آتش زدن بقایای مزارع در خوزستان، به سنتی خطرناک بدل شده؛ سنتی که هر سال، خاک را تهی، هوا را مسموم و نفس شهروندان را به شماره میاندازد.
آتش زدن بقایای مزارع در خوزستان، به سنتی خطرناک بدل شده؛ سنتی که هر سال، خاک را تهی، هوا را مسموم و نفس شهروندان را به شماره میاندازد.
ساعت شش و نیم صبح است. نسیمی که باید بوی نان تازه و شبنم اردیبهشتی را بیاورد، بوی سوختگی میدهد. در کوچهای در حاشیه اهواز، زهرا ــ مادری ۳۵ ساله با سه کودک خردسال ــ ماسک پارچهای را روی صورت کوچک دخترش جابجا میکند و میگوید:«شب تا صبح سرفه میکرد. صداش گرفته بود. گفت مامان، توی گلوم انگار دود چسبیده...»زهرا نه کشاورز است و نه متخصص هواشناسی، اما با دمزدن هوا، فرق بوی آتش بقایای مزارع کشاورزی را از هر بوی دیگری تشخیص میدهد. صدای سرفه همسایهها برایش آشناست. او یکی از هزاران شهروندی است که هر سال در فصل برداشت، قربانی یک رسم دیرینه و بیرحمانه میشود: آتش زدن مزارع.
آتش سنت، دود مدرن
آتشزدن بقایای گیاهی، روزگاری شاید تدبیر سادهای برای پاکسازی زمین بود، اما امروز به کابوسی زیستمحیطی تبدیل شده است. روزهای متوالی در اردیبهشت ۱۴۰۴، هوای اهواز و برخی دیگر از شهرهای استان در وضعیت «ناسالم برای همه گروهها» قرار گرفت. مدیرکل حفاظت محیط زیست خوزستان، محمدجواد اشرفی، از رواج سوزاندن مزارع در سالهای اخیر ابراز نگرانی کرده و از عملکرد «کمرمق» جهاد کشاورزی انتقاد میکند. به گفته او، این شیوه سنتی نه تنها خاک را تضعیف میکند، بلکه ترکیبات سرطانزا را وارد تنفس مردم میسازد.اما چرا همچنان کشاورزان به این روش متوسل میشوند؟ پاسخ در دل تضادهایی نهفته است که ریشه در اقتصاد، فرهنگ و سیاست دارد.
روایت کشاورز: «ما هم خستهایم، اما چارهای نداریم»
حسن، کشاورز پنجاهسالهای از حومه شوش، با دستانی پینهبسته و نگاهی خاکخورده، مقابل آتش نشسته است. شعلههایی که زبانه میکشند، سایهای از اندوه را روی چهرهاش انداختهاند.میگوید: «کسی جای ما نیست که بفهمه... ما اگه نخوایم آتیش بزنیم، باید ماشین بگیریم، پول بدیم، جمع کنیم، حمل کنیم. کسی کمکمون نمیکنه. از کجا بیاریم؟»حسن نه قانونگریز است، نه بیاطلاع. اما میان خاک و گندم، قانون گاهی تنها روی کاغذ معنا دارد.
چالش سیاست بدون پشتوانه
بر اساس ماده ۲۰ قانون هوای پاک، آتشزدن بقایای گیاهی ممنوع است و متخلفان باید جریمه شوند. اما این قانون زمانی کارا خواهد بود که با حمایتهای زیرساختی همراه شود. دکتر ناصری، استاد محیط زیست دانشگاه اهواز، معتقد است:«تا زمانی که کشاورز جایگزینی اقتصادی و عملی نداشته باشد، قانون در عمل بیاثر میماند. باید روشهای کمهزینه مثل خردکنهای بقایا، کمپوستسازی و کمکهای بلاعوض برای خرید تجهیزات ترویج داده شود.»
دود در گلوی توسعه
از یک سو دولت خواهان افزایش بهرهوری کشاورزی و احیای امنیت غذایی است؛ از سوی دیگر، روشهای سنتی همچنان در قالب فرهنگ زراعی حاکماند. این دو جریان، مثل دو رودخانه متضاد، در دل خوزستان به هم میرسند و گلآلود میشوند. در نهایت، این شهروندان هستند که میان آتش کشاورزی و دود سیاست میسوزند.
راهکارها؟ بله. اما چطور؟
کارشناسان چهار گام کلیدی را پیشنهاد میکنند:تأمین تجهیزات خردکن بقایا با یارانه دولتیبرگزاری کارگاههای آموزشی در سطح دهستانها و بخشهاالزام کارخانههای تولید کود به خرید پسماند کشاورزیتشدید نظارت با حضور میدانی محیطزیست و دهیاریهااما اجرای این راهکارها، نیازمند همکاری چند نهاد، تأمین بودجه پایدار، و مهمتر از آن، بازسازی رابطه فروریخته دولت و جامعه روستایی است.
پرسشی که همچنان بیپاسخ مانده است...
چرا در سرزمینی که نفت از دل خاکش میجوشد و رودها از کنار زمینهایش میگذرند، مردم باید در آتش محصولاتی بسوزند که قرار بود زندگی بیاورند، نه مرگ؟زهرا ــ همان مادر جوان ــ در پایان گفتوگو، به آسمان دودگرفته نگاه میکند و زمزمه میکند:«کاش یهروز صبح، بچهم از خواب بیدار شه و بگه... مامان، امروز هوا بوی زندگی میده.»همین جمله، تلخ است و شیرین. پایان است و آغاز.