هنوز محاسن صورتش کامل نشده بود که جنگ آغاز شد؛ تنها ۲۱ سال داشت که در عملیات «فتحالمبین»، نخستین ترکشها بر پیکر جوانش نشست و او را به افتخار جانبازی رساند. پس از آن، سالها در میدانهای نبرد باقی ماند و بارها زخمهای تازهای بر بدنش نشست و سرانجام، عنوان پرافتخار جانباز ۷۰ درصد بر پرونده دلاوریهای سردار محمدرضا پورمهدی نقش بست.
پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی، فعالیت گروههای تجزیهطلب در برخی نقاط کشور شدت یافته بود. اوضاع مهاباد بحرانی بهنظر میرسید و خطر سقوط شهر وجود داشت. در آن روزها سردار غلامعلی رشید فرمانده وقت سپاه دزفول، ماموریتی ویژه صادر کرد و تیمی از نیروهای دزفولی را برای مقابله با ناآرامیها به مهاباد اعزام کرد که «محمدرضا» یکی از آنها بود. جوانی حدود ۱۹ ساله که تازه محاسنش بر صورتش روییده بود.
«پورمهدی» در روایت خود از آن روزها میگوید: «سردار غلامعلی رشید تماس گرفت و گفت برای کمک به آزادسازی مهاباد میخواهیم تیمی از دزفول اعزام کنیم. به اتفاق تعدادی از نیروهای سپاه دزفول با چند دستگاه اتوبوس به آذربایجان غربی اعزام شدیم.»
«سه دسته شدیم، من و تعدادی از بچهها در ارومیه ماندیم، یک دسته از بچهها در مرز باکو و ترکیه مستقر و گروهی دیگر برای پاکسازی مهاباد اعزام شدند». «در آن زمان، شهید حمید باکری فرمانده سپاه ارومیه و شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود که به طور مستمر از خطوط بازدید میکردند».
«در یکی از روزهایی که در حال نگهبانی در منطقه بودیم، دستهای از جنگندهها در ارتفاع بسیار پایین از بالای سرمان عبور کردند؛ چند ساعت بعد رادیو اعلام کرد که جنگندههای عراقی پالایشگاه تبریز را هدف قرار دادهاند و جنگ آغاز شد».
او ادامه میدهد: «با آغاز جنگ و پیشروی لشکر بعثی از محورهای مختلف، خطر سقوط دزفول و شهرهای شمالی خوزستان زیاد بود و به همین دلیل نیروهای اعزامی سپاه از مهاباد به دزفول برگشتند. زمانی که به دزفول رسیدیم، پادگان دوکوهه بمباران شده بود، شرایط باور کردنی نبود، داخل شهر مردم مسلح شده بودند و اوضاع شهر به هم ریخته بود».
با آغاز جنگ تحمیلی و بمبارانهای گسترده هوایی دشمن، لشکرهای زرهی و پیاده ارتش بعث عراق از محورهای مختلف وارد خاک مقدس ایران شدند. یکی از لشکرهای زرهی دشمن با صدها عراده تانک بدون مواجهه با مقاومت موثر در حال قطع مسیر اصلی پشتیبانی خوزستان در محور شمالی بود. صدای شنی تانکها از صدها متر دورتر شنیده میشد و زمین بر اثر شدت انفجارها گداخته بود.
پادگان کرخه که در ۲۰ کیلومتری اندیمشک و در شرق رودخانه کرخه و شمال پل کرخه (جسر نادری) قرار داشت، از نخستین اهداف بمباران بود. این پادگان، عقبه تدارکاتی و محل سازماندهی لشکر هفت حضرت ولیعصر(عج) و تحت اختیار سپاه دزفول محسوب میشد. در روزهای ابتدایی مهرماه سال ۱۳۵۹، پادگان تخلیه شد و تنها تعدادی از نیروها برای حفاظت از آن باقی ماندند.
سردار جانباز محمدرضا پورمهدی در ادامه روایت خود میگوید: «بعد از بازگشت از مهاباد، وقتی به سپاه دزفول رسیدیم، سردار رشید گفت استراحت کن و فردا صبح برای انجام ماموریت برگرد. فردا صبح، سردار رشید ماموریت داد تا یک دستگاه جیپ مستقر در مدرسه سمیه را تحویل بگیرم و یک قبضه توپ ۱۰۶ میلیمتری روی آن نصب کنم و به سمت پادگان کرخه بروم. از مدرسه جیپ را تحویل گرفتم و به کمک یک جوشکار در اطراف بیمارستان حضرت زهرا(س)، سقف آن را جدا و توپ را روی خودرو سوار کردیم».
«زمین زیر پایمان از شدت انفجار میلرزید؛ موشکهای تاو و گلولههای مستقیم تانک از هر سو میآمد. یک خمپاره مستقیم به سنگر نیروهای ارتش اصابت کرد و همه شهید شدند. وقتی پیکر شهدا را از سنگر خارج کردیم، یکی از آنها دو نیم شده بود. برای محافظت از جیپ و قبضه توپ، زمین را در اطراف موضع حفر کردیم. در مقابل قبضه توپ و تعدادی سلاح سبک و انفرادی، انبوهی از تانکها قرار داشت و وظیفه ما جلوگیری از پیشرو دشمن». «زمین گیر شدن دشمن در این محور با حضور ارتش، نیروهای مردمی و بچههای سپاه دزفول و اندیمشک ورق جنگ را برگرداند» و این شد آغاز حماسه آفرینیهایی که در هشت سال دفاع مقدس به دست جوانان این کشور رقم خورد.
سردار جانباز محمدرضا مهدیپور از نیروهای اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در جبهههای پدافندی جنوب و عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس، بهویژه با مسئولیت اطلاعات برونمرزی نقشآفرینی کرد.
او در عملیاتهای مختلفی از جمله «طریقالقدس»، «شکست حصر آبادان»، «فتحالمبین»، «بیتالمقدس»، «رمضان»، «محرم»، «والفجر مقدماتی» و «والفجر یک» در یگانهای مختلف از جمله تیپ امام حسن مجتبی(ع)، تیپ ۱۷ حضرت علیابنابیطالب(ع) و قرارگاه مرکزی کربلا انجام وظیفه کرد.
سردار مهدیپور در طول سالهای دفاع مقدس چندین بار مجروح شد؛ نخستین بار در عملیات فتحالمبین با اصابت نارنجک دستی از ناحیه زانو، سپس در عملیات بیتالمقدس بر اثر اصابت خمپاره ۶۰ میلیمتری از ناحیهی بازوی چپ، سینه، گونه زیر چشم و کتف چپ و درنهایت در عملیات والفجر یک بر اثر ترکش توپ از ناحیه صوت مجروح شد. مجموعه این جراحات موجب شد تا او مفتخر به درجه جانباز ۷۰ درصد شود؛ عنوانی که خود او هیچگاه از آن برای خود بزرگداشت نمیخواست.
در یکی از نشستهای پیشکسوتان دفاع مقدس، هنگامی که از وی با عنوان «جانباز ۷۰ درصد انقلاب اسلامی» یاد شد، با تواضع و اندوه گفت: «خودم را در شان این نمیدانم که عنوان جانباز انقلاب و جمهوری اسلامی را داشته باشم؛ فاصله خود با این عنوان را بسیار زیاد میدانم».
