
شوش، سرزمینی که گندم و تمدن با هم میروید؛ جایی که خاک، هم نان میدهد و هم روایت و حالا چشم به آیندهای دارد که میتواند جهانیتر از همیشه باشد.
خبرنگار فارس از شوش؛ صدای داس روی ساقههای گندم که میلغزد، لبخند پهن حاج ناصر هم به پهنای طلایی دشتها باز میشود. پیراهنش از عرق خیس است، اما غرورش خشک و استوار. وسط مزرعه، وقتی نگاهش را از آسمان آبی میگیرد، میگوید: «این خاک هم گندم میده، هم تاریخ.»حاج ناصر یکی از هزاران کشاورز شوشی است که هر بهار، زمین را شخم میزند و پاییز، گندم میچیند. اما در دل این دشتهای زرخیز، چیزی فراتر از محصول و معاش جاریست؛ صدای گامهای تمدنی چند هزار ساله است که هنوز از خاک بالا میزند.
شوش؛ شهر گندم و گنجینه
شوش را نمیتوان فقط با آمار کشاورزی تعریف کرد، گرچه با تولید سالانه نزدیک به دو میلیون تن محصولات کشاورزی، از قطبهای مهم کشور است. اما اگر خاک اینجا حاصلخیز است، تنها بهخاطر آب کارون و کرخه نیست؛ اینجا خاکیست که از حافظه تاریخ تغذیه میکند.دو اثر ثبتشده در فهرست جهانی یونسکو—چغازنبیل و محوطه باستانی شوش—تنها تکهای از شکوهی هستند که در زیر هر گام مردم این شهر خوابیدهاند. اینجا نه فقط یک مقصد گردشگری، که یک دانشگاه زنده تاریخ است.
کدامین شیراز؟ کدام پاسارگاد؟
مدیرکل میراث فرهنگی خوزستان، محمد جوروند، با اطمینان میگوید: «شوش چیزی کمتر از شیراز و پاسارگاد ندارد». و راست میگوید؛ شوش به جای یک کاخ، چندین تمدن را در دل دارد. از آرامگاه دانیال نبی تا قلعه فرانسویها، از آجرهای چغازنبیل تا ستونهای کاخ آپادانا.اگر پاسارگاد را به کوروش میشناسند، شوش شهر تنفس زندهی تاریخ است. اینجا زمان آهستهتر میگذرد؛ و شاید به همین دلیل هنوز نفس تاریخ در آن شنیده میشود.
وقتی زمین با تو حرف میزند
در شوش، خاک صرفاً بستری برای رویش گندم نیست؛ گویی هر دانهاش خاطرهای دفنشده از هزاران سال قبل است. در مسیر شاوور، جایی که رودخانه به ساحل میرسد، دولت تلاش میکند با اجرای طرحهای ساحلسازی، بستر گردشگری آبی را فراهم کند.جوروند خبر میدهد که زیرساختها در حال شکلگیریاند؛ از اعتبارات ملی گرفته تا برنامههای توسعهای برای جهانیشدن بیشتر شوش. اما زیرساختها به تنهایی کافی نیستند؛ شوش به قصهگو نیاز دارد، به زبان مشترک امروز و دیروز.
کشاورزی، میراث، گردشگری؛ مثل ریشههای یک درخت
اقتصاد محلی شوش هنوز تا حد زیادی به کشاورزی وابسته است، اما توسعه گردشگری نه تنها مکمل که نجاتبخش میتواند باشد. چطور ممکن است شهری با این حجم از میراث جهانی، با گردشگران میلیونی شیراز و اصفهان رقابت نکند؟فستیوال «شکرانه گندم»، بهانهایست تا این اتصال برقرار شود: بین خاک و فرهنگ، بین سنت و توسعه. و شاید در این همزیستی، آیندهای پایدارتر در انتظار شوش باشد.
بهسوی فردا؛ ما چه مسئولیتی داریم؟
شوش نه فقط یک منطقه تاریخی، که آینهای از مسئولیت ماست. مسئله این نیست که شوش چه دارد؛ بلکه اینکه ما با این «داشتن» چه میکنیم؟ آیا میخواهیم فقط نظارهگر شکوه خاموش این شهر باشیم؟ یا تصمیم داریم آن را به الگویی جهانی برای گردشگری پایدار و اقتصاد فرهنگی بدل کنیم؟
آیا روزی خواهد رسید که کودکان شوش، زیر سایه آپادانا، نه تنها با تاریخ پدربزرگشان آشنا باشند، که به زبان گردشگری جهان با آن سخن بگویند؟آیا این گنج نهفته در خاک، در آیندهای نزدیک، به گوهری درخشان در تابلوی جهانی ایران بدل خواهد شد؟شوش، شهری که در هر مشت خاکش یک داستان نهفته است؛ آیا ما راویان خوبی برای آن خواهیم بود؟