در مشهد مقدس به سراغش رفتیم برای شرکت در همایش شاعران و مداحان نخبه آمده
بود. تن به مصاحبه نمی داد و بالاخره با رودر بایستی که معاون فرهنگی هیأت
داشت ساعاتی را در اتاق استراحت با وی گفتگو کردیم .از خاطرات راه اندازی
دسته عزاداری در دوران دفاع مقدس در شهر دزفول تا تشکیل اولین مراسم هیأت
رزمندگان اسلام در مهدیه تهران و انتشار کتاب آهنگران و برنامه های آتی
برایمان گفت. بخشی از مصاحبه هم را به واسطه ملاحظات هیأت حذف کردیم ،
امیدواریم خیلی دلخور نشود. آنچه می خوانید حاصل این گفتگو است.
* ابتدا از تشکیل هیأت رزمندگان اسلام بگویید.
تشکیل
هیأت رزمندگان در دزفول، شب تاسوعا در ذهن من جرقه زد. دزفول عاشورایش
بسیار معروف است. من از سال 59 در دزفول رفت و آمد دارم، هیأت امام حسن
عسکری(ع) می روم و شب های تاسوعا در این هیأت مداحی می کنم. روزی با حسین
علم الهدی در سپاه دزفول بودیم ، توپخانه دشمن روی دزفول بود و مرتب در حال
شلیک بود. شب ها در دزفول به دلیل همین بمباران ها که با موشک های 12 متری
صورت می گرفت مردم به ناچار به شهرک های اطراف می رفتند تا در امان باشند و
روزها برای کسب و کار به دزفول برمی گشتند. سرداب هایی در دزفول هست که در
زبان محلی به آن "شوا دون" می گویند، بافت زمین دزفول نیز ریگی است و به
همین دلیل آب در زمین این منطقه فرو نمی رود و به این زمین ها نیز اصطلاحاً
"کمر" می گویند.
شوادون ها بعضاً تا 63 پله دارند که درون این
شوادون ها 3-2 اتاق قرار دارد که به این اتاق ها "کت" می گویند که در این
کت ها بدلیل اینکه خنک و سرد بود برخی اقلام را نگهداری می کردند. کسانی که
شوادون داشتند شب های بمباران را در این شوادون ها سپری می کردند و در این
مکان ها مخفی می شدند. ما آن شب دعای توسل را در یکی از این شوادون ها می
خواندیم که من به حسین علم الهدی گفتم امشب چه شب آرامی است و با هم به
مرور خاطراتمان از جنگ پرداختیم، ناگهان علم الهدی به من گفت هیأت را برای
عزاداری از این جا بیرون بیاوریم و امشب در خیابان عزاداری کنیم. من و حسین
علم الهدی بدون بلندگو شروع به خواندن کردیم. ابتدا 5-4 نفری بیشتر
نبودیم، بعد از گذشت زمان آنقدر جمعیت در اطرافمان زیاد شد که دیگر صدایمان
به کسی نمی رسید و یادم هست که یک بسیجی برایمان بلندگو آورد و خواندیم.
این کار چون دلی بود این جمعیت را جمع کرد.
در آن روزها این جرقه به
ذهنم خورد که هیأتی راه بیندازیم و این کار را کردیم. ابتدا در اهواز این
کار را انجام دادیم، سپس در حسینیه ثاراله تهران. بعد ها نیز تصمیم گرفتیم
که با گردان های کربلا و جعفر هیأت رزمندگان اسلام را تشکیل بدهیم و سعی
کردیم رزمندگانی که در جنگ هستند با حضور در این هیأت به آن رونق بیشتری
ببخشند.
15-10 سال پیش بود، فکر می کنم حدود سال 77؛ روزی مقام معظم
رهبری در حوزه علمیه قم بودند، ما نیز در محضر ایشان بودیم، قرار بود مردم
به دست بوسی آقا بیایند؛ آقا محسن و آقای شمخانی نیز حضور داشتند، آقا از
وضع هیأت رزمندگان از من پرسیدند، آنجا بود که متوجه شدم ایشان کاملاٌ در
جریان هستند و پرسیدند از گردان کربلا و جعفر چه خبر؟ و سپس فرمودند شنیده
ام سینما را در اهواز تبدیل به حسینیه کرده اید. زمان جنگ سینماها بمباران
شده بود، ما نیز با هماهنگی شهرداری در سینمای مخروبه و سوله ای بنا کردیم و
چون در دل شهر بودبا آقای سراجان و رفیق دوست مشکلاتش را برطرف کردیم. و
باز از من پرسیدند آیا در اهواز کتابخانه ای زده اید؟ و من گفتم هنوز نه
ولی چون شما فرموده اید انجام می دهیم.
