یزید تنها یک حاکم ستمگر نبود، بلکه نمادی از فروپاشی روانی و اخلاقی انسانی است که وقتی عقل، وجدان و تربیت در او خاموش شد، تاریخ را با خون نوادگان پیامبر نوشت.
یزید، اگرچه در تاریخ بهعنوان چهرهای سیاسی و فرمانروایی جنایتپیشه شناخته میشود، اما نگاهی روانشناختی به شخصیت او، ما را به درک عمیقتری از چگونگی پیدایش یک شخصیت منحرف، ستمگر و بیرحم میرساند؛ شخصیتی که بهراحتی دستور به قتل امامی داد که نوهی پیامبر خدا بود و خون صدّیقان و صالحان را بر خاک ریخت
۱. خودشیفتگی سلطنتزدهیزید را میتوان نمونهای از اختلال شخصیتی خودشیفته دانست. او که خلافت را میراث خانوادگی تلقی میکرد، خود را فراتر از قانون و دین میدید. خودشیفتگیاش با بینیازی از رأی مردم، تحقیر مخالفان و تملک قدرت مطلق، به او این توهم را القا کرده بود که هر کاری مجاز است، حتی قتل فرزند رسول خدا (ص)
۲. سایکوپاتی و بیرحمی سردرفتارهایی چون لگدمال کردن پیکر شهدا، ضربه زدن به دندانهای امام حسین (ع)، اسارت و تحقیر خاندان پیامبر، و قتل افرادی که صرفاً حقیقت را گفتند، از یزید چهرهای با ویژگیهای اختلال سایکوپاتی میسازد. بیاحساسی، عدم همدلی، لذتجویی در سلطهگری، و بیتفاوتی نسبت به رنج دیگران، از علائم بارز چنین اختلالی است
۳. بیمهاری در امیال و ضعف خودکنترلیروایتها از فسق و فجور، شرابخواری، و حلال شمردن محرمات نشان میدهد که یزید دچار نوعی «ناتوانی در مهار خواستهها» بود؛ ویژگیای که در روانشناسی، پایهگذار بسیاری از انحرافات رفتاری و اختلالات ضد اجتماعی است. او عقل را به اسارت هوس سپرده بود و وجدانش را زیر پای قدرت له کرده بود.
۴.ناپختگی هیجانی و فقر عاطفیدر تاریخ عباراتی همچون «کمعقل»، «کمحلم» و «نادان» که درباره یزید آمده، از ضعف او در مدیریت احساسات، تصمیمگیری منطقی، و توان پذیرش نقد خبر میدهد. کسی که به جای شنیدن صدای حقیقت، دستور قتل صاحبصدا را صادر میکند، دچار فقر عاطفی و تربیتی است
۵. مکانیزمهای دفاعی معیوبیزید برای پوشاندن زشتی اعمالش، از مکانیسمهای دفاعی چون «انکار» و «فرافکنی» استفاده میکرد. بهجای پذیرش مسئولیت، اهل بیت را تحقیر میکرد، حقیقت را سرکوب مینمود، و گناه را به دیگران نسبت میداد.
این روشِ خودفریبی، زمینهساز فرار از وجدان و سقوط بیشتر در منجلاب ظلم بود.تولد یک یزید، از ویرانی درون آغاز میشودیزید، پیش از آنکه قاتل حسین (ع) باشد، قربانی شخصیت معیوب خویش بود؛ انسانی که از درون تهی شده، از اخلاق گسسته، و به سلطه و لذت آلوده گشت. او سندی زنده از آن است که چگونه روان و رفتار فرد، میتواند جامعه و تاریخ را به خون و خشم بکشاند.و اگر عبرت نگیریم، یزید دیگر تنها یک نام نخواهد بود، بلکه سایهای است که ممکن است در هر جامعه، هر منصب و حتی هر فردی بازتولید شود. بیرحمی، فسق و خودمحوری، هرجا که باشند، زمینهساز تولد یک فاجعهاند.