تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۴۸
کد خبر: ۳۱۲۸۳۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

روایتی از عشق و ایثار؛ سفرهای شهید رئیسی به خوزستان در مسیر خدمت

هر بار که وارد خوزستان می‌شد، باران امید بر زمین‌های پر از عطش این استان می‌بارید. از جاده‌های خاکی مسجدسلیمان تا کوچه‌های غمگین آبادان، ردپایش را می‌توان دید. در آه‌های بی‌صدای خانواده‌های متروپل و در چشمان کودکان محروم اندیکا.
 آفتاب سوزان خوزستان هنوز هم نفس‌هایش را در سینه حبس کرده؛ گویی منتظر است تا صدای آن گام‌های آشنا را دوباره بشنود. گام‌های مردی که آمد، دید و سوگند خورد تا این خاک تشنه را سیراب کند. شهید رئیسی نه یک رئیس‌جمهور، که پدری دلسوز برای مردمی بود که آرام و صبور؛ در انتظارِ یک نگاه صادقانه بودند. هر بار که وارد خوزستان می‌شد، گویی باران امید بر زمین‌های پر از عطش این استان می‌بارید. از جاده‌های خاکی مسجدسلیمان تا کوچه‌های غمگین آبادان، ردپایش را می‌توان دید؛ در چشمان کودکان محروم اندیکا، در دستان پینه‌بسته رنجبران روستایی و در آه‌های بی‌صدای خانواده‌های متروپل. وقتی زلزله، اندیکا را در هم کوبید، او پیش از آنکه مدیر باشد، یک برادر بود. در میان آوارها قدم زد، دست بر شانه‌های لرزان پیرمردی که تمام زندگی‌اش زیر خاک رفته بود؛ گذاشت و با چشمانی که آرامش می‌بخشید، گفت: "دوباره می‌سازیم" متروپل که با غرشی سهمگین فروریخت، دلِ آبادان نیز شکست. او که توانایی دل‌شکستگی آبادانی‌ها را نداشت، این بار هم آمد تا بگوید:" شما مردم آبادان تنها نیستید". او یار و یاور روزهای خشکسالی خوزستان نیز بود. در روزهایی که تنش آبی، این استان پهناور را می‌سوزاند، او طرح غدیر را مانند نوازشی بر پیشانیِ خشکیده این دیار گذاشت. آبرسانی به روستاها نه یک سیاست، که سوگندِ او به مردم بود. امروز هر قطره آبی که در روستاهای دوردست جاری است، یادآور عهدی است که او با خوزستان بست.

هشت فصلِ عشق و ایثار

هشت سفر پربرکت شهید جمهور به خوزستان، هشت فصل از عشق و فداکاری بود؛ شهید رئیسی نه به عنوان یک مقام رسمی، بلکه چون یاوری دلسوز قدم به خاک گرم خوزستان می‌گذاشت. در میان گردوغبار کوچه‌های محروم و زیر سایه بلند پروژه‌های نیمه‌کاره، او برای نذر امید به میان مردم می‌آمد. بادهای گرم خوزستان شاهد نخستین حضور پررنگ شهید رئیسی بودند. در حالی که هنوز کابینه دولت به طور کامل شکل نگرفته بود، اما او بی‌صبرانه راهی جنوب شد. جاده‌های فرسوده، فاضلاب‌های رها شده و راه‌آهن تک‌خطه؛ هچکدام از نگاه رئیس جمهور دور نماند. طرح جامع فاضلاب اهواز که سال‌ها به فراموشی سپرده شده بود، در سایه پیگیری‌های سیدِ شهید؛ جان دوباره گرفت.

قلبی که برای خوزستانی‌ها می‌لرزید

وقتی زمین لرزه‌ای سخت، سقف و دیوارهای خانه‌های اندیکا را به لرزه درآورد، قلب شهید رئیسی نیز از آوار غم بر دوش مردم لرزید. او نه در پشت میزهای اداری، بلکه در میان آوارها ایستاد. دستور داد تا طرح توسعه اندیکا نه یک وعده، بلکه یک قسم‌نامه برای مردم باشد تا در چشمان کودکان محروم این منطقه، امیدی تازه شکوفا شود؛ امیدی که با حضور او رنگ واقعیت به خود گرفت. شهید جمهور در یکی از سفرهایش با پای پیاده به احمدفداله رفت. روستایی که گویا تاریخ از یادش برده بود. دستورات ویژه او، محرومیت این دیار را به تاریخ سپرد و امروز اگر کودکانی در آنجا با لبخند به آینده می‌نگرند، بخشی از آن را مدیون نگاه مهربان او هستند. شهید رئیسی در سکوت و بدون هیاهو، برای مردم خوزستان شبانه‌روز تلاش کرد و اگر روزگار به او مهلت بیشتری می‌داد، بی‌تردید خوزستان امروز روی دیگری را به خود می‌دید. اما یاد او، همچون نامش که معنای "بلندمرتبه" دارد، همیشه در دل مردم این سرزمین زنده خواهد ماند و صدای‌اش را هنوز در جاده‌های اهواز، در صدای قطارهای دوخطه راه‌آهن، و در زمزمه‌های شبانه مردم اندیکا، می‌توان شنید.او نه سیاستمدار که معلمی مهربان بود که به ما یاد داد چگونه عاشق باشیم؛ عاشقِ خدمت، عاشقِ مردم، عاشقِ این سرزمین.

شهیدِ خوش‌نام

شهید رئیسی در زندگی و مرگ، همیشه همدم شهدا بود. او که بارها در دعاهایش از خداوند «منازل الشهداء» را طلب کرده بود، سرانجام در شب میلاد امام رضا(ع) به آرزوی دیرینه‌اش رسید. امروز عبای او به عنوان‌ تمثالی از عشق به شهادت و پیوند ناگسستنی با شهدا، در معراج شهدای اهواز به یادگار مانده است؛ او اکنون در میان شهدای گمنامی آرمیده که قرآن درباره آنها می‌فرماید: «زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند» شهید سید ابراهیم رئیسی شاید در میان ما نیست، اما آرزوهایش، مانند بارانی که پس از سال‌ها خشکسالی می‌بارد، به این مردم جان می‌دهد. اینک نوبت ماست که راهش را ادامه دهیم؛ راهی که پایانش، فردایی روشن برای خوزستان را رقم می‌زند.
مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار