ما بعضی چیزهایی داریم که با چیزهای آنها خیلی فرق می کند. اساساً خیلی
چیزهای ما با خیلی چیزهای آنها فرق می کند. حتی نه تنها فرق دارد، بلکه
گاهی کلاً آن چیز ما که ادعا می کنیم مترادف آن چیز آنهاست، متضاد از آب در
می آید.
یکی از همین چیزها، اصطلاحات سیاسی است؛ بنده به جهت ذکر نمونه و البته رعایت اختصار!، چند مثال از همین یک چیز را ذکر می کنم:
واگذاری قدرت:
واگذاری قدرت آنها: رئیس قبلی، رئیس فعلی را قدم زنان و البته با لبخندی
ملیح بر لب، تا دم در کاخ سفید/سیاه/سبز/قرمز و حتی رنگی همراهی می کند و
با یک سخنرانی کوتاه ریاست منتقل می شود.
واگذاری قدرت ما: از قبل از انتخابات گیس و گیس کشی تا بعد از آن. سپس داد و
بیداد و فحش(نمونه +18 هم مشاهده شده) و هر دو قدم زنان البته نه باهم، که
با جمع طرفداران خود، از برنده اصرار و از بازنده انکار... آدم یاد بچگی
اش میفتد؛ وقتی دعوای دو نفره می کردیم و در اوج کشمکش بزرگی وساطت می کرد و
حق به یکیمان می رسید، آن یکی با بغض و لب های غنچه ای مدام کلیدواژه
"نوموخوام" را در عدم پذیرش نتیجه تکرار می کرد و این یکی از فرط سرور و
شادمانی همگانی و همه جایی، پنجه ها را تا منتهی الیه باز کرده، شست ها را
به دو گوش چسبانده و دست ها همراه با ابروها بصورت چهارطرفه خاموش و روشن
می شد. البته درآوردن زبان هم جهت کفری تر کردن طرف رایج بود.
حزب:
حزب آنها: دو یا چند گروه با طرح برنامه ها و اندیشه های راهبردی مخصوص به
تفکر خود، اساس نامه ای تدوین می کنند که از نظر اجرایی با دیگر احزاب
متفاوت بوده و طرفداران هرکدام از این احزاب، می توانند با بررسی نظریه هر
یک، حزب مورد قبول خود را انتخاب نمایند.
حزب ما: اساساً حزب اصلی نیاز به جلسه و اساسنامه و تدوین و کلاً نقطه آغاز
ندارد. یهو تا به خودت بیایی می بینی یک عده با افکار نزدیک بهم، در
مخالفت با آن هایی که از قضا بازهم افکار نزدیک بهم دارند، رویه ای تقریباً
یکسان در پیش می گیرند. قاعدتاً آن آنطرفی ها هم مواضعی یکسان می گیرند و
با ذکر صلواتی، دو حزب اصلی کشور شکل می گیرند. اما این فقط یک بخش
ماجراست. بخش بعدی زمانیست که دوره مدیریتی قبلی به پایان رسیده و آنها که
قبلاً به سبب وجود رقیب مشترک، وحدت رویه داشته اند می بینند که چندان هم
کار درستی نکرده اند و باید جرعه ای از آب این سمت جوب بکشند...لذا اینجاست
که همه چیز به طور نه چندان صلح آمیز درهم می شود. مثالش هم همین اصول گرا
و اصلاح طلب است (هرچه خواستم اسم نیاورم، مگر شد؟!)... وقت رقابت که می
شود، خیلی ها حتی خودشان نمی دانند کدام وری هستند و مثلاً می گویند: من
اصول گرای اصلاح طلب هستم؛ آن یکی هم می آید و در جهت حفظ اختلاف و رعایت
نو آوری می گوید: من اصلاح طلب اصول گرا هستم.
با این حساب بنده نیز چند اصطلاح را به روش "احتمال"در همین راستا به
دوستانی که قصد ادامه حضور در این میدان رقابت همراه با نوآوری را دارند
ارائه می نمایم؛ شاید روزی بدرد بخورد: اصول طلب اصلاح گرا - اصلاح گرای
اصول طلب - اصول اصلاح طلب گرا - طلب گرای اصلاح اصول و قس.
ائتلاف:
ائتلاف آنها: رقبای هم حزب ابتدا با یکدیگر رقابت کرده و نهایتاً یک فرد
برای رقابت با آن حزب و تفکر رقیب معرفی می شود و همه آن افراد دیگر از نفر
اصلی حمایت می کنند.
ائتلاف ما: دوستان هم حزب و همفکر گرد هم می آیند؛ سپس به تناسب کیفیت گرد
هم آمدنشان برای خود اسم انتخاب می کنند. مثلاً اگر کل افراد 5 نفر باشند و
ابتدا دو نفر زودتر بیایند و سه نفر بعدی کمی بعدتر بیایند نام گروه می
شود 2+3 . حالا اگر یکی از آن دونفر در ترافیک گیر کند و دیر برسد، اسم و
کلاً ساختار ائتلاف بهم میریزد و مثلاً می شود 1+1+3 . بگذریم... پس از کش و
قوس فراوان و ارائه مدارک اصلحیت! نهایتاً یک نفر جهت ورود به عرصه رقابت
معرفی می شود و آن یک نفر هم خوشحال و مطمئن منتظر روز نام نویسی می شود.
اما روز موعود که می رسد، می بیند تمام آن 1+3 نام نویسی کرده و خودش، تنها
"1" باقیمانده از آن ائتلاف است که سرش هنوز بی کلاه مانده...
پی نوشت:
در پی اعلام مرخصی رئیس جمهور در دفاع از همراهی شان با یک کاندیدا و طرح
این مسئله که چون بنده در مرخصی بودم پس هیچ تعهدی به مسئولیت های ریاستی
نداشته و هیچ محاسبه ای بعنوان رئیس جمهور متوجه من نمی باشد، آقایان بیژن
خاوری، سلویو برلوسکونی، کشیش های کلیسای لندن، محمد بن همام و جمعی دیگر
از شخصیت های خبرساز با امضای طوماری اعلام کردند: "چرا بیخودی به ما انگ
سوء استفاده از موقعیت شغلی می زنید؟! ما هنگام انجام تمام آن کارها در
مرخصی بوده ایم. یعنی آن لحظه مسئولیتی نداشتیم. لذا باید عنوان"سوء
استفاده از موقعیت شغلی" را از کیفرخواستمان حذف کنند.
البته پشت این طومار، بیژن خاوری با ذکر چندین قسم، خاطرنشان کرده است که
به جون مادرم اصلاً مرخصی ام ساعتی بوده است و نتوانستم از مرخصی کامل بهره
مند شوم.