همرزم سردار شهید پورمهدی است. از فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس که هم اکنون مسوولیت سپاه ولیعصر(عج) خوزستان را به عهده دارد. سردار «حسن شاهوارپور»، مجاهدتهای سردار مهدی پور را به «منشوری از وفاداری و فداکاری برای آرمانهای بلند و تاریخساز انقلاب اسلامی و عزت و سربلندی ایران» توصیف میکند و میگوید: «آن سردار عالیقدر عمر خویش را صادقانه و مجاهدانه در سنگرهای گوناگون خدمت به انقلاب و میهن اسلامی به ویژه در هشت سال دفاع مقدس برای صیانت از امنیت و آرامش کشور سپری کرد و منشوری از وفاداری و فداکاری و ایرانی از خود به ودیعت نهاد که برای همه دلسوزان و شیفتگان به ویژه برای پاسداران انقلاب و مدافعان پرافتخار این سرزمین همواره راهگشا و راهنما بوده است».
سردار شاهوارپور میافزاید: «ثمره زندگی آن مرد الهی با مجاهدت و جهاد فی سبیل الله در عرصههای ایثار و نثار دوران هشت سال دفاع مقدس و پس از آن خدمت صادقانه در مسئولیتهای خطیر به رغم همه دشواریهای جسمی به یادگار مانده از دوران جنگ تحمیلی در راستای اطاعت محض از امام راحل و منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی برگ زرینی است که در پرونده آن سردار سرافراز سپاه اسلام میدرخشد».
«سیدعزیز الله پژوهیده» از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس دزفول است و در سالهای بعد از جنگ با تشکیل قرارگاه جهادی فرهنگی سفیران ایثار شهرستان دزفول نقش زیادی در بزرگداشت رزمندگان و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت داشته است.
پژوهیده از شهید پورمهدی میگوید: « او متولد سال ۱۳۴۰ در دزفول است. پورمهدی از سن ۱۹ سالگی قبل از آغاز جنگ در مناطق غرب کشور فعالیت داشته و با آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله نیز از همان ابتدای جنگ در میدانهای رزم حضور داشته است». «او در مناطق عملیاتی جنوب و غرب و عملیات کوچک و بزرگ در دسته اطلاعات عملیات در بخش شناساییهای برون مرزی و جبهههای عملیاتی نقش آفرین بود».
او با اشاره به ۴۱ سال تحمیل جراحات ناشی از جنگ تحمیلی توسط این جانباز ادامه میدهد: «شهید پورمهدی در عملیاتهای مختلف جراحات مختلفی برداشت و از نواحی مختلف دچار آسیب شد که به دلیل شدت این جراحات، تا پایان عمر با عوارض آن دست به گریبان بود».
این رزمنده و پیشکسوت دوران دفاع مقدس با تجلیل از صبر و همراهی همسر و فرزندان جانبازان به ویژه جانبازان با درصد جانبازی بالا گفت: « جانبازان ۷۰ درصد مسایل جسمی متعدد دارند که خانواده این جانبازان به ویژه همسر و فرزندان جانبازان نقش کلیدی در التیام این زخمها دارند».
شهید پورمهدی از جمله موسسان اطلاعات برون مرزی بود که بعد از عملیات رمضان در سال ۶۱ نسبت به تاسیس اطلاعات برون مرزی اقدام و خدمات شایانی در این خصوص انجام داد.
سرانجام حاج محمدرضا پورمهدی پس از ۴۱ سال رفاقت با زخمها و ترکشهای بدنش و سالها صبوری و تحمل درد و رنج به جامانده از مجروحیتهای دوران دفاع مقدس، سرانجام در روز سه شنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۴ دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهید خود پیوست. مردی از تبار ایثار که درد را نه نشانه ضعف، بلکه نشانه وفاداری میدانست.
آیین تشییع این شهید والامقام روز پنجشنبه مورخ ۲۴مهرماه از حرم سبزقبا(ع) به طرف گلزار شهدای بهشت علی دزفول برگزار و پیکر این شهید سرافراز در جوار همرزمان شهیدش آرام گرفت.
او رفت، اما روایت صبر و مجاهدت را در سینه تاریخ زنده نگه داشت؛ همان جوانی که از دیار مقاومت ایران برخاست و تا آخرین لحظه، «رفیق ترکشها» بود.