اینجا اتاقی کوچک است اما پر از کیسههایی بزرگ که روی هم چیده شدهاند؛ کیسههایی که درونشان چیزی بیش از دفتر و مداد و کیف خوابیده است. هرکدام از این بستهها، تکهای از لبخند یک کودک و روشنایی چشمهایش را در دل خود دارد. مردی با پیراهن آبی، نقشهی ایران را روی دیوار نشان میدهد؛ گویی مقصد این بستهها را مرور میکند، از خوزستان داغ و پرغصه تا ایلامی که در سکوت کوههایش هم صدای محرومیت شنیده میشود.
هر کدام از این کیسهها سرنوشت کوچکی را عوض میکنند. کودکی در شوش یا اندیمشک شاید با دیدن کیف نو و دفترهایی که روی جلدشان تصویر شهداست، اعتمادبهنفس تازهای بگیرد؛ حس کند تنها نیست و کسی در گوشهای از همین خاک به یادش بوده. دختری در دهلران، وقتی خودکارهای رنگیاش را روی دفتر گلدار باز میکند، شاید در دل آرزو کند روزی نویسنده شود یا معلمی که امید را به بچههای دیگر هدیه میدهد.
روی فرش اتاق دیگری، بستهی کامل باز شده است؛ یک کولهپشتی ساده اما محکم، دفترهایی با نقش شهید همت، شهید سلیمانی و برگهای پاییزی، یک جامدادی گلدار، چند خودکار رنگی و شال سیاه و سفید فلسطینی. اینها فقط ابزار درس و مشق نیستند؛ نشانهایاند از همدلی و یادآوری اینکه مسیر آینده با قلم و دانش روشن میشود، نه با محرومیت و حسرت.
گروه جهادی «صنعت یاران انقلابی اهواز» امسال توانستند ۱۰ هزار بسته از همین جنس را آماده و روانه کنند. آنها در سکوت و بیهیاهو، بارها شب را به صبح رساندهاند؛ دستها و دلهایی که خسته نمیشوند، کیسهها را میبندند، جغرافیای مقصد را مرور میکنند و دوباره به راه میافتند.
اینها هر کدام سفیر یک پیاماند؛ درس و مدرسه سهم همهی بچههاست، چه در قلب اهواز و چه در روستاهای دورافتادهی ایلام. در میان ازدحام مشکلات و سختیهای روزگار، گاهی یک کیف و چند دفتر میتواند کودکی را به رویای بزرگش نزدیکتر کند. اینجاست که کار جهادی، فقط تقسیم لوازمالتحریر نیست؛ تقسیم امید است، تقسیم آینده است.