمدی نژاد برای مشایی حاضر می شد
نه این که در بیرون از آنجا و با چهره ای افسرده و سری پایین بر روی صندلی
خارج از سالن. همچنین باید کلامی درباره کاندیدای مورد علاقه اش مطرح می
کرد تا تیتر روزنامه های حامیان دولت باشد ولی چنین هم نشد.
ثبت نام مشایی
روزی
که احمدی نژاد ، مشایی را برای ثبت نام به وزارت کشور برد و سپس عکس های
عزت الله انتظامی در همراهی آنان منتشر شد ، خیلی ها متعجب شدند که چرا
شخصی به وزانت و اعتبار انتظامی خود را خرج سیاسی بازی احمدی نژاد و مشایی
کرده است و ای بسا بسیاری از نگاه ها نیز درباره وی دگرگون شد ولی دردنامه
انتظامی نشان داد که ماجرا چه بوده است.
این سوء استفاده تاریخی و شرم آور ، نشانه ای از برخی واقعیت هاست:
۱
- رئیس جمهوری که باید حافظ حیثیت مردم باشد ، کاری می کند که فغان یک
هنرمند ۸۹ ساله به آسمان می رود که خدایا مرا با آبرو بمیران.
وقتی با یک هنرمند نامدار چنین می کنند ، خداوند به داد مردم عادی برسد.
۲
- برای برخی ، رسیدن به هدف های مادی ، آنقدر مهم است که حاضرند برایش هر
کاری ، حتی زشت و غیراخلاقی هم که باشد انجام دهند. این کار می تواند حتی
سوء استفاده از یک پیرمرد ۸۹ ساله هم باشد.
۳ - برغم بزرگنمایی
هایی که می کنند ، خودشان هم می دانند که مشایی رأی ندارد و به همین دلیل
از هر امکانی برای نجات کاندیدای دولت استفاده می کنند: از حضور تبلیغی
احمدی نژاد در ستاد انتخابات تا فریب عزت الله انتظامی با عنوان ثبت بنیاد
فرهنگی اش.
خارج از مسائل سیاسی ، واقعاً چقدر زشت است که یک پیرمرد ۸۹
ساله را با وعده پیگیری طرح فرهنگی اش ، از خانه بیرون بکشند و او هم کلی
مدارک مربوط به بنیادش را با خود بیاورد و بعد با او چند عکس تبلیغی بگیرند
و بروند.
۴ - برخی آنقدر کوته اندیش هستند که فکر نمی کنند با
روشن شدن واقعیت ، کار به اصطلاح تبلیغی شان به ضد تبلیغ برای خودشان تبدیل
می شود.
آنها در مملکت داری هم اینگونه دوراندیش هستند! و اوضاع کنونی کشور، محصول این افراد با تدبیر(!) است.
۵
- و بدتر از اصل ماجرا این که رسانه های دولتی ، ابتدا اصل نامه انتظامی
را جعلی می خوانند و یادشان می رود که نویسنده نامه حی و حاضر است و سپس
دولتی ها در اطلاعیه ای راجع به نامه ،به جای عرض شرمساری و عذرخواهی به
عزت الله انتظامی نیش و کنایه می زنند که "شرایط کنونی ایشان برای ما قابل
درک است" و لذا احترامشان را نگه می داریم.
به راستی رئیس جمهور شدن واقعاً چقدر می ارزد؟!