هیأت خوب گرفته بود، بعد از
اهواز و تهران در قم شکل گرفت و شکل خوبی هم گرفت، بعد از آن در دفول راه
اندازی کردیم، جمعیت زیادی جمع شد. من به آقا محسن پیشنهاد کردم که برای
هیأت رزمندگان هیأت امنایی تشکیل دهند، ایشان موافقت کردند و ترکیب هیأت
امنا را به ما گفتند؛ آقایان مصلحی، افشار نیز جزء این لیست بودند و کار را
به آقای افشار سپردند. پاتوقی در مسجد قدس پیروزی تشکیل دادیم و متأسفانه
در آن زمان در آنجا من بودم و میکروفن و 5-4 نفر پیرمرد!
چند هفته
ای گذشت دیدم رونقی پیدا نمی کند، به آقا محسن گفتم و دیگر نرفتم. آقا محسن
مجدداً ترکیب جدیدی معرفی کردند؛ آقایان شریعتی، بشردوست، قالیباف، عزیز
جعفری. باز هم بدلیل مشغله این عزیزان رونق نگرفت تا اینکه این بار آقا
محسن برادر نجات را معرفی کردند و ایشان محور کار شدندو کار محکم شد، چون
هم وقت می گذاشتند و هم مستقیماً با آقا در ارتباط بودند، من نیز مدیر هیأت
بودم و برادر مداحی بعنوان مدیر اجرایی معرفی شدند و کار با جدیت انجام
شد. پس از مدتی بدلیل مشغله و مسائل خانواده مجبور شدم به اهواز برگردم و
پس از آن آقای مداحی مدیر هیأت شدند و سردار کوثری و سردار همدانی نیز در
هیأت امنا بودند. اولین جلسه هیأت را عید غدیر در مهدیه تهران برگزار کردیم
و تصمیم بر این شد که نامه ای به آقا بنویسیم و نظر ایشان را جویا شدیم و
ایشان در جواب سه جمله کلیدی فرمودند: "1- خود جوش باشد 2- باعث تعطیلی
هیأت های دیگر نشود 3- سازمانی نباشد" و به برکت همین رهنمود بحمدالله
امروز بیش از 600 شعبه هیأت در سراسر کشور داریم.
کار اصلی هیأت در
ابتدا دعای ندبه بود، پیشنهاد اولیه برای خواندن دعای ندبه نیز "مهدی
منصوری" بود، صدا و سیما نیز در آن زمان به میدان آمد و انصافاً خیلی خوب
همکاری می کرد، بماند که الان کم لطف شده اند! بعد از آن بود که دیگر
بزرگانی چون حاج سعید حدادیان، حاج محمدرضا طاهری، حاج محسن طاهری، حاج
محمود کریمی و ... نیز آمدند و در آن زمان یکی از بهترین مجالس هیأت را در
روز میلاد حضرت علی(ع) حاج حسن خلج، حاج محمود کریمی و حاج محمدرضا طاهری
برگزار کردند که همان شعر "علی مولا علی مولا" را همخوانی کردند و با این
مراسم نیز هیأت رزمندگان دیگر برای مردم جا افتاد.
**
تجربه
ما مورد اقبال مردم این است که راه صحیح را باید برویم. نکاتی هست که ما
درگیر آن هستیم، مداحان جوانی که الان شروع کرده اند بعضی ها خوب ولی
متأسفانه برخی دیگر مورد تأیید نیستند و بعضاً نیز مورد استقبال قرار گرفته
اند؛ پیشکسوتان و مراجع عظام ما دیدشان به هیئات بد شده که به همین دلیل
است.
اقبال عمومی نباید ما را از سبک های خوب خارج کند و سبک و سیاق
های پیشکسوتان مورد توجه قرار گیرد. سبک های غربی و هیأت داری به سبک
خانقاهی و درواویش نباید باشد، چون به جمعیت معرفت و شعور نمی دهد. من در
تجربه ای که دارم عرض می کنم، باید محتوی برنامه هایمان در اشعار، سبک و
سیاق هیأت داری هم حماسه داشته باشد، هم پیام، هم حزن.
