معصومه مجدم: جبهه، مکتب عشق الهی بود …درسهایش توکل، ایمان و فداکاری و امتحانش اخلاص و صبر.
تا وادی عشق «جبهه»، تا قله معرفت «میدان»، تا مسیر نور «خط مقدم»،راهی بود که جز با بُراق محبت ربانی و مرکب همت پیموده نمیشد.
سنگرنشینان ما، رزمآورانی بودند که از کوثر ایثار جرعه نوشیده و جانشان به عطر حضور الهی آغشته بود. دلهایی که با نسیم روحالله زنده شده و گامهایی که بر خاک مینهاد، رد نور حقیقت و انس با دوست بر جای میگذاشت.
سجادهشان خاکریز بود، وضویشان از خون عاشقی و غسل شهادتشان از فرات اشک.
آنان مقربان بزم حضور و سالکان وادی ربانی بودند که خویش را در راه حق فنا کردند و با سرمایه جان، گنج ابدیت خریدند.
دل از جهان خاکی کندند و جان به افلاک سپردند. در هر کربلای این سرزمین، عاشقان خالصی برخاستند، عارفانی مجاهد، زاهدانی سنگرنشین، شیران ایمان و عابدان شب. دلهایشان همیشه با یار بود و جانهایشان در پرواز معنویت، غرق حضور حق.
جبهه برای آنان محراب بود. ذکرشان نغمه جان و نیایششان سلاح. شبها دعای کمیل و توسّل زمزمه میکردند و در سپیده نبرد، نام حسین (ع) را بر سر نیزهها فریاد میزدند. آنان ایمان را از کتاب به میدان آوردند و ایثار را از واژه به حقیقت جاودانه بدل کردند.
اینک ما وارثان این ثروت ثمین هستیم و پرچم را به دست گرفتهایم و نمیگذاریم گرد فراموشی بر حماسه سترگ شان بنشیند.
به بهانه هفته دفاع مقدس و رشادتهای بی بدیل آن قهرمانان پای صحبت یکی از رزمندگان دفاع مقدس نشستیم.
قربانعلی لاردو متولد پنجم شهریور ماه ۱۳۳۳ شهر آبادان میگوید: قبل از پیروزی انقلاب، خانواده ام فعالیتهای مذهبی داشتند، پدرم اقدامات بسیاری در ساخت مسجد و حسینیههای آبادان انجام داد و ارتباط خوبی با علما داشت، در ماههای محرم، صفر و رمضان منزل ما همیشه پذیرای علما بود که حضورشان برای ما برکت بود و سبب شد در پیروزی انقلاب اسلامی نقش داشته باشیم.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه میدهد: سال ۵۵ به خدمت سربازی رفتم، در حین خدمت و حتی پس از آن در تظاهرات فعالیت میکردم، هر بار به مرخصی میرفتم فعالیتهای گسترده انجام میدادم و به گفته مردم، شهر را به آشوب میکشیدم و حتی چندین بار حکومت نظامی را لغو کردیم.
وی گفت: پس از خدمت سربازی وارد سپاه شدم و امنیت تأسیسات و شهر برعهده من گذاشته شد. هنگامی که تهران انقلاب شد، مکانهایی از جمله ساواک و شهربانی را به تصرف درآوردیم سپس برقراری امنیت شهر آبادان را آغاز کرده و روحیه مردم را حفظ کردیم.
اثبات قدرت ایرانیها برای نیروهای آموزش دیده دشمن
لاردو بیان میکند: فرمانده آنها که یک افسر ایرانی از گارد شاهنشاهی بود را در یک کمین، زدیم البته چندین بار برنامه ریزی کرده و با شکست مواجه شده بودیم اما این با لطف خداوند موفق شدیم کار را انجام دهیم، به طوری که سه نفر از عوامل اصلی آنها را منهدم کردیم. پس از آن، همه جوانهایی که توسط دشمن آموزش نظامی دیده بودند متوجه قدرت ما شدند، به عنوان نیروهای ما فعالیت کردند و در طول جنگ، امنیت سراسر مرز توسط آنها برقرار شد.
این رزمنده میگوید: پیش از جنگ، نیروهایی را تحت عنوان ذخیره، سازماندهی کرده و آموزش نظامی دادیم که ذخایر انقلاب شدند و زمانی که جنگ آغاز شد مثل دیگر جاها کمبود نیرو نداشتیم.
وی با بیان اینکه چند روز پیش از شروع رسمی جنگ، زمانی که هنوز به خوزستان نرسیده بود، استانهای غربی کشور با دشمن درگیر بودند، تصریح کرد: بخشی از پاسگاههای مرزی ایلام تصرف شده بود، سپاه دزفول از آبادان تقاضای کمک کرد و یک گروه حدوداً ۳۰ نفره داوطلبانه به این شهر اعزام شدند.
