خورشید بیرحمانه میتابد و آفتاب داغ مرز شلمچه نفس هر عابری را به شماره میاندازد؛ اما در دل همین گرما، کودکانی ایستادهاند که نه از گرما شکایتی دارند، نه از کار زیاد خستهاند.
لباسهای سبز ساده با شال مشکی بر دوش، پلاکارد در دست یا بطری آب خنک، چهرههایی آفتابسوخته اما پرشور، اینها موکبداران کوچک شلمچهاند؛ کودکانی که با خلوص نیت به زائران خدمت میکنند، کوچک در سن اما بزرگ در اخلاص.
امیرحسین ۱۵ ساله با صورتی آفتابسوخته و دستانی رنگی از واکس زدن کفش زائران، با بیان اینکه فقط آمده تا به امام حسین (ع) بگوید دوستت دارم تصریح کرد: از سال گذشته که برادرم اینجا خدمت میکرد، دلم میخواست من هم بیایم و کمک کنم. امسال خودم به مادرم اصرار کردم تا اجازه بدهد بیایم موکب.
وی گفت: کفش واکس زدن سخت است، دستهایم سیاه میشوند و گرما اذیتم میکند، اما وقتی یک زائر میگوید خدا خیرت بده یا دستی به سرم میکشد، همه خستگیام در میرود.
امیرحسین اظهار داشت: تا روز اربعین میمانم و تنها آرزویم این است که امام حسین (ع) یک نگاه مهربان به من بیندازد و دعایم را بشنود.
فاطمه ۱۲ ساله که سینی بطریهای آب خنک را میان جمعیت زائران میچرخاند گفت: هوا بسیار گرم است، گاهی کف پاهایم میسوزد، اما زائران از مسیرهای طولانی آمدهاند و من وظیفه دارم که کمکشان کنم.
وی با اشاره به اینکه خدمت به زائران باعث آرامش قلبش میشود بیان کرد: وقتی بطری آب را تعارف میکنم و تشکر میشنوم، احساس میکنم کار بزرگی انجام دادهام، مادرم میگوید خدمت به زائر امام حسین (ع) خود یک نوع عبادت است.
فاطمه با تاکید بر اینکه تا روز اربعین در موکب خواهد ماند گفت: حتی اگر مدت بیشتری طول بکشد، باز هم میمانم، چون میخواهم قدمهایم نزد امام حسین (ع) ثبت شود.
علیاکبر ۱۶ ساله که ظرف اسپند در دست دارد و میان صف زائران حرکت میکند، با اشاره به اینکه دود اسپند باعث آرامش زائران میشود اظهار داشت: وقتی بوی اسپند بلند میشود، لبخند بر چهره زائران ظاهر میشود و همین برایم کافی است.
وی افزود: سه سال است که در مسیر اربعین خدمت میکنم، هر بار که میآیم، قلبم سبکتر و دلم آرامتر میشود، این حس را در جای دیگری تجربه نکردهام.
علیاکبر تصریح کرد: دلم میخواهد همیشه خادم امام حسین (ع) باقی بمانم، حتی اگر سهم من فقط دود کردن اسپند باشد، همین خدمت کوچک برایم باارزش است.
زینب ۱۰ ساله که چفیهای بر شانه دارد و دستمال کوچکی برای تعارف به زائران در دست گرفته بیان کرد: پدرم به من گفت زائران امام حسین (ع) مهمان هستند و ما وظیفه داریم به آنها کمک کنیم، من نیز با افتخار این کار را انجام میدهم.
وی گفت: برخی زائران زمانی که دستمال از من میگیرند، اشک در چشمانشان حلقه میزند، من هم تحت تاثیر قرار میگیرم و دلم میخواهد گریه کنم، این اشکها برای امام حسین (ع) باارزشترین هدیه است.
زینب افزود: تا روز اربعین با همین دستمال ساده در مسیر میایستم و به زائران تعارف میکنم؛ افتخار میکنم که با چنین کاری، خدمتی هرچند کوچک به امام حسین (ع) انجام میدهم.
حسین ۱۳ ساله با قرآنی در دست، در میان زائران ایستاده و آن را بالای سرشان میگیرد؛ وی با تاکید بر اینکه این سنت را از پدربزرگش آموخته، گفت: هر زائری که عبور میکند، قرآن را از بالای سرش رد میکنم تا مسیرش نورانی باشد.
او اظهار داشت: این کار را تنها برای رضایت خدا و با نیت قلبی انجام میدهم.
حسین گفت: گرما و شرجی گاهی آزاردهنده است، اما اگر امام حسین (ع) این خدمت را بپذیرد، تمام سختیها به یک لبخند میارزد.
زهرا هشت ساله، کوچکترین خادم در این جمع است، وی که با شیشه گلاب در میان زائران حرکت میکند بیان کرد: گلاب میزنم تا زائران خوشحال شوند. وقتی عطر گلاب را احساس میکنند، لبخند میزنند و این لبخندها برایم ارزش دارد.
او با اشاره به اینکه این کار را با عشق انجام میدهد گفت: پدرم به من گفت این کار کوچک نیست؛ وقتی نیت پاک باشد، نزد خدا بزرگ است.
زهرا افزود: دعا میکنم امام حسین (ع) برایم یک عروسک بفرستد، ولی اگر نفرستد هم مهم نیست، چون من برای او کار میکنم و این برایم کافی است.
محمدطه ۱۵ ساله در صف توزیع غذا که نظم صفهای غذا را مرتب میکند گفت: اگر نظم نباشد، صف بههم میریزد و ممکن است حق کسی ضایع شود، به همین دلیل من وظیفه دارم صفها را مرتب نگه دارم.
وی با اشاره به اینکه خدمت به زائران فقط به غذا دادن نیست گفت: نظم هم نوعی خدمت است و باعث میشود همه بتوانند بهرهمند شوند.
محمدطه تاکید کرد: امام حسین (ع) نظم را دوست دارد، این کار به من یاد میدهد چطور مسئول باشم و در آینده فرد مفیدی برای جامعه باشم.
مهدی ۱۱ ساله که با صدای بلند «هله بالزوار» میگوید و زائران را به سمت موکب راهنمایی میکند، با افتخار بیان کرد: با صدای بلند خوشآمد میگویم تا زائران بدانند که اینجا موکب هست و با آغوش باز منتظرشان هستیم.
وی گفت: این جمله را از پدرم یاد گرفتهام، هر وقت میگویم، بعضیها لبخند میزنند، بعضیها گریه میکنند. همین واکنشها باعث میشود با انگیزهتر ادامه دهم.
مهدی افزود: تا اربعین هر روز این کار را انجام میدهم، چون صدای من شاید دل زائری را خوش کند یا خستگی راه را از یادش ببرد.
رضا ۱۴ ساله که در قسمت توزیع چای موکب فعال است اظهار داشت: من مسئول دادن چای به زائران هستم. وقتی چای داغ را با احترام به دستشان میدهم و میشنوم که میگویند یا حسین، انگار روحم تازه میشود.
وی گفت: هر استکان چای در اینجا فقط نوشیدنی نیست، یک خدمت است، یک سلام است، یک ارادت است.
رضا تصریح کرد: گاهی با خستگی شدید روبهرو میشوم، اما همین که میبینم چای دست زائر است و لبخند میزند، انرژیام چند برابر میشود.
سجاد ۱۳ ساله که کنار در ورودی موکب ایستاده و با گفتن «خداقوت» از زائران استقبال میکند گفت: کارم این است که با احترام به زائران خوشآمد بگویم و با گفتن خداقوت خستگیشان را کم کنم.
وی افزود: بعضیها تعجب میکنند که بچهای این کار را انجام میدهد، اما من این را افتخار میدانم. پدرم میگوید احترام گذاشتن به زائر امام حسین (ع)، احترام به خود اهلبیت است.
سجاد تصریح کرد: من تا پایان اربعین هر روز اینجا هستم و با تمام وجودم به زائران خداقوت میگویم؛ چون باور دارم این لبخندها پیش خدا ذخیره میشوند.
در شلوغی و گرمای طاقتفرسای مرز شلمچه، کودکانی هستند که بیهیچ چشمداشتی به زائران خدمت میکنند. کودکانی که شاید در ظاهر کوچکاند، اما دلهایی پر از معرفت دارند.
هر کدام با یک کار ساده اما خالصانه، خادمی را تجربه میکنند که از جنس عشق و ایمان است؛ یکی آب میدهد، یکی قرآن میگیرد، یکی اسپند دود میکند؛ این نسل کوچک، ادامهدهنده راه بزرگ خادمان عاشورا هستند.
فرشتگان کوچک اربعین با دستانی کوچک و نیتهایی بزرگ، نشان میدهند که خدمت به راه حسین (ع) سن نمیشناسد؛ کافیست دل، حسینی باشد.
به گزارش ایرنا، مرز بینالمللی شلمچه یکی از مهمترین گذرگاههای مرزی ایران و عراق است که در ۱۵ کیلومتری غرب خرمشهر و حدود ۱۰۰ کیلومتری اهواز، مرکز استان خوزستان قرار دارد.
این مرز هر ساله در ایام اربعین حسینی به یکی از پرترددترین مسیرهای تردد زائران ایرانی و غیرایرانی تبدیل میشود و هزاران نفر از عاشقان اهل بیت (ع) از طریق آن عازم کربلا میشوند.
شلمچه با زیرساختهایی مانند پایانه مسافری، موکبهای مردمی، درمانگاههای صحرایی و خدمات شبانهروزی، یکی از اصلیترین کانونهای خدمترسانی به زائران اربعین در کشور به شمار میرود.
حضور پررنگ گروههای مردمی، نیروهای امدادی، موکبداران و خادمان داوطلب – از کودک تا سالمند – جلوهای خاص به این مرز داده است که آن را از دیگر گذرگاههای کشور متمایز میکند.