در بحث تنوع و
نوآوری باید جلساتی تشکیل شود و روش مناسبی اتخاذ شود تا شاهد سبک های
مشکل ساز و منحرف نباشیم. سابق ما شعر محاوره ای نداشتیم، هم شعر ضعیف
داشتیم هم شعر قوی ولی آن چه که بسیار مهم بود محتوی بود. در سبک محاوره ای
اغلب از سبک های تقلیدی و خوانندگان غیر مجاز استفاده می شود، به همین
دلیل مراجع نیز گله مند شده اند و مقام معظم رهبری به ناچار شخصاً وارد
میدان شد ولی هنوز متأسفانه می بینیم مداحانی هستند که از این سبک ها و روش
ها استفاده می کنند. بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمب بهجت(ره)، آیت
الله العظمی مکارم شیرازی(حفظه الله) نیز در این قضیه وارد شدند، زمانی نیز
مرحوم حاج احمدآقا مدارکی را افشا کرد مبنی بر اینکه سازمان سیا در این
کار دست دارد و می خواهد محتوی را از مجالس بگیرد.
**
در
فرهنگ اصیل ما سبک زیاد دارد. در طول هشت سال دفاع مقدس از هیچ ترانه خوانی
سبک نگرفتم، افراد از استان های مختلف آمده بودند در جنگ و با خود سبک
هایی از فرهنگ منطقه جغرافیایی خود آورده بودند، ما این سبک ها را گوش می
کردیم، در این راه متحمل زحمت های زیادی هم می شدیم، شب تا صبح سر سبک ها
بحث می کردیم، خدا هم لطف می کردو این همه سبک در طول هشت سال بوجود آمد و
بُروز کرد. بهمین دلیل نظر من این است که از کم کاری مداحان است که ما سبک
جدید خوب کم داریم.
بنظر من چیزی که اصالت نداشته باشد شاید ده سال
بماند ولی به مرور زمان از بین می رود و اثری هم از آن باقی نخواهد ماند
ولی می بینیم کماکان سبک های قدیمی را مردم در ذهن دارند و زمزمه می کنند و
هنوز با وجود گذشت چندین دهه هنوز بخاطر دارند.
تعزیه و سبک های
خوانندگان سابق از نوحه ها بوده است، حتی تعدادی از خوانندگان قبلاً مداح
بوده اند و به دلیل همین پشتوانه از دیگر خوانندگان کارشان بهتر بوده چون
حزن در صدایشان وجود دارد و صدایشان ویژگی خاصی دارد.
* چرا در شعرهای امروزیتان آن جذابیت های روزهای دفاع مقدس را ندارید؟با
این نظر شما موافق نیستم، من شعرهایم را اغلب از استاد حاج حبیب الله
معلمی می گرفتم، من در هشت سال جنگ قریب به یک هزار نوحه خوانده ام -که در
دو لوح فشرده ضمیمه کتاب خاطراتم به فروش می رسد موجود است- از این تعداد
شاید کمتر از ده تای آن در ذهن ها باقی مانده و سر زبان ها افتاد. کار هنری
همین گونه است، زمان جنگ مداح زیاد بود اما به خواست خدا شاخص من بودم و
در دید بودم، صدا و سیما نیز از ما پخش می کرد.
سبک من سبک جنوبی
است که از لطافت خاصّی برخوردار است و به همین دلیل در آن روزگار جای خود
را به خوبی میان مردم باز کرد. من و آقای غلام کویتی پور و آقای فخری این
سبک را در جنگ می خواندیم، پس از جنگ نیز شعر ها و کلیپ هایی می خواندیم که
آن ها نیز معروف شد مثل کلیپ "شب است و سکوت است و ماه است و من" که مرحوم
آوینی ساخت ، الان هم مداحانی آمده اند که بسیار خوب می خوانند به حدی که
ما به حاشیه رفته ایم!!! باید بگویم که شعر عنصر اصلی و اساسی در کار ماست و
لطفی که بعد از جنگ نیز به ما عطا شد این بود که سبک هایمان هنوز مقبولیت
دارد ولی چون از سیما پخش نمی شود سر زبان ها نیفتاده است.
**
در
ایام جنگ شعرهای روان و آرام آقای معلمی خیلی دلچسب بود چون سخت نبود
مقبول عموم می شد، شاید گاهاً از نظر وزن و قافیه و دستور زبان فارسی مشکل
داشت ولی مقبول واقع می شد. آن موقع ضرورت این بود و شعر هایی که می
خواندیم بیشتر سبک شعار داشت تا شعر، بعد از جنگ چون محفل ها تغییر کرد از
شعر های شاعران قوی تری چون استاد سازگار، استاد قزوه، استاد طهماسبی،
استاد آقاسی، استاد موید، جلال محمدی و حمیدرضا برقعی خواندیم و سطح اشعار
را بالاتر بردیم.
** کتاب آهنگراندر ابتدا
می خواهم از سپاه، سازمان تبلیغات، سازمان اوقاف و وزارت فرهنگ و ارشاد
گلایه کنم که چرا این سازمان ها و نهادها بانی این کار (چاپ کتاب آهنگران)
نشدند و این کار را انجام ندادند.
یک بار با اداره انتشارات سوره
مهر، آقای قدمی کاری را انجام دادیم خاطراتمان را گفتیم، بعد از مدتی با
ما تماس گرفتند و گفتنداین ها بدرد نمی خورد و ارزش چاپ و انتشار ندارد و
محتوی ندارد! با وجود اینکه زمان زیادی از جنگ می گذشت و من بسیاری از
خاطرات را فراموش کرده بودم این حرف ایشان برایم خیلی گران و سخت بود و این
کار را –بازگو کردن خاطرات- کنار گذاشتم تا اینکه روزی جوانی به نام آقای
علی اکبری با انگیزه بالایی آمد که این کار را شروع کند، من در ابتدا جواب
تلفنش را نمی دادم و به دلیل سابقه ذهنی که داشتم با وی همکاری نمی کردم،
روزی در خیابان من را دید و از من خواست تا جواب تلفنش را بدهم و تقاضای
همکاری از من کرد، قراری گذاشتیم آمد، خاطرات صیاد شیرازی را که تهیه کرده
بود با خود آورده بود، من دیدم و خوشم آمد و قرار شد کار را شروع کنیم، در
ابتدا ایشان را زیاد اذیت می کردم، از تهران به اهواز می آمد و دیدم واقعاً
دارد وقت می گذارد و تلاش می کند و یواش یواش متوجه شدم که ایشان غیر از
بقیه است.
از من خواست نوارهایم را در اختیارش قرار دهم تا پیاده
کند؛ من حساسیت زیادی به نوارهایم دارم چون نوارها را یک روز که به مشهد
برای زیارت رفته بودم با خانواده ای آشنا شدم که چهارصد عدد از نوارهای
مداحی من را داشتند و به من هدیه دادند؛ این نوارها را در اختیارش قرار
دادم.
یک روز به منزل ایشان در شهرری رفتم، منزل بسیار محقری بود،
دیدم نوارها را یکی یکی و با ظرافت و حساسیت خاصی پیاده کرده، حتی همسر
ایشان به من گفت شب ها وقتی نوارها را پیاده می کند اشک می ریزد و من بسیار
متأثر شدم چون کار بسیار طاقت فرسایی را انجام داده بود، دیدم ولی برای
جمع آوری عکس ها و تصاویری که از من موجود بود به اکثر استان ها و شهرها
سفر کرده بود...
الان خدا را شکرگزارم که زحمات استاد حبیب الله
معلمی جواب داد و با زحماتی که آقای علی اکبری کشید به ثمر رسید و ماندگار
شد. بعد از اینکه کتاب چاپ شد تصمیم گرفتم خاطرات دیگری به این کتاب اضافه
کنم و در چاپ های بعدی منتشر شود.
**
امام خمینی(ره) می
فرمود: ما هرچه داریم از محرم و صفر است. این عزاداری ها بودد که این
انقلاب را به ثمر رساندند. الان هم این هیأت ها در پیشبرد انقلاب بسیار
موثرند، نتیجه این اثرات را در راهپیمایی هایی که در روزهای مختلف سال به
مناسبت های مختلف و اعلام حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی به رهبری امام
خامنه ای را می توان دید.
هیأت ها بیشترین و بهترین جمعیت را جمع می
کنند و بهترین اثر را در آگاهی و بصیرت افزایی مردم نسبت به مسائل نظام و
انقلاب دارند و هم پا با صدا و سیما در این مسیر گام بر می دارند و گاهاً
از این سازمان نیز جلوتر بوده اند و هستند؛ مردم نیز با هیئات بسیار عجین
هستند. ما باید حواسمان باشد به اینکه دشمن تنها جایی که نتوانسته اثر
بگذارد و مردم را دلسرد کند عزاداری های ابا عبداله الحسین(علیه السلام)
است؛ سبک های نا مناسب و ورود به دسته بندی های جناحی از جمله خطراتی است
که هیأت ها را تهدید می کند و نباید اجاره داد، با این کارها و رفتارها
هیأت ها از هم پاشیده و گسسته شوند؛ این اعمال و رفتارها برای هیئات سم ست.
مرجع/ ماهنامه هیات