لاردو اضافه کرد: امنیت را در دزفول برقرار کردیم سپس از ما خواستند به دهلران برویم، نیمی از گروه در دهلران ماند و نیمی دیگر به مهران رفته و پشتیبانی ارتش را تأمین کرده و نگهبانی دادیم، از تأسیسات حفاظت کردیم و ارتش موفق شد دشمن را به راحتی در مرز سرکوب کند.
وی میافزاید: زمانی که جنگ آغاز شد در منطقه تنگه بیجار استان ایلام بودیم، ارتفاعات حساس دست نیروهای ما بود و دشمن با دو گردان کماندو قصد داشت وارد عمل شود و ایلام را تصرف کند، نیروهایمان که در ارتفاعات بودند طبق دستور فرمانده خائنشان اجازه تیراندازی نداشتند اما آنها با چند ترفند و استفاده از خمپاره، آرپی جی، تیربار، کالیبر ۵۰ و … دشمن را منهدم کردند که همین باعث شد عملیات دشمن چند روز عقب بیفتد و نتوانند مهران را بگیرند.
لاردو ادامه میدهد: در ماههای اول جنگ، هنوز آبادان به صورت رسمی وارد جنگ نشده بود، هر روز به خرمشهر میرفتیم و میجنگیدیم. هنگامی که به آبادان رسیدیم، دشمن ۱۴ کیلومتر در شهر پیشروی کرده بود، ستون پنجم هماهنگ میکرد و آتشهای دقیق میریخت اما ما از محاصره در میآوردیم و زمانی که وارد خرمشهر شدیم دشمن نتوانست حتی یک متر هم جلو بیاید. در خرمشهر ۱۰۰ تانک گرفتیم اما ستون پنجم دشمن خدمه تانکها را فراری داد.
وی گفت: روزی که برای سرکشی کنار یکی از پاسگاهها رفته بودم دشمن با دو خمپاره ۱۲۰ ما را هدف قرار داد و من مجروح شدم، سپس به تهران اعزام شدم، بعد از ترخیص به ابادان برگشتم. آن زمان خرمشهر و جاده آبادان را تصرف کرده بودند، در حال پیشروی به سمت پلهای آبادان بودند اما مردم شهر و رزمندهها مقابل آنها ایستادند.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: هنگامی که به سپاه آبادان آمدم، برنامه ریزی و سازماندهی نیروها را انجام دادم، دشمن را در نخلستانها مورد تهاجم قرار دادیم، امکانات نظامی شان را گرفتیم و تعدادی از آنها را اسیر کردیم، آنها نتوانستند در نخلستان دوام بیاورند، توان حمله نداشتند و نهایتاً ناچار شدند برای اولین بار خاکریز بزنند که این مساله چند ماه زمان برد.
لاردو از دستور سپاه برای آماده سازی حصر آبادان در ایستگاه ۱۲ میگوید: آن زمان ۲۷ ساله بودم، عملیات جبهه این ایستگاه توسط شهید کلاهشدوز و سرلشکر رحیم صفوی به من سپرده شد، فاصله جبهه ما با دشمن بیش از ۲ کیلومتر بود در حالی که برای انجام کار باید در نزدیک ترین فاصله قرار میگرفتیم، چند کانال متعدد احداث کردیم تا ارتش بتواند تردد داشته و کارش را انجام دهد، این کار حدود سه ماه به طول انجامید اما تا جایی پیش رفتیم که همه فرماندهان دشمن در آبادان و خرمشهر را به اسارت گرفتیم و دیگر فرماندهی برای دستور به نیروهایشان نبود.
مادرانمان شهدا را به خاکسپاری میکردند
وی با بیان اینکه در حصر آبادان همه مهمات و نیروها آماده بودند، گفت: همچون جنگ دوازده روزه که خائنها باعث شدند فرماندهان ما در چند ساعت به شهادت برسند، آن زمان هم عوامل خائن وجود داشت که مانع کار بشود اما روحیه مردم بسیار بالا بود، خانوادهها از جمله بهرامی، ناظمی، گذاری، مکی و … در شهر مانده بودند. ما که درگیر جنگ بودیم مادرانمان شهیدان را شبانه به خاک میسپردند و برایشان دعای تلقین میخواندند. میتوان از هرخانواده ای مستندی ساخت.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: مردم فعالیتهای نظامی انجام میدادند، امنیت شهر توسط آنها برقرار میشد و افراد مسنتر به جوانها روحیه میدادند. پیرمرد و پیرزنها جیرههای غذایی شان را نگه میداشتند و وقتی رزمنده ای برای استراحت میآمد برایش چیزی درست میکردند اما فرادی هم بودند که هیچ وجدانی نداشتند و جیره آنها را میگرفتند.
مردم با ایستادگی هایشان حدود ۸۰ درصد فعالیتهای ستون پنجم دشمن را خنثی میکردند، آنها در سراسر شهر حضور داشتند اما به دلیل فعالیت مردم، نمیتوانستند به نقاط مهم شهر بیایند و شناسایی انجام دهند که این خود یکی از اصلی ترین دلایل سقوط نکردن آبادان بود.
به گفته وی، در حصر آبادان بیش از ۱۰۰ نیروی منافق که بی سیم و کد رمز ارتش و سپاه را داشته، دشمن را هدایت میکردند، به آنها گرا میدادند و منازلی که زنها و بچهها در آن بودند را میزدند، به اسارت درآمدند. در عملیات فتح المبین نیز ۱۵ هزار اسیر گرفته شد.
لاردو میگوید: از آذرماه سال ۵۹، از شمال و جنوب، آبادان و ماهشهر و اهواز، عملیاتهای مکرر برای شکستن حصر آبادان انجام میشد اما به دلیل وجود خائنین کارشکنی صورت میگرفت و عملیات موفقیت آمیز نبود؛ در عملیات شیخ فضل الله نوری ۱۴ کیلومتر از شرق ماهشهر تا منطقه تندگویان آزاد شد.
دشمن ۳۰۰ متر در عمق و ۵۰۰ متر در طول از شرق جاده ماهشهر را در محاصره داشت، یکی دو عملیات برای گرفتن این مسافت انجام شد و دشمن قصد داشت مجدد آن ۱۴ کیلومتر را پس بگیرد ولی با آتش ریزی هایی که صورت گرفت آنها ترسیدند و به حالت دفاعی خود بازگشتند.
آن زمان همه مردم شهر و حتی کارکنان ادارت و سازمانها در خدمت جبهه جنگ بودند، کارکنان علاوه بر اینکه در محل کار حاضر میشدند و کارهای اداری را انجام میدادند، در جبهه نیز حضور پیدا میکردند. در هر محله، مسجد به عنوان پایگاه بود و بیش از ۱۰۰ مسجد، حسینیه و مدرسه، پایگاه شده بودند که دشمن توان مقابله با آنها را نداشت لذا اقداماتش اینگونه خنثی میشد.
این رزمنده دفاع مقدس گفت: تمام مهمات ما در خط اول بود و مایحتاج و پشتیبانی مان در خط دوم، دشمن آتشهایش را با اختلاف کمی بین دو خط ریخت که همه اینها به لطف و عنایت خداوند بود زیرا اگر آتش را روی خطوط میریخت عملیات به تعویق میافتاد.
اعدام فرمانده عراقی، اعلام خبر شکست حصر آبادان
هنگامی که فرمانده کل جبهه عراق به اسارت درآمد نیروهای ایرانی شرق کارون را گرفته بودند اما زمانی که اسارت فرمانده عراقی با اعدامش در کمترین زمان آشکار شد، همه متوجه شدند حصر آبادان کاملاً شکسته شد؛ وقتی خبر شکست حصر را شنیدیم به همدیگر تبریک میگفتیم اما آنگونه که باید شادی نمیکردیم زیرا هم رزمان ما شهید شده بودند و دلمان نمیآمد جلو چشم خانواده آنها ابراز خوشحالی بسیار داشته باشیم.
لاردو میگوید: پس از شکست حصر آبادان، مردم شهر مغازههایشان را باز کردند، کاسبی هاشان را راه انداختندو برای خود کسب درآمد کردند. همه ساکنین شهر مایحتاجشان را خودشان تامین میکردند و البته کمیته نیز ارزاق و امکاناتی بین مردم توزیع میکرد.
وی به خاطره یکی از سربازانش اشاره میکند و ادامه میدهد: یکی از رزمندههایی که در طول فعالیت آماده سازی با ما همکاری میکرد حمیدرضا ذاکری بود که پایان خدمت سربازی اش فرا رسیده بود، نامه ترخیصش را داده بودیم، رفت ما در فاصله زمانی کوتاهی برگشت، متوجه شده بود خبری است به همین دلیل حاضر به رفتن نشد تا اینکه در حصر آبادان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
این رزمنده دفاع مقدس خطاب به جوانها توصیه کرد: به خداوند توکل کنید، دلتان با خدا باشد، هیچ گاه نسبت به خداوند و ائمه به دلتان شک و تردید راه ندهید چرا که این کفر است و سبب میشود بزرگترین ضربه را بخورید؛ خداوند به بندهاش نصرت میدهد و اگر از او غافل شوید نصرتی را نخواهید دید، مثل منافقین و کفار که در ظاهر موفق شدند اما در واقعیت چنین نیست و همیشه خار و ذلیل هستند.
لاردو در خصوص مهمترین پیام شکست حصر آبادان میگوید: جوانها این پیروزی را سرلوحه خود قرار دهند، از آن درس بگیرند و این راه را ادامه دهند تا جز یاران امام زمان (عج) باشند.