تاریخ انتشار: ۰۵ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۹
کد خبر: ۳۲۴۴۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
فریم به فریم با زندگی فوتبالی کاپیتان کیا

مهدی مهدوی کیا و کلی لحظه شیرین و تلخ. کاپیتان کیا در کنارمان نشست و برای مان از فوتبالش گفت. از اتفاقات هیجان انگیز و دردناک. او با هر عکس خاطره ای می گفت. حرف هایی شنیدنی برای مان داشت. یک عمر زندگی فوتبالی مرد محجوب فوتبال مان به روایت تصویر. او چون همیشه حرف هایی شنیدنی برای تان داشت. حرف هایی که خواندنش حسی خوشایند را در این تعطیلات نوروز به همه ما هدیه می کند.

جوانان تهران ؛ یزد مسابقات قهرمانی کشور من اینجا هم آقای گل شدم و هم در مهارت های فنی رتبه اول را بدست آوردم. مهرداد میناوند آنجا دوم شد. مربی مان آقای علی دوستی مهر بودند. روزگار خوبی بود. یادش به خیر. راستش آن سال ها اصلا باورم نمی شد که تا اینجا پیش بیایم.


این هم یک روز رویایی . روزی که من پیراهن فرشاد پیوس را از او گرفتم و به تن کردم. یک گل هم در دربی زدم و برد شیرین 3 بر صفر بدست آوردیم. جشن باشکوهی شد جشن خداحافظی فرشاد. هم او و هم هواداران پرسپولیس این برد را تا سال ها در یادشان داشتند. این هم که می بینی فریادهای بعد از گل است.(می خندد) آن روز کلا روز خیلی جالبی بود. روز باشکوه خداحافظی یکی از بهترین مهاجمان تاریخ فوتبال ایران. روزی که فرشاد بعد از یک عمر درخشش بازی را گذاشت کنار. از همان روزی که فرشاد داشت می رفت و پیراهنش را به من داد به امروزم فکر می کردم. چه زود هم گذشت . رفتن فرشاد که خیلی با شکوه بود . امیدوارم روز رفتن من هم همین اتفاق بیفتد.


این اولین روز حضور من در بوخوم است. اولین عکسی که با لباس بوخوم گرفتم تا روی کارت مخصوص بازی ام بزنند. شروع خوبی بود. من در اولین بازی که با بوخوم بازی کردم به هامبورگ با سر گل زد. این یک شروع رویایی بود برای من در اروپا.


من و وحید هاشمیان در هامبورگ. یادش به خیر خیلی روزهای خوبی را با هم داشتیم. او دو سال با من در هامبورگ بود. فکر می کنم سال 1999 یکی از بهترین سال های فوتبال مان بود. همیشه یک دوست خوب برای من بوده. یکی از با شخصیت ترین فوتبالیست های ماست . او راه درستی را در پیش گرفته امیدوارم در مربیگری هم موفق باشد.


( می خندد) این هم یکی از پوسترهای تبلیغاتی باشگاه هامبورگ است. برای هر بازیکنی نمادی از کشورش را گرفته بودند . برای من هم فرش ایرانی را انتخاب کرده بودند. قالیچه پرنده در حقیقت نمادی است از فرش با ارزش ایرانی که همه جای دنیا طرفداران زیادی دارد. این یک ایده کمیکی بود که خیلی هم پر طرفدار شد. البته به من موشک هم می گفتند ولی برای این پوستر از فرش استفاده کرده بودند که نماد ایرانی اش بیشتر باشد.


این هم شماره 2 دوست داشتنی تیم ملی این شروع شماره 2 پوشیدن های من است. در پرسپولیس 17 پوشیده بودم و 15 ولی بعد از تیم ملی شماره ام شد 2 . در هامبورگ هم همین شماره را پوشیدم. فکر می کنم این هم که روز بازی ایران و چین است در مقدماتی جام جهانی 1998. من قبل از این بازی هی داشتم در تمرین عضله پایم را کش می آوردم ، کریم باقری هی می گفت بابا ول کن چی کار داری به این پایت. گفتم این پا در بازی به کارم می آید. بعد از بازی که 2 گل زدم رفتم پیش کریم و گفتم دیدی این عضله به کارم آمد!


این اولین دربی است که بازی کردم و توانستیم بعد از سال ها با استانکو ، طلسم نبردن های مان مقابل استقلال را بشکنیم. من در این بازی با سر به ادموند بزیک پاس دادم و ما با گل او بازی را بردیم. فکر کنم آن روز طرفداران خیلی خوشحال شدند. من آن فصل پیراهن شماره 20 می پوشیدم!


( آهی می کشد) هادی ، فوتبالیستی که حقش خیلی بیشتر از این ها بود اما خیلی به او ظلم شد در فوتبال به خصوص در پرسپولیس و البته برادری که روی من خیلی تعصب دارد. او به پرسپولیس آمد تا راه من را ادامه بدهد اما آسیب دیدگی و البته بی مهری هایی که بعضی از دوستان داشتند ، فوتبالش را نابود کرد. فکر کنم او چوب برادر مهدی مهدوی کیا بودن را هم خورد. مصطفی ما راهش را اشتباه رفت اما هادی مسیرش درست بود ولی بدشانسی آورد و به حقش نرسید.


بازی ما با آرسنال در لندن. همان نیمه اول آسیب دیدم و تعویض شدم اما در همان دقایقی که در زمین بودم نمایش خیلی خوبی داشتم. بعد از بازی بود که توماس دال سمت من آمد و حسابی از من تعریف کرد. این سال دومی بود که ما با هم به عنوان مربی و بازیکن کار می کردیم . آن موقع رابطه مان دوباره خوب شده بود. آن روز هم با اینکه خیلی زود مصدوم شدم ، اما تا وقتی که تو زمین بودم روز خوبی را جلوی آرسنال گذراندم.


این معدود بازی هایی است که بازوبند کاپیتانی را بستم. بازی های چمپیونز لیگ هم هست با پرتو تو پرتغال بازی کردیم و در این بازی ما مسابقه را باختیم. البته تیم اصلی مان در زمین نبود. ما مصدومان زیادی داشتیم. بدجوری بدشانسی آوردیم چون باخت تلخی را تجربه کردیم. البته برای خود من ان بازی افتخار بزرگی بود ، بازی با بازوبند تیم بزرگی مثل هامبورگ که یکی از بهترین تیم های اروپاست ، واقعا افتخاری بزرگ برای من بود. هنوز وقتی بازی های هامبورگ را نگاه می کنم همان حس خوب را دارم. مثل یک هوادار بازیکنان این تیم را می بینم.


( با صدایی بلند می خندد . حس خوبی از دیدن این عکس دارد) این یکی از معدود بازی هایی است که دخترم را با خودم آوردم کنار زمین . این بازی با شالکه است و من روز خوبی را پشت سر گذاشتم. گل دوم تیم را من زدم. خانواده ام معمولا برای بازی ها به ورزشگاه می آمدند و معمولا در همین ردیف اول هم می نشستند. من هم رفتم و دخترم که فکر کنم 2 سالش بود را گرفتم روی دوشم و دور زمین چرخیدیم. الان دخترم بزرگ شده ، ماشاالله 13 سالش شده.


این یک روز خیلی خوبی بود. وقتی با تشویق 57 هزار نفر. جمعیتی که خیلی های شان هم داشتند گریه می کردند خداحافظی می کنی یک اتفاق بزرگ است. آن هم در شرایطی که 3 بازیکن تیم ملی آرژانتین ، هلند و بلژیک روی دوش گرفتندت . خیلی با شکوه بود. هنوز هم وقتی نگاه می کنم این عکس را حس غرور دارم.


یکی از بازی هایی که هیچ وقت در زندگی ام فراموش نمی کنم. یک برد بزرگ برای من ، پرسپولیس و هواداران . در ده دقیقه یک تراژدی به یک حماسه اتفاق افتاد. من خودم فکر کنم 20 دقیقه پایانی این بازی را در زمین بودم. پاس یکی از 3 گل را هم دادم. آن روز ، روز ایمون زاید بود و این یک اتفاق بزرگ است.


(اوووف) این هم یکی از آن گل هاست که من در زندگی ام فراموشش نمی کنم. در اوج خوشحالی تمام استرس های بازی ، تمام زحماتی که در آن سال ها کشیدیم با این گل به بار نشست. این از آن گل هایی است که در خلوت خودم می نشینم و نگاهش می کنم. از وسط زمین که استارت زدم ، تقریبا همه ورزشگاه با من نیم خیز شدند و نگاه شان به گام های من بود. یک نمایی از پشت دروازه است که دوربین روی پاهای من زوم کرده. آن نما را خیلی دوست دارم. این یک گل استثنایی است که همیشه در یادها می ماند. پاس این گل را علی دایی داد. یکی از این پاس ها به من داده ، یکی هم به خداداد در بازی با استرالیا. البته او یکی از این پاس ها هم در بازی با ایرلند به علی کریمی داد که متاسفانه گل نشد. ولی این گل به آمریکا را هیچ وقت نمی توانم فراموش کنم. راستش بازی که تمام شد ما با خانواده های مان در ارتباط بودیم ولی قبل از این هم با سوت داور چون تجربه بازی با استرالیا را داشتیم ، مطمئن بودیم که ایران غرق در جشن و شادی است.


به نظر من دیگر به سختی باید تیم ملی مان را در چنین جاهایی ببینیم. این بازی های جام جهانی 2006 است . بازی با پرتغال. ما این بازی ها را خیلی آبرومندانه برگزار کردیم و نمایش مان موفق بود. ما به پرتغالی باختیم که یکی از 4 تیم نهایی جام جهانی شد و یکی از بهترین تیم های جام بود. به نظرم این بازی ها پایان تلخی داشت و همه اعضای این تیم از رئیس فدراسیون فوتبال وقت گرفته تا اعضای تیم مورد جفا قرار گرفتند.


این یک افتخاری است که تا همیشه برایم می ماند. افتخار انتخاب به عنوان بازیکن سال فوتبال آسیا. من این عنوان را برای بازی هایم در تیم ملی ایان و باشگاه هامبورگ آلمان بدست آوردم. البته این نشان را هدیه کردم به موزه هامبورگ تا آلمانی ها و هر بازدیدکنده از این موزه بداند که یک بازیکن ایرانی در این تیم بازی می کرده و برای بازی هایش مرد سال فوتبال آسیا شده است. همیشه یاد یک ایرانی در موزه هامبورگ باشد.


این هم یکی از بهترین بازی هایی بود که در عمرم برگزار کردم. بازی خیرخواهانه ای که به کمک زیدان و رونالدو در هامبورگ انجام دادیم. من باید از مدیران هامبورگ تشکر کنم که همیشه به یادم بودند و در همه برنامه های شان یادی هم از من کردند. بازی جلوی زیدان بزرگ همیشه افتخار است البته اینجا یک بازی دوستانه است و تمام شوخی بود و خنده! می بینی که الان جدال سر توپ است اما جفت مان داریم می خندیم.


دیدن بلاژویچ بعد از چندین سال در رشت . برای بازی داماش با مس کرمان بود که او به رشت آمد . به همراه تیمش. بلاژ خیلی شومن بود اما خیلی هم شیرین .


پرسپولیس طلایی . اولین حضور من با پرسپولیس در جام باشگاه های آسیا . بازی های خیلی خوبی انجام دادیم. خداداد را هم به عنوان یار کمکی کنارمان داشتیم. یادش به خیر. این کاپ قهرمانی آسیا چیزی است که در پسپولیس کم داریم. تا چند قدمی اش رفتیم. دو بار تا نزدیکی این جام پیش رفتیم در مالزی حق مان قهرمانی بود اما سوم شدیم در هنگ کنگ هم که من مصدوم شدم ، چهارم شدیم.


این پرسپولیس جایی است که تازه علی کریمی به تیم آمده بود. این بازی آخر من برای پسپولیس است. بازی با پاس. من در این بازی دو پاس گل دادم ، گل اول را هم بهنام سراج روی پاس من زد. این انتقال هم شروع یک اتفاق خوب برای من بود و هم برای پرسپولیس.


این عکس را از کجا آوردین؟ یک باغ وحشی در هامبورگ بود که دخترم خیلی به آنجا علاقه داشت و من همیشه با خودم می بردمش. اینجا پدر و مادرم هم بودند و در یک روز تعطیل دور هم رفتیم باغ وحش . خیلی عکس خاطره انگیزی بود. فکرش را نمی کردم از این عکس ها هم داشته باشید.(می خندد)


 


این واقعا یکی از روزهای خوب زندگی ورزشی من است. اینکه به عنوان یک ایرانی در تاریخ 130 ساله هامبورگ به عنوان یکی از 11 بازیکن تاریخ این تیم انتخاب شدم. اگ از همان سر نگاه کنیم بازیکنانی تاریخی مثل اولی اشتاین ، فیلیکس ماگات، اووه زیلر ، فون هیدن ، توماس دال و همه تاریخی هستند ، اینکه من هم یکی از آنها شدم برایم افتخاری بزرگ است. ایستادن کنار این ها یک شب رویایی را برایم رقم زد. وقتی اسمم را صدا کردند که بروم کنار این بزرگان بایستم و تمام سالن اسمم را فریاد می زد حسی که داشتم غیر قابل توصیف است. یک لحظه هایی در زندگی هست که خیلی سخت می توانی توصیفش کنی. این یکی از آن لحظه هاست. ولی اگر فیلم این صحنه را پیدا کنم می بینی که جوی بر سالن حاکم شد.


مالزی ، روز پر استرسی بود. دوست نداشتم قرعه ای برداریم که بگویند بد دست بوده مهدی مهدوی کیا . خوشبختانه من قرعه ساده ای را برداشتم اما با همان قرعه هم متاسفانه تا اینجای بازی ها نتایج تیم ملی خیلی مناسب نبوده است. امیدوارم در ادامه تیم ملی طوری نتیجه بگیرد که به جام جهانی برسیم.


وای این عکس ها را از کجا آوردید شما؟ شاید خیلی ها فکر کنند که چطور شد مردم هامبورگ این قدر به یک بازیکن ایرانی علاقمند شدند و او را دوست داشتند. اینکه به او ابراز لطف می کردند. یک روزهایی د آلمان است که مدارس تعطیل می شود و بچه ها هجوم می آورند سر تمرین مثلا 500 تا بچه در یک روز می آیند سر تمرین و این ها همه دوست دارند با ستاره های تیم مورد علاقه شان عکس بیاندازند یا امضا بگیرند. یک سری از بازیکنان از آن پشت فرار می کردند. ولی من از معدود بازیکنانی بودم که می ایستادم و دانه به دانه با آنها عکس می گرفتم ، برگه های شان را امضا می کردم ، حرف می زدیم. شاید 1.5 ساعت یا بیشتر برای شان وقت می گذاشتم. این هم یکی از آن روزهای شلوغ است که جمعیت زیادی آمده بود.


این یکی از تلخ ترین بازی های ماست. بازی با کره دیگه این و این و اینها هم بود دیگه( روی عکس ، بازوبند و مچبندش را نشان می دهد و می خندد) این روز سخت و پر استرسی بود هم برای ما و هم برای مردم. گل مسعود یک لحظه هیجان انگیز بود که حسابی ما را به جام جهانی نزدیک مرد اما گلی که چند دقیقه بعدش خوردیم همه چیز را عوض کرد. حیف شد.


تیم ملی نوجوانان با مربیگری علی دوستی. کسی که خیلی چیزها از او یاد گفتم و خیلی به کارش اعتقاد داشتم. همیشه دوست داشتم از این بچه ها حمایت کنم ، خدا را شکر به جام جهانی هم رسیدند. انشاالله در جام جهانی هم کنارشان خواهم بود. آنها کار سختی دارند اما این مبی کارهای بزرگی کرده . من در کنارشان می روم برای حمایت از بچه ها اما این شروع مربیگری ام نیست. قرار شده به آلمان بروم تا در باشگاه هامبورگ کلاس های B و A را بگذرانم.


وای . این هم یکی از تلخ ترین بازی های زندگی ام است باخت به عربستان در تهران. باخت دردناکیبود که برای مان فقط حسرت به جا گذاشت. این هم صحنه ای است که من خودم موقعیتی ایجاد کردم و از دستش هم دادم. آهی که می کشم برای همین صحنه است. البته پایان این بازی هم همین حس را برای مان داشت.


بازی ایران و استرالیا در تهران است و دو بازی ما با این تیم تا ابد در یاد مردم می ماند. هیچ وقت فراموشش نمی کنند. البته فکر می کنم بازی برگشتش بیشتر برای مردم خاطره انگیز است. در بازی رفت خداداد گل زد و من پاس گلش را دادم. البته در تهران زمین آزادی واقعا افتضاح بود.یک جاهایی از زمین را با قلمو رنگ کرده بودند که سبز باشد.


رسول خطیبی مدت کوتاهی آمد هامبورگ تا تعداد ما 3 تا شود. این هم تمرین جنگل است. جنگل های معروف و تمرینات وحشتناک فیلیکس ماگات. تمرینات سختی بود اما حسابی آماده ات می کرد. دویدن ها و بدنسازی های کشنده بود اما باقی اش بلوف بود. اینکه می گفتند روی شیشه بچه ها را می دوانده است.


مانوئل مربی بزرگی بود انسان خیلی خوبی بود اما نتوانست خیلی برای پرسپولیس موثر باشد. او نتوانست جو ایران را بشناسد . این برایش مشکل ساخت. خود من 5 بازی اول در ترکیب تیمش نبودم اما بعد از این توانستم بازی کنم و خوشبختانه بازی های خوبی هم انجام دادم و از این بابت خیلی خوشحالم که طرفداران تیم هم از بازی های من راضی بودند.

سپ بلاتر، من چند بار در منتخب جهان بازی کرده بودم برای همین رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. ه بار من را می دید خیلی تحویل می گرفت. اینجا هم فکر کنم اردوی تیم ما در اتریش است. در همان هتل ما جشن عروسی فرانتس بکن باوئر بود . خیلی از بزرگان فوتبال دنیا در این عروسی دعوت بودند و بلاتر هم یکی از مهمانان بود. در همان هتل هم این عکس را گرفتیم.


این رسما بازی آخر مهدوی کیاست. خودم هم باورش را نمی کردم اما واقعا این آخرین بازی من شد. البته خوشحالم که بالاخره رکوردم دست نخورده باقی ماند و در دربی ها بی شکست ماندم. البته من این صحنه رفتم با فرهاد حرف بزنم. یک تیتری از من زده بودید در خبرورزشی که«فرهاد فقط بای استقلالی ها بازیکن بزرگی است.» این تیت از دل یک مصاحبه خیلی با ادبیات من هم خوانی نداشت. برای همین رفتم تا از او دلجویی کنم. بایش این موضوع را توضیح دادم. من حتی به بازیکنان کوچک تر از خودم از این حرف ها را نمی زنم تا چه برسد به فرهادی که یکسال هم از من بزرگتر است. نکته دیگر این بازی هم که بازی خداحافظی ام است. چون ما حتی اگر به فینال جام حذفی برویم هم فقط شاید 5 دقیقه زمان بازی به من برسد پس این بازی خداحافظی ام بوده است.


:
:
:
آخرین